در جادهای که از نجف تا کربلا کشیده شده، خاک جوری زیر پاها میلرزد که گویی نه از خستگی قدمها، بلکه از بیدار شدن یک «روح جمعی» هر لحظه زنده میشود، به قدمهای عاشقان اباعبدالله (ع) بوسه میزند و دوباره میمیرد و باز زنده میشود از شکوه این محشر!
میلیونها نفر از ملیتها، زبانها و فرهنگهای گوناگون، در یک زمان و یک مسیر، کنار هم راه میروند. این فقط یک سفر نیست؛ یک آیین است، و آیینها همانطور که امیل دورکیم توصیف کرده، بزرگترین کارخانههای انسجام اجتماعی هستند.
در این مسیر، مرزها به شکلی نمادین فرو میریزند. مردی از هرات کنار جوانی از ناصریه قدم میزند؛ دختر دانشجوی ایرانی با زن سالخوردهای از لبنان همسفر میشود. همه، بیآنکه در قرارداد یا پیمانی نوشته شده باشد، به یک «ما»ی جمعی تعلق پیدا میکنند. این تجربه کمنظیر تاریخی، یک «جامعه موقتی» میسازد؛ جامعهای که در آن، قواعد عادی زندگی روزمره جای خود را به قواعدی تازه میدهد: سخاوت، همدلی، همراهی و کرامت انسانی.
اربعین یک رسانه زنده و مشارکتی است، رسانهای که پیامش نه در قالب تصویر آرشیوی و تیتر رسمی، بلکه از طریق کنشهای زنده بین انسانها منتقل میشود. یک موکبدار عراقی که خستگی زائر ایرانی را با یک استکان چای میگیرد، جوان اهل بصره که پاهای پینه بسته و زخمی زائران پاکستانی را، چون برادری دلسوز مرهم میگذارد یا زائر آفریقایی که غذایش را با کودکی از اهواز تقسیم میکند، حامل پیامی هستند که با هیچ شبکه ماهوارهای قابل رقابت نیست: پیام «انسانبودن» پیش از هر هویت دیگری.
جامعهشناسان سرمایه اجتماعی را بر سه پایه تعریف میکنند: اعتماد، شبکه روابط و هنجارهای مشترک. در اربعین، هر سه عنصر به شکلی فشرده و قدرتمند شکل میگیرد. اعتماد، وقتی در خانه غریبهای دور مینشینی و با او غذا میخوری. شبکه روابط، وقتی شماره تلفن یا حتی فقط یک «دعای خیر» را با کسی رد و بدل میکنی. هنجار مشترک، وقتی همه ـ فارغ از زبان و ملیت ـ در احترام به زائر و خدمت به همسفر اتفاقنظر دارند.
در جهان معاصر که فردگرایی افراطی و شکافهای اجتماعی روزبهروز پررنگتر میشوند، اربعین یک روایت جدید ارائه میکند؛ روایتی که در آن، فرد خود را در متن جمع بازتعریف میکند. این آیین، نوعی «بازگشت به خود جمعی» است؛ فرصتی که در آن، هر فرد میفهمد که تنها راه بقا و معنا، «با هم بودن» است.
اربعین انسجامی دو بُعدی میسازد: مکانمند و زمانمند. مکانمند، چون جغرافیای مسیر نجف تا کربلا به یک فضای مشترک هویتساز بدل میشود و هر سال در حافظه عاطفی میلیونها نفر ثبت میگردد. زمانمند، چون تکرار این آیین در هر سال، همانند یک ضربان منظم قلب، یادآوری میکند که این پیوند زنده است و باید هر سال دوباره ساخته شود.
بزرگترین دستاورد اربعین شاید نه فقط در جاده، که بعد از بازگشت به خانه شکل بگیرد؛ آنچه در مسیر آموخته میشود (گذشت، همدلی، یاری بیمنت) اگر به زندگی روزمره راه پیدا کند، میتواند روابط خانوادگی، محلی و حتی ملی را دگرگون کند. اینجاست که اربعین از یک آیین مذهبی، به یک «مدل اجتماعی» برای همزیستی بدل میشود.
خلاصه کلام اینکه پیادهروی اربعین، بیش از آنکه جادهای خاکی باشد، پلی است که «من»ها را به «ما» وصل میکند؛ پلی که هر سال ساخته میشود، اما مصالحش نه سیمان و فولاد، که ایمان، محبت و اعتماد است؛ و شاید راز ماندگاری آن همین باشد: پلی که با دل ساخته شود، هیچ طوفانی ویرانش نمیکند.