محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ اوایل خرداد، پنجمین دوره جایزه ادبی محمد قهرمان با محوریت سبک هندی در مشهد برگزار شد، جایزهای که به طور ویژه به بررسی و واکاوی «سبک هندی در خراسان» اختصاص دارد و در دوره اخیر دو اثر پژوهشی را در این حوزه به مخاطب معرفی کرد. یکی از این آثار که موفق شد عنوان «شایسته تقدیر» پنجمین دوره جایزه ادبی محمد قهرمان را ازآنِ خود کند «بلاغت تاریخ نگاری در ایران عصر صفوی»، به قلم حمزه کفاش، است، اثری که رساله دکتری نویسنده بوده و پیش از این نیز، در سال ۱۴۰۰، رساله برتر کشور شناخته شده و جایزه دکتر مهدی محقق را ازآن خود کرده است.
کفاش، چنان که خود در پیشگفتار کتابش ذکر کرده است، این اثر را، به ویژه، برای پژوهشگران حوزه تاریخ و ادبیات نوشته و در آن سعی کرده است به یک منظر کمترشناخته در پژوهشهای ادبی و تاریخی نظر کند که همان نظرگاه «بلاغت» یا -در معنای وسیعتر آن- «رتوریک» است.
متن زیر گفت وگوی کوتاهی است با این نویسنده درباب کلیت مفهوم «بلاغت تاریخ نگاری» و آنچه در این کتاب مدنظر بوده است.
اصل موضوع «بلاغت تاریخ نگاری» به چه چیزی برمی گردد و در این کتاب به چه جنبهای از آن اشاره شده است؟
خود مفهوم «بلاغت تاریخ» یا «بلاغت تاریخ نگاری» معنای بسیار گستردهای دارد. به عنوان نمونه، یکی از معانی این مفهوم استفاده از هرگونه روش و شیوهای است که در آیین نگارش و تدوین درسنامههای تاریخ از آن استفاده میشود؛ به عبارتِ دیگر، بلاغت تاریخ یا بلاغت تاریخ نگاری به بررسی و جمع آوری داده ها، شناخت منابع، تحلیل دادههای تاریخی و حتی بررسی اعتبار اسناد، شیوههای نگارش کتاب درسی تاریخ و این قبیل موارد میپردازد.
اما معنای بلاغت تاریخ نگاری که موردنظر این کتاب است کلیه کاربستهای رتوریکی (سخنورانه) است که تاریخ نگار درجهت اقناع مخاطب و شکل دادن به ایدههای خود برای اهداف مختلفی که دارد از آنها استفاده میکند، مثل ارکان خطابه، استدلال، مغالطات تاریخی، تبیین، بازنمایی، روایت، ثبت، و از این قبیل. رتوریکْ برمی گردد به فن خطابه، یعنی شیوههایی که در فن خطابه استفاده میشود.
مهمترین اثر دراین باره که از دنیای باستان به دست ما رسیده است کتاب «فن خطابه» ارسطوست که در آن سه ژانر مختلف خطابه را معرفی میکند و درباره آنها صحبت میکند.
در صفحات آغازین کتاب، از این گفتهاید که «گذشتگان برای نگارش تاریخْ اسلوبی را برمی گزیدند که این اسلوب به نظرگاه پژوهشگر جهت میداد.» این جهت دادن اتفاق منفیای محسوب نمیشود؟
اگر بخواهم با اصطلاحات رتوریکیای که خودم در این کتاب استفاده کردهام پاسخ بدهم، هر تاریخ نگاری دربرابر تاریخی که میخواهد بنویسد یک موضع دارد؛ و همین موضع به او جهت میدهد که با چه شیوهای تاریخ را به نگارش دربیاورد. این موضع البته همیشه هم موضع مثبتی نیست: وقتی تاریخ با موضع خاصی نوشته میشود، قطعا یک چیزهایی این وسط کم و زیاد میشود؛ مثلا، طرف مجبور میشود یک بخش از روایت تاریخی را به کلی حذف کند، که البته حذف فرق میکند با تحریف کردن.
شیوه تاریخ نگاری قدما (باوجود این مواضعِ رتوریکی) چه تأثیری بر کار پژوهشگران امروز میگذارد؟
شیوههای مختلفی در روایت تاریخ وجود دارد که مختص به تاریخ نگاری قدما نیست و امروزه هم به کار میرود: بعضی شیوههای سالنامهای را انتخاب میکنند، به این معنا که فقط ذیل یک تاریخ خاصی اتفاق را مینویسند؛ مثلا، در سال ۹۲۰ جنگ چالدران اتفاق افتاد. به اینها میگویند تاریخهای وقایع نویسی یا سالنامهای. اما برخی از تاریخها واقعه جنگ چالدران را در قالب یک روایت تاریخی بررسی میکنند، گویی که این واقعه یک داستان است: یک آغازی دارد و یک میانهای و یک پایانی. شیوههای تاریخ نگاریای که من در این کتاب بررسی کردهام شیوههای مختلفی هستند که هر تاریخ نگار در روایتهای تاریخی خود از آنها استفاده کرده است.
من در این کتاب سعی کردم تاحدی پژوهشگران را با مواضعِ تاریخ نگاران آشنا کنم. باید بگویم مواضع تاریخ نگاری بیش از اینها هستند، و من تنها به مواردی که در تاریخهای عصرِ صفوی به کار رفتهاند اشاره کردهام. شناخت مواضع تاریخ نگاری میتواند در شناخت و واکاوی روایتها و رخدادهای تاریخی نگاه پژوهشگران امروز را ژرفتر کند.
خواننده یا پژوهشگر تنها زمانی میتواند به سوگیریهای تاریخ نگاران دست یابد که به ابزارهای رتوریکی مجهز باشد. شناخت رتوریک (خطابه) نخستین قدم است.
اساسا، چه نسبتی بین تاریخ و ادبیات -که بیشتر محل کاربست بلاغت است- وجود دارد؟
ما در زبان فارسی -البته در بسیاری از پژوهشهای دیگر هم به همین شکل است- متن تاریخی را، چون یک زمانی از نگارش آن گذشته است، به عنوان یک متن ادبی تلقی میکنیم. ازطرفی، این تاریخمندی متن، خودش، باعث میشود وقتی به آن نگاه میکنیم شیوهها و کاربستهای بلاغی متن هم برای ما جذاب باشد، مثل اینکه نگاه میکنیم از چه واژهها یا از چه صنایع ادبیای استفاده کرده است.
از همین جهت، بیشتر متنهای تاریخیای که ما داریم بیشتر به عنوان متنهای ادبی بررسی میشوند. من در این کتاب نشان دادهام که چطور تاریخ میتواند نسبتی با ادبیات پیدا کند؛ برای نمونه، بررسیهای سبک شناختی در این پژوهش ادبیت متن را نشان میدهد. درمجموع، تاریخ و ادبیات مرزهای خیلی نزدیکی به هم دارند و درهم آمیختهاند.
وجه ممیز آن نوعِ روایت است: گاهی یک متن به کلی روایتی تاریخی دارد (یعنی سالنامهای است)، گاهی تاریخ نگار چنان روایت میکند که مرزهای تاریخ و ادبیات با یکدیگر تلاقی میکنند.
آیا تاریخ محض، به معنای متنی که در آن بلاغت سوءاستفاده نکرده باشند، سابقه دارد؟ اگر نه، چرا؟
هیچ تاریخی خالی از موضع نیست و، بسته به آگاهی تاریخ نگار به شیوههای نگارش تاریخ، میزان به کارگیری بلاغت (رتوریک) متفاوت است. شاید بتوان تاریخهایی که شیوه سالنامهای را برگزیدهاند -به این معنا که در ذیل هر سال فقط یک یا دو رخداد را نام بردهاند- در شمار بی موضعترین تاریخها دانست.
درنهایت، خواندن کتاب «بلاغت تاریخ نگاری در ایران عصر صفوی» چه کمکی به پژوهشگران حوزه تاریخ و ادبیات میکند؟
این کتاب پژوهشگران حوزه تاریخ را با شیوههای تاریخ نگاری و کاربستهای مباحث بلاغی و رتوریکی آشنا میکند.
آنچه در نگاه نخست قابل توجه مینماید نسبت میان رتوریک (بلاغت) و سیاست در سنت بلاغت ایرانی-اسلامی است. نگاه رتوریکی به تاریخ در میان تاریخ نگاران ایران (مخصوصا، در دوره موردمطالعه ما، یعنی عصر صفوی) هم دیده میشود. هرچند که در تاریخ ادب فارسی درسنامهای برای نگارش تاریخ تاکنون یافت نشده، اما تاریخ نگاران صفوی به اینکه تاریخ نگاری کنشی بلاغی است اذعان کردهاند. پرورش تاریخ نگار در میان ایرانیان ریشه در سنتهای دیوان رسائل، به ویژه فن دبیری، دارد.
تاریخ نگاران، در طول آموزشهای خود، از کتابهای عالمان علم بلاغت ایرانی-اسلامی -که ریشه در یونان باستان نیز دارد- بهره میبردهاند. در نظام آموزشی آن دوران، کتابهای بلاغی زیر سایه کلام وحی به دانشجویان و طالبان آموزش داده میشد. در این مدارس، برای تعلیم دانشجویان از ترجمههای عربی «فن خطابه» و «فن شعر» ارسطو، از یک سو، و از کتابهای دبیری و انشا، و مجموعهها و گلچینهای ادبی، از سویی دیگر، استفاده میشده است.