سرخط خبرها

ثبت لحظه‌های خاص در میانه جنگ و آشوب

  • کد خبر: ۳۵۰۱۹۹
  • ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۹
ثبت لحظه‌های خاص در میانه جنگ و آشوب
جنگ و بحران‌های ناگهانی، تصویری آشفته از حقیقت را به‌وجود می‌آورند؛ جایی که شایعات و اخبار نادرست می‌توانند همچون آتش به جان امنیت روانی جامعه بیفتند و بر عمق فاجعه بیفزایند.

به گزارش شهرآرانیوز، در لحظات سخت و پرآشوب، وقتی ترس و نگرانی در دل‌های مردم ریشه می‌دواند، حقیقت بیش از هر چیز دیگری ارزش پیدا می‌کند. در چنین شرایطی، رسانه‌ها و خبرنگاران به‌عنوان چشم‌ها و صدای جامعه، بار سنگینی از مسئولیت را به دوش می‌کشند؛ مسئولیتی که فراتر از ثبت وقایع، تسکین دادن اضطراب‌ها و ایجاد آرامش روانی است.

جنگ و بحران‌های ناگهانی، تصویری آشفته از حقیقت را به‌وجود می‌آورند؛ جایی که شایعات و اخبار نادرست می‌توانند همچون آتش به جان امنیت روانی جامعه بیفتند و بر عمق فاجعه بیفزایند. در چنین میدان‌هایی، حضور خبرنگاران متعهد و آگاه، که با شجاعت و دقت روایت‌های واقعی را به مردم منتقل می‌کنند، نقش مهمی در حفظ امید و اعتماد عمومی ایفا می‌کند.

این خبرنگاران، تنها راویان وقایع نیستند، بلکه حافظان آرامش روانی و مدافعان واقعیت‌اند. در هنگامه‌هایی که جنگ از نزدیک‌ترین نقطه به زندگی مردم رخ می‌دهد، آنها به میان مردم می‌روند، جایی که ترس و وحشت موج می‌زند، تا داستان‌های ناگفته را بیان کنند و چراغی در تاریکی باشند.

گزارش‌ها و تصاویر آنها فراتر از یک سند تاریخی ساده است؛ اینها زنجیره‌ای از لحظات انسانی‌اند که درد، رنج، امید و مقاومت را به تصویر می‌کشند. روایت‌های چنین روز‌هایی یادآور قربانیانی است که در سایه‌ی حملات و ناامنی‌ها، جان باخته‌اند؛ کودکانی که کنار هم آرام گرفته‌اند، خانواده‌هایی که در سوگ عزیزانشان نشسته‌اند و امدادگرانی که در راه نجات دیگران از پا درآمده‌اند.

این داستان‌ها، هرچند سخت و جان‌کاه، اما باید شنیده شوند تا جامعه بداند که جنگ نه‌تنها خسارت مادی، بلکه ضربه‌ای عمیق بر روح و روان انسان‌ها وارد می‌کند؛ و مهم‌تر آنکه، روایت واقعیت‌های چنین روزهایی، می‌تواند به عنوان واکسنی در برابر شایعات و هراس‌های غیرواقعی عمل کند و به مردم کمک کند تا با آرامش بیشتری از پس بحران‌ها برآیند.

در ادامه، روایت وحید بیات، عکاس و خبرنگار روزنامه قدس و خبرگزاری دانشجو را می‌خوانید؛ کسی که با حضور در دل این روز‌های دشوار، تصویری واقعی و انسانی از بحران‌ها و جنگ به ثبت رسانده است.

ثبت لحظه‌های خاص در میانه جنگ و آشوب

یکی از رسالت‌های اصلی ما خبرنگاران، بیان حقیقت، آگاه‌سازی عمومی و به‌ویژه ایجاد آرامش روانی در فضای جامعه، به‌ویژه در مواقع بحران است. مدتی پیش، روزنامه قدس مسئولیتی را به من واگذار کرد و از من خواست تا از وضعیت جنگ در فضای تهران عکاسی کنم. از آن‌جا که شخصاً نیز به موضوعات مرتبط با بحران علاقه‌مند هستم، این مأموریت را پذیرفتم.

چند ماه قبل‌تر نیز برای پوشش حادثه‌ی بندر شهید رجایی در بندرعباس اعزام شدم. در آن مأموریت، هم‌زمان نقش خبرنگار و عکاس را ایفا کردم؛ مصاحبه گرفتم، تصویربرداری انجام دادم و همچنین از آن فضا عکاسی کردم. گاهی در حوادث، روایت‌گر نخست، رسانه‌های داخلی نیستند و این رسانه‌های معاند هستند که با بهره‌برداری از خلأ خبری، میدان را در دست می‌گیرند. از همین رو، سعی کردم در آن فضای ملتهب حضور پیدا کرده و سهمی در کاهش التهابات روانی جامعه ایفا کنم.

به‌عنوان نمونه، در جریان جنگ ۱۲روزه اخیر، زمانی که به فرودگاه مشهد حمله شد، با وجود فاصله‌ی زیاد، خود را به محل رساندم. در آن زمان، شایعات متعددی در فضای مجازی مطرح می‌شد؛ از جمله ادعای نابودی کامل فرودگاه مشهد. این در حالی است که همه می‌دانند مشهد یکی از امن‌ترین نقاط کشور به‌شمار می‌رود و به‌لحاظ بُرد، جنگنده‌های رژیم صهیونیستی اساساً امکان رسیدن به آن‌جا را ندارند.

به‌محض دریافت خبر، خود را به محل رساندیم و بلافاصله اقدام به تولید محتوا کردیم تا نشان دهیم که باند و تأسیسات فرودگاه سالم است. همچنین اطلاع‌رسانی کردیم که حمله صورت‌گرفته نه با جنگنده، بلکه با پهپاد انجام شده است. این اقدام در جهت کاهش اضطراب عمومی و ایجاد حس امنیت روانی برای مردم بسیار مؤثر بود.

وظیفه یک خبرنگار متعهد تنها پوشش خبری رویداد‌ها نیست، بلکه باید با ثبت تصاویر دقیق از فضای جنگ و مکان‌های آسیب‌دیده، بستری برای فرهنگ‌سازی فراهم کند تا از بروز بحران‌های مشابه در آینده جلوگیری شود.

در همان روزی که تهران هدف قرار گرفت، من به سطح شهر مشهد رفتم و گزارشی از وضعیت پمپ‌بنزین‌ها تهیه کردم. در آن شرایط بحرانی، مراجعه مردم به پمپ‌بنزین‌ها به‌طرز چشم‌گیری افزایش یافته بود. هدف ما از تهیه آن گزارش این بود که نشان دهیم هیچ مشکلی در تأمین سوخت وجود ندارد و مردم با خیال آسوده می‌توانند نیاز‌های روزمره خود را برطرف کنند. این اقدام به‌طور مؤثری از هجوم مردم به پمپ‌بنزین‌ها جلوگیری کرد و به کنترل فضای روانی جامعه کمک کرد.

چند روز پس از آغاز جنگ، به تهران سفر کردم و تلاش نمودم تا روایتی صحیح و مبتنی بر واقعیت برای مردم و مخاطبان رسانه‌ای خود ارائه دهم. در آن روزها، بسیاری از اطرافیان و کسانی که مرا می‌شناختند، با من تماس می‌گرفتند و با نگرانی می‌پرسیدند: «تهران کاملاً تخریب شده، درست است؟» پاسخ می‌دادم که اگرچه نمی‌توانیم منکر برخی حملات و تخریب‌های موضعی باشیم، اما باید در نظر داشت که وسعت تهران حدود چهار تا پنج برابر مشهد است و امکان ندارد تمام آن به‌طور کامل تخریب شده باشد.

مناطقی که مورد هدف قرار گرفته‌اند، به‌طور مشخص آسیب دیده‌اند، اما این نقاط بسیار پراکنده و در مقایسه با وسعت کل تهران، محدود هستند. بنابراین، این میزان خسارت تنها در صورتی قابل مشاهده است که فرد با آدرس دقیق در محل حضور داشته باشد. اما از آن‌جا که بسیاری از مردم در شهر‌ها و مناطق دورتر از تهران تنها روایت‌های ناقص یا اغراق‌شده را می‌شنوند، دچار اضطراب و آشفتگی روانی می‌شوند.

در چنین شرایطی، تولید گزارش‌های میدانی و مبتنی بر واقعیت، می‌تواند تأثیر بسزایی در کاهش نگرانی‌های عمومی داشته باشد. بخشی از رسالت من به‌عنوان خبرنگار، آگاه‌سازی مردم در چنین شرایطی است. حتی اگر تخریبی رخ داده باشد، ترجیح من آن بود که مردم روایت آن را از رسانه‌های داخلی بشنوند، نه از رسانه‌های معاندی که با بزرگ‌نمایی و تحریف واقعیت، قصد تشویش اذهان عمومی را دارند.

 قطعه‌ای از بهشت زهرا برای شهدای جنگ ۱۲ روزه  حسی داشت که آن را فراموش نمی کنم

روایتی از آن روز‌ها در ذهنم مانده که هنوز هم برایم بسیار سنگین و دردناک است. قطعه‌ای از آرامستان بهشت زهرا به شهدای حمله رژیم صهیونیستی اختصاص یافته بود. با وجود آن‌که پیش‌تر نیز در بحران‌های متعددی حضور داشته‌ام، اما فضای آن قطعه به‌شدت متفاوت بود؛ چنان اتمسفر سنگینی داشت که تا آن روز، هیچ‌گاه تا این اندازه تحت‌تأثیر قرار نگرفته بودم.

آن‌جا صرفاً یک فضای سوگواری نبود؛ حال و هوایی کاملاً عملیاتی داشت. پیکر شهدا یکی‌یکی وارد می‌شدند. کودکانی که در کنار یکدیگر دفن می‌شدند؛ خانواده‌هایی که سه فرزند و والدینشان در یک قاب آرام گرفته بودند؛ امدادگری که شهید شده بود و همسرش، با چشمانی اشک‌بار و بی‌قرار، بر مزارش زانوی غم بغل گرفته بود.

در چنین فضایی، برای ادامه کار نیاز به روحی بزرگ و مقاوم داشتم. اما انسان است دیگر، گاه در برابر عمق فاجعه فرو می‌ریزد. آن روز، آن لحظه، سخت‌ترین تجربه من بود. زمانی که پیکر‌ها را می‌آوردند و من شاهد اشک‌ها و ناله‌های خانواده‌هایی بودم که عزیزانشان به ناحق کشته شده بودند، فشار روانی طاقت‌فرسایی بر من وارد شد. به ناچار به گوشه‌ای رفتم، اشک ریختم، خودم را تخلیه کردم، و سپس به کارم بازگشتم.

آن قطعه از بهشت زهرا برای من تبدیل به خاطره‌ای فراموش‌نشدنی شد؛ صحنه‌ای از رنج، سوگ و مظلومیت که سنگینی‌اش هنوز هم بر ذهن و دل من باقی مانده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->