محبی | شهرآرانیوز؛ «بچهها بهشدت از خانواده، اسباببازیها، اتاق بازی، خانه، دوستهایشان، از چیزهایی که برایشان مهم است احساس امنیت و آرامش میگیرند. حالا جنگ چه کار میکند؟ وقتی جنگ وارد سرزمینی میشود، همهچیزهایی را که بچهها از آنها احساس امنیت میگیرند نابود میکند؛ این واقعیت است.
اما، در برابر کودکانی که جهانبینیشان تازه در حال شکلگیری است، باید سعی کنیم این مفاهیم را با جزئیات بازگو نکنیم، چون -در این صورت- بچه از همان سن کم دچار احساس ترس و ناامنی عمیقی میشود و مدام ترسِ ازدستدادن خانواده و مکان زندگیاش را دارد و با این اضطراب درونی دستوپنجه نرم میکند.»
این بخشی از صحبتهای مائده گوهری، از نویسندگان خراسانی کودک و نوجوان، است. او معتقد است که باید در انتخاب مفاهیم، کلمات و جملهها، مخصوصا در بیان موقعیتهای حساس، نهایت دقت را داشته باشیم و، با استفاده از قدرت جادویی امید و انگیزه در داستانهایمان، کودکان را با مضامین مثبت و روشن آشنا کنیم. اما این اتفاق در عمل و در زمان نوشتن چگونه روی میدهد؟ ما این پرسش را با این نویسنده در میان گذاشتیم. گوهری از چهارچوبها و محدودیتهایی که در این زمینه وجود دارد به ما بیشتر گفت.
مائده گوهری معتقد است: «دنیای جنگ و تبعات جنگ بهقدری سیاهی، بدی، زشتی، تلخی و ازدستدادن درون خود دارد که شانههای نحیف یک کودک سه یا چهارساله بار سنگین آن را تاب نمیآورد.» او میگوید، دقیقا به همین دلیل، باید ادبیات را برای کودکان به یک مأمن تبدیل کرد: «ما باید ادبیات را به پناهگاهی تبدیل کنیم تا بتوانیم بهواسطه قصهها و داستانهای خودمان این بارِ سنگین را از شانههای کودکی که در معرض جنگ قرار دارد برداریم. بچهها باید به داستانها و قصههای ما پناه بیاورند. اما چگونه؟ با نیروی جادویی امید و انگیزه میتوانیم این اتفاق را رقم بزنیم و ادبیات را به یک پناهگاه تبدیل کنیم.»
این نویسنده در ادامه صحبتهایش از این میگوید که «بچهها کلا ذهن کنجکاو، پویا و فعالی دارند و مدام سعی میکنند، با طرح پرسشهای مختلف، ابهامات ذهنی خود را مطرح کنند و با جوابهایی که از اطرافیان میگیرند این ابهامات را برطرف کنند. پس ما نمیتوانیم بچههای نسل امروز را داخل یک اتاق نگاه داریم و بهشان بگوییم 'همینجا بمان و با اسباببازیهایت بازی کن و کاری به جنگ نداشته باش. ' سانسورکردن جنگ و محوکردن کامل این کلمه از ذهن کودکی که از رسانهها و منابع مختلف در معرض این اخبار قرار دارد و میتواند اطلاعاتی را دراینباره دریافت کند غیرممکن است.
از نظر من، نباید اینگونه باشد که بچهها را مطلقا نسبت به این قضیه بیخبر و بیاطلاع نگاه داریم؛ بچهها را باید از جنگ آگاه کرد، اما بهقدر ظرفیت خودشان. آنها، در عین اینکه در دریافت احساسات بسیار قوی هستند و متوجه تغییر رفتارهای بقیه -مثل ناراحتی پدرومادر و اعضای خانواده- میشوند، دنیای کودکانه و سادهای دارند. پس نیازی نیست ما همه مفاهیم جنگ و جزئیات را در اختیار بچهها بگذاریم.»،
اما این آگاهسازی بهقدر ظرفیت چگونه اتفاق میافتد؟ ما دقیقا باید با چه کلیدواژههایی با کودکان درباره مفاهیم حساس صحبت کنیم؟ گوهری بر این باور است که باید مضامین مثبت را از دل شرایط بحرانی بیرون بکشیم: «باید یکسری مفاهیم و نکات مثبت را از جنگ استخراج کنیم و آنها را در قالب قصههای خوشرنگولعاب و خوشمزه در اختیار بچهها قرار بدهیم. مضامینی مثل دلاوری، ایستادگی، مقاومت، شجاعت، دفاع از میهن، پیروزی حق بر باطل همان چیزهای امیدبخش و انگیزهدهندهاند.»
این نویسنده کودک و نوجوان صحبتهای خود را اینگونه ادامه میدهد: «بزرگترین محدودیت -از نظر من- در تعریف داستان و قصه برای بچهها استفاده از کلمههایی مثل 'ترس'، 'ناامنی' و 'ناامیدی' است. نه اینکه انسان بهطور طبیعی نتواند این احساسات را تجربه کند، اما بچهها نمیتوانند مثل ما آدمبزرگها به این احساسات نگاه فیلسوفانهای داشته باشند تا بتوانند از پسش بربیایند.
آنها هنوز در مرحله شکلگیری ذهنی هستند؛ جهانبینی آنها تازه دارد شکل میگیرد. بنابراین، آنها به یک محرک درونی نیاز دارند، نیاز به امید دارند. پس لازم نیست از همین سن پایین آنها را درگیر این احساسات منفی و قاتی دنیای آدمبزرگها بکنیم. پس باید از بیان مفاهیم خشونتآمیز و ناامیدکننده به بچهها جلوگیری کنیم و این مسئله را برای خودمان بهصورت یک محدودیت در نظر بگیریم.»
«اگر قرار است چیزی را از جنگ بیرون بکشیم و برای بچهها تعریف کنیم، باید آن را با زاویهدید و خلاقیت خاص خودمان تزیین و زیبا کنیم و بعد برای بچهها تعریف کنیم.» این نکتهای است که گوهری به آن اشاره میکند. او معتقد است یک نویسنده کاردرست باید از دنیای ذهنی بچهها آگاه باشد و قصهها و داستانهایش را با چهارچوب دنیای ذهنی آنها تطبیق بدهد.
میگوید: «نویسندگی فرمول خاصی ندارد که من بخواهم بگویم این فرمول خاص من است، آن را در اختیار شما هم قرار میدهم تا شما هم بتوانید استفاده کنید. اگر ما یک خاطره مشترک داشته باشیم و آن را به ۱۰ نویسنده مختلف بدهیم و بگوییم 'از این خاطره داستان بنویسید'، ممکن است ۱۰ داستان مختلف با ۱۰ جهانبینی مختلف فقط از یک خاطره مشترک تحویل بگیریم.
پس نوع نگارش و پرداخت به آن مضمون مثبتی که از جنگ استخراج کردهایم به جهانبینی و ذهن و خلاقیت نویسنده بازمیگردد که چطور از دل آن یک داستان بکشد بیرون. در کنار این، اگر نویسنده سعی کند بیشتر با بچهها انس بگیرد، بیشتر از آنها سؤال کند و نظرشان را درباره مسائل مختلف بداند و با دایره لغات و دنیای ذهنی بچهها بیشتر آشنا شود، در داستاننویسی موفقتر عمل میکند، چون میداند باید از چه زاویهای و با چه کلمههایی به داستان ورود کند.»
گوهری میگوید: «شخصیتپردازی باید بهشدت در داستانها قوی باشد و -به نظر من- مهمترین کلیدواژه در نوشتن داستان برای کودکان همین 'شخصیتپردازی' است. وقتی کودکی -بهعنوان مثال- پویانمایی میبیند که از نظر او خیلی جذاب و خفن است، سعی میکند مشابه همان شخصیت اصلی را خودش توی دنیای واقعی بازی کند؛ حتی نام او را بر خودش میگذارد و میخواهد شبیه او فکر کند و رفتار کند.
پس، اگر میخواهیم یک قصه و داستان موفق برای بچهها بنویسیم، باید بدانیم که شخصیت اصلی داستان ما باید به همان اندازه تأثیرگذار و قوی و مثبت باشد تا بچهها بتوانند در ذهنشان آن را الگوی خود قرار بدهند.»
چنین ظرافتهایی در عمل چگونه در دنیای داستاننویسی شکل میگیرند؟ این نویسنده، در بخش پایانی صحبتهایش، مصداقی میآورد و میگوید: «مثلا، اگر شما میخواهید داستانی بنویسید که در آن پدری قرار است به جنگ برود و دارد خانواده خود را ترک میکند، نیازی نیست از این بگویید که آن پدر دیگر برنگشت یا خانوادهاش را ترک کرد؛ درواقع، نیازی نیست تا حس تنهایی و نبودن تکیهگاه را از این طریق به بچه تلقین کنیم.
میتوانیم بنویسیم 'پدر به جنگ با آدم بدها رفته است، به جنگ با تاریکیها و بدیها'، جوری که از پدرْ یک قهرمان بسازیم، که آن کودک به رفتن پدر و پدران جامعهاش افتخار کند و این قضیه برایش تبدیل به یک ارزش مثبت شود. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم تصویرسازیها و نقاشیهای کتاب در انتقال احساسات و مفاهیم به بچهها خیلی کمککنندهاند، و باید دقت شود که منفی و ترسناک نباشند.»