به گزارش شهرآرانیوز؛ صبح جمعه گذشته با اعلام قتل مردی هفتادوچهارساله به دست پسرش در مشهد، تیم جنایی با هدایت و راهنمایی قاضی صادق صفری، بازپرس جنایی، به محل اعزام شدند. با حضور بازپرس ویژه قتل و کارآگاهان پلیس آگاهی، آنها متوجه گریختن قاتل شدند و ازسویی مشخص شد که قاتل در نقطهای نامشخص، قصد خودکشی دارد.
تیم جنایی با استفاده از تجربه خود و همچنین کمک گرفتن از برادر قاتل دست به کار شدند تا این جوان چهل ودوساله را سر عقل بیاورند. نتیجه این اقدام حرفهای سبب شد غروب همان روز متهم به قتل در روستای اندرخ، شناسایی و پیش از هر اقدامی خلع سلاح و دستگیر شود. دیروز متهم با انتقال به محل وقوع جنایت برابر دوربین قوه قضاییه، صحنه قتل را بازسازی کرد.
محسن (متهم به قتل) در حالی به صحنه جرم منتقل شده بود که هیچ اثری از پشیمانی در چهره نداشت و در تمام لحظات بازسازی صحنه قتل، لبخند به لب داشت، تا جایی که حتی در پاسخ به این سؤال بازپرس جنایی که «آیا از این جنایت پشیمانی هستی؟» با خنده گفت: «پشیمانم، ولی اتفاقی است که افتاده است».
متهم درباره اختلاف با پدرش مدعی شد: اختلاف ما سر طلاهای مادر خدابیامرزم بود که پدرم حاضر نبود آنها را بین ورثه تقسیم کند. او طلاها را به هیچ کدام از فرزندان نداده بود و فقط مقداری به برادر بزرگ ترم داده بود. البته مقداری از طلاها را به عمو و عمهام فروخته بود تا بگوید طلاها همینها بوده است. اما آن خفتی بزرگ (گردن بند) و دست بند بزرگی که کل ساعد دست را میپوشاند، به ما نداده بود. ما اختلاف دیگری نداشتیم و فقط برای ارثیه آمده بودم.
محسن درباره اینکه چرا صبح زود و روز جمعه را برای این جنایت انتخاب کرده است، توضیح داد: همسرم سه روز بود که ول کرده و رفته بود. من برای هزینه خوردوخوراکم هم مانده بودم. سه شب بود نخوابیده بودم، ساعت ۶ صبح بود که به پدرم زنگ زدم و گفتم موضوع طلاها را ردیف کن که جواب سربالا داد. به او گفتم: «جونت مهمتر است یا پول؟» وقتی گفت که پول برایش مهمتر است، من هم اسلحه شکاری را برداشتم و سوار پاترولم شدم و به اینجا آمدم. اینجا محله قدیمی ماست و از بچگی همین جا بزرگ شدهام.
متهم به قتل درباره اتفاقهایی که جلوی خانه پدرش افتاده بود، اعتراف کرد: وقتی رسیدم، اول با همان پاترول شش سیلندری که داشتم، دنده عقب گرفتم و به نیسان وانت پدرم کوبیدم، بعد ماشینم را جلوی در پارک کردم و با اسلحه داخل پیاده رو رفتم. با یک لگد در را باز کردم که قفلش خراب بود و راحت باز شد.
از کنار پنجرهای که سالها قبل پدرم روی سر برادرم آب جوش ریخته بود، رد شدم و رفتم داخل روی پله ها. تفنگ هم دستم بود ولی هنوز گلوله نگذاشته بودم. داد زدم و گفتم: «در را باز کن»، گفت: «باز نمیکنم، هر کار میخواهی بکن.». اینجا گلوله در اسلحه گذاشتم و گفتم: «می کشمت» که جواب داد: «تو میکشی یا من؟»، چون او هم اسلحه داشت. لای در را کمی باز کرده بود که صحبت کنیم. از همان لای در یک گلوله به سمتش شلیک کردم که بلافاصله در بسته شد.
بعد زنش شروع به دادوفریاد کرد. ترسیدم که اسلحه دولول دست او باشد؛ برای همین به سمت در شلیک کردم تا او فرصت نکند به من تیراندازی کند، بعد هم از پلهها پایین رفتم و فرار کردم.
محسن در حالی مدعی است که فقط برای ترساندن پدرش به محل رفته است که در پاسخ به اینکه چرا تیر هوایی شلیک نکرده یا به در و دیوار نزده است، مدعی شد: چیزی نمیفهمیدم، حتی پدرم را هدف نگرفتم؛ چون میترسیدم که او شلیک کند؛ برای همین فقط شلیک کردم و گریختم. حتی وقتی برادرم زنگ زد و گفت که «بیا خودت را معرفی کن، بابا حالش خوب میشود»، چون نمیخواستم دستگیر شوم، گفتم که میدانم کار بابا تمام است.
این متهم در پاسخ به اینکه آیا قبلا از این اسلحه استفاده کرده و روز حادثه چند گلوله داشته است، بیان کرد: بله؛ شلیک کردهام ولی حیوان نمیزدم و هدف میزدم. پنج گلوله همراهم بود و ۱۰ تا هم در ماشین داشتم.
محسن درباره اتفاقات بعد از فرار گفت: از اینجا به کمربند سبز رفتم، میخواستم از سمت ماریان به کوهستان بروم و آنجا خودم را خلاص کنم که همسرم زنگ زد که با دخترم گریه میکردند و گفتند خودم را نکشم. بعد هم پلیس زنگ زد و گفتند که کمکم میکنند؛ برای همین خودم را نکشتم. البته سه سال قبل هم میخواستم خودکشی کنم که مدتی در بیمارستان ابن سینا بستری بودم و حالا هم با تجویز پزشک قرص میخورم. روز حادثه هم قرص زیادی خورده بودم.
متهم به این سؤال بازپرس جنایی که آیا راه حل دیگری نداشتی که مشکل را حل کنی و چرا شکایت حقوقی نکردی، پاسخ داد: کشتن پدرم آخرین راهکار بود. چون همه با او صحبت کرده بودیم و به جایی نرسیده بودیم. من توان حقوقی نداشتم که شکایت کنم؛ یعنی هر روز بروم دادگاه و پیگیری کنم؛ در یکی از شرکتهای صنعتی معروف مشهد قبلا راننده تریلی بودم و حالا به خاطر بیماریام جارو میکشم، آنجا هم به من مرخصی نمیدادند تا برای پیگیری بروم.
محسن درباره اینکه چرا قبل حضور در محل، پلاکهای خودرویش را کنده بود، بیان کرد: سپر ماشینم از مدتی قبل کنده شده بود؛ برای همین پلاک جلو را پشت شیشه گذاشته بودم که موقع ضربه زدن به نیسان، زیر صندلی افتاده بود. در ادامه، کارشناس سلاح نیز با اعلام اینکه اسلحه استفاده شده در این جنایت، سلاح شکاری تک لول است که بیشتر برای شکار پرندهها استفاده میشود، توضیح داد که با توجه به نوع سلاح و اظهارات متهم و معاینات جسد که از فاصله زیر ۵/۱ متر شلیک شده است، اظهارات متهم با واقعیت همخوانی دارد.