نیایش احتشامی - به روز عرفه که میرسیم و عید قربان را پشت سر میگذاریم، دل هوایی میشود برای دویدن در فاصله صفا و مروه، برای شبهای مسجدالحرام که لحظه لحظهاش درهم آمیخته با راز و نیاز خالق و مخلوق. اما وقتی ذیالحجه در گرمای تابستان قرار میگیرد یاد شهدای حج در سالهای 94 و 66 دل هر انسانی را به درد میآورد. چطور مردمانی میتوانند لحظههای زیبای دیدار معبود را به ثانیههای دلهرهآور وحشت تبدیل کنند. چه بر حاجیانی گذشته که در آن سالها شاهد چنین جنایاتی بودهاند؟ یکی از افرادی که سال 1366 در مراسم حج حضور داشته و در راهپیمایی برائت از مشرکان در مکه مکرمه مجروح شده است حجتالاسلام سید ابوالفضل موسوی کاهانی از اهالی خیابان دانشآموز است که پس از 32 سال از خاطراتش میگوید.
برائت از مشرکان، دستور قرآن است
در سال 66 من سی و چهار ساله بودم و سومین دفعه بود که به عنوان روحانی کاروان به سفر حج میرفتم. طبق معمول هر سال بعدازظهر روز ششم ذیالحجه در میدان معابده در محل بعثه رهبری با جمعی از زائران ایرانی که داوطلب حضور در این مراسم بودند، جمع شده بودیم تا مراسم برائت از مشرکان را بهجا آوریم. رسم بر این بود که آیاتی از قرآن تلاوت شود، سپس پیام امام خمینی(ره) قرائت شد و پس از سخنرانی، مردم در حال شعار دادن به کفر و استکبار به سمت مسجدالحرام حرکت کنند.
باید تأکید کنم که این مراسم به پیروی از آیات آغازین سوره توبه انجام میشد که دستور برائت از مشرکان در آنها صادر شده است. در آن سال هم ما به همراه جمعیت به انجام راهپیمایی پرداختیم اما خبر نداشتیم که آلسعود به دستور آمریکا تصمیم برخورد با مردمی دارد که در مسیر خود راهپیمایی میکنند.
حملههای وحشیانه از همه سو
در گرمای عربستان به سمت مسجدالحرام در حرکت بودیم که ناگهان متوجه شدیم از دو طرف دیوار انسانی از شرطههای عرب تشکیل شد. این دیوار فشرده و فشردهتر میشد و بدنهای حاجیان در لابهلای ازدحام تحت فشار زیادی قرار میگرفت.
از بیهوشی تا مرگ
عدهای در همان فضا جان باختند و عدهای از شدت فشار و گرما بیهوش به زیر دست و پا افتاده بودند. در همان حال صدای هلیکوپتر شنیده میشد و متوجه شدم که از بالای سرمان گاز اشکآور میریزند، اما پلیسهای سعودی تنها به این جنایات بسنده نکردند و با باتوم و میلههای آهنین به سر و صورت زائران بیتا... الحرام میزدند که دست و کمر من هم از این ضربات بینصیب نماند. پس از دقایقی که این وضعیت ادامه داشت کم کم دیوار اطرافمان برچیده شد و با شنیدن صدای تیراندازی مردم پا به فرار گذاشتند. من در حالی که لباسی غرق به خون داشتم به همراه چند روحانی دیگر به سمت مسجدالحرام دویدم. در ورودی مسجد با شرطههایی مواجه شدیم که دستهای ما را با ریسمان بستند. با همان دستان بسته مدارک شناسایی یکدیگر را از جیب دشداشهمان بیرون انداختیم زیرا اگر متوجه میشدند که ما روحانی کاروان هستیم در لحظه تیر خلاص را میزدند.
لکه ننگ آمریکا بر دامن آل سعود
پس از اینکه سوار خودرو شدیم به صورت وحشیانهای به ما شوک الکتریکی دادند که تا چند ساعتی گیج بودم. پس از آن هم ما را به محلی در میانه جاده مکه و جده منتقل کردند و هر 10 نفر را در یک اتاق کوچک قرار دادند. نه آب بود و نه حتی فضایی برای اقامه نماز. همان شب برای اینکه بازی سیاسی راه بیندازند پزشکی به محل زندانیان آوردند و مجروحان را با نظر پزشک سوار خودرو کردند تا برای مداوا به بیمارستان انتقال دهند.
شهادت در حج
من هم در میان مجروحان بودم اما همان طور که انتظار میرفت در خیابانهای مکه مجروحان را رها کردند که با سختی فراوان موفق شدیم خود را به دیگر حاجیان ایرانی برسانیم.
روزهای سختی بود و در آن سال ایرانیان زیادی به شهادت رسیدند. با زحمت و ترس فراوان اعمال حج را به پایان رساندیم. حضرت امام در وصف این جنایت فرمودند: لکه ننگ آمریکا با آب زمزم و کوثر هم از دامن آل سعود پاک نمیشود که این حرف خود اتمام حجتی برای جانیان سعودی بود.