به گزارش شهرآرانیوز؛ جنگ همیشه سایه تاریکی بر تاریخ کشورها بوده است؛ روزهایی سرشار از تنهایی، از دست دادن و درد. در این روزها مردمانی هستند که دور از خطراتی که لحظه به لحظه در کمینشان است، قلم به دست میگیرند تا تقابل توحش و اقتدار را در تاریخ ثبت کنند. یک خبرنگار به نام محمود ریحان، یکی از تلخترین روزهای حماس را به تصویر کشیده و آن را توصیف کرده که در ادامه میخوانید.
روز ۲۹ اکتبر سال ۲۰۲۴ بود؛ صدای انفجارها بهطور ممتد، گوشها را میآزرد و لرزه به دلها میانداخت، اما آن صدا و آن انفجار، مانند قبلیها نبود! بار سنگینی از داغ و رد خون را بر دوشمان رها کرد و رکورد جنایات را در تمام مدت جنگ، شکست. یک ساختمان مسکونی هدف قرار گرفت و خون یه طایفه پرجمعیت را بر زمین ریخت. خانواده ابونصر، طایفهای بودند که در آن روز تلخ، ۱۳۲ نفر از اعضایشان را از دست دادند و به عنوان قربانیان یکی از مرگبارترین حملات رژیم صهیونیستی به حماس، بر صدر رسانههای خبری جا گرفتند.
شب قبل از حادثه بود که بیشتر از ۲۰۰ نفر از اعضای این خانواده، برای آنکه از شر حملات رژیم نحس صهیونستی رها شوند، در یک ساختمان کنار هم جمع شدند و صبح روز بعد در آغوش هم، پر کشیدند. این خبر همه را بیتاب کرده بود، کسی باور نمیکرد چنین جنایتی در پیش چشممان رخ دهد. در این سالها که خاک فلسطین از خون مردم بیگناهش سرخ شده است، جنایات کمی تحمیل نشده بود، اما جان دادن اعضای این خانواده از چهار نسل که در نیمه شب به یکدیگر پناه آورده بودند، چیزی نبود که بتوان با آن مواجه شد.
پس از رخداد این حادثه، یکی از بازماندگان این حمله وحشیانه به خانواده ابونصر، به نام وسیم که ۳۲ سال داشت، دیدهها و شنیدههای خود را از روی تخت بیمارستان چنین روایت میکند: صدای پسرم که به سختی از گلویش خارج میشد، مدام در گوشم میپیچید. دائم التماس میکرد که «بابا به دادم برس! نمیتونم نفس بکشم...» مستاصل بودم؛ نمیدانستم باید چه کار کنم، نه مجال کمک کردنش را داشتم و نه توان دیدن جان کندنش را. فقط میتوانستم سعی کنم تا کمی امید به دلش راهی شود: «نگران نباش بابا... کمکمون میکنن، نجاتمون میدن.» نمیدانم چند دقیقه مدام تلاش میکردم کمی پسرم را آرام کنم و به بهبودی امیدش ببخشم، اما برای من سالها طول کشید. گویا در یک چرخه زجر زندانی شده بودم و محکوم به شکنجه با صدای فرزندم بودم.
زمان گذشت و صدای آشنایی دیگر به این چرخه افزوده شد. صدای نالهای نسبتا بلند همراه با عجز جانم را لرزاند؛ پسرعمویم بود که کمی آنطرفتر از من خوابانده شده بود. تکان دادن سرم برایم طاقتفرسا شده بود. با هر سختی که وجود داشت، به سمت او برگشتم تا بدانم در چه حال است؛ آنچه که دیدم مرا به خلسهای برد که حتی تصورش را نمیکردم! پیکرش به شدت مجروح شده و و برخی اجزایش تکه تکه بر زمین ریخته بود.
علا ابونصر، یکی دیگر از بازماندگان این حادثه عطیم و سخت بود که پس از انفجار ساختمان، نام تمام جان باختگان را یادداشت کرد و مهر تاییدی بر شهادت ۱۳۲ نفر از اعضای خانوادهاش زد. داغ دل بازماندگان این جنایت، تنها به از دست خانوادههایشان محدود نمیشود. در دفتر
یادداشت علا، نام ۲ نفر از نزدیکترین دوستانش هم به چشم میخورد. این حمله وحشیانه، ۲ گروه قربانی را به جای گذاشت؛ یک خانواده ۱۳۲ نفری که پیکرشان از هم گسست و بازماندگانی که هر گوشه از خاطراتشان، بوی خون عزیزانشان را میدهد.
منبع: NRP