به گزارش شهرآرانیوز؛ کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد که از سه ماه پیش در جریان سرقتهای مکارانه یک زوج در مشهد قرار گرفتند، در عملیاتی قاطع با دستور سرهنگ جواد بیگی، سرپرست پلیس آگاهی مشهد، طی روزهای گذشته متهمان این پرونده را دستگیر کردند. نتایج تحقیقات اولیه نشان داد این زن و شوهر جوان همراه کودک یک و نیم ساله شان برای جلب اعتماد، به سراغ زنها در اماکن مختلف میرفتند و پس از ریختن طرح دوستی، به آنها آب میوه تعارف میکردند.
شهروندان نیز غافل از اینکه آب میوه مسموم است، مقداری از آن مینوشیدند و بلافاصله بیهوش میشدند. پس از بیهوشی قربانیان، این زوج مکار به سرقت طلاهای این افراد از قبیل النگو، انگشتر و گوشواره اقدام میکردند. اگر امکان بیرون آوردن النگوها از دست این زنها وجود نداشت، با سیم چین آنها را میشکستند و خارج میکردند.
نکته جالب پرونده، نوع انتخاب سوژهها بود که متهمان اعتراف کردند: «بیشتر به سراغ زنانی میرفتیم که زیورآلات زیادی همراه داشتند و طلاهایشان دیده میشد.» دیروز در ساختمان پلیس آگاهی ثامن با این سارقان مکار و قربانیانشان روبه رو شدیم. مال باختگان زنهایی بودند که در نقاط مختلف شهر از حرم گرفته تا بوستانهای کوهسنگی و ملت با این زوج سارق روبه رو شده بودند.
دو زن که در کوهسنگی با یکدیگر اسیر این زوج شیاد شده بودند، مدعی شدند: پیش از ظهر بود که برای تفریح دونفری به کوهسنگی رفته بودیم. ساعتی از حضورمان نگذشته بود که زنی جوان همراه همسر و دختر کوچکشان در نزدیکی ما نشستند. زن خودش را به ما نزدیک کرد و سر صحبت را باز کرد. در همین موقع شوهرش برای بردن دخترشان به دست شویی از ما جدا شد. هنوز زمان زیادی نگذشته بود که زن به ما شربت تعارف کرد.
چون شربت گرم بود، خودمان از فلاسکی که همراه داشتیم، داخلش یخ انداختیم و خوردیم. بعد مشغول نماز ظهر شدیم که ناگهان حالمان بد شد و حتی نفهمیدیم که نماز عصر را خواندهایم یا نه. وقتی به هوش آمدیم، هنوز در همان فضای سبز کوهسنگی بودیم و هفت ساعت گذشته بود. آنجا متوجه شدیم طلاهایمان دزدیده شده است. آنها برای اینکه دیگران شک نکنند، چادرهایمان را طوری رویمان کشیده بودند که انگار خوابیدهایم و سه حلقه و انگشتر و شش النگویمان دزدیده شده بود.
یکی دیگر از مال باختگان زنی بود که در حرم مطهر با زوج سارق روبه رو شده بود. سارقان به او آب میوه تعارف کرده و پس از بیهوشی طلاهایش را ربوده بودند. یکی از مال باختگان زنی جوان بود که ناراحتی قلبی داشت و پس از مسمومیت تا آستانه مرگ نیز پیش رفته بود.
او دخترش را به علت مسمومیت به بیمارستان برده بود که با زن سارق روبه رو شده بود و در این باره گفت: وضع دخترم خوب نبود و خیلی نگران بودم. از صبح بیمارستان بودم. اذان که گفتند، ساقهای دستم را درآوردم که زن چشمش به النگوهایم افتاده بود. او جلو آمد و غذا تعارف کرد و گفت نذری است، اما، چون میخواستم وضو بگیرم، تشکر کردم و از نمازخانه بیرون رفتم. وقتی برگشتم، دیدم زن همان جاست و ظرف غذا را هم طوری که من ببینم، جلویم گذاشته است.
نماز را که خواندم، چشمم به غذا افتاد و متوجه شدم که پلاستیک روی آن باز شده است. اول شک کردم که نکند مشکلی داشته باشد. بعد با خودم گفتم اینجا بیمارستان است و از این اتفاقها نمیافتد. غذا را که خوردم، ناگهان سرم گیج رفت و دیگر نفهمیدم چه شد.
پس از بیهوش شدن زن، کارکنان بیمارستان متوجه ماجرا میشوند و بلافاصله او را برای درمان به اورژانس منتقل میکنند. او چند روز در کما بوده و احتمال فوتش نیز وجود داشته است. حالا نیز پس از گذشت دو هفته از ماجرا، هنوز عوارض بیهوشی را تحمل میکند. در این میان، سارقان تلاش زیادی کرده بودند تا النگوهای او را بیرون بکشند، اما، چون ابزار نداشته بودند، موفق نشده و فقط باعث زخمی شدن دستهای او شده بودند. بعد هم با سرقت گوشواره هایش، او را رها کرده بودند.
متهمان زن و مردی جوان بودند که زن انواع عملهای زیبایی را روی صورتش انجام داده بود و مرد نیز به تازگی اقدام به کاشت مو کرده بود؛ عملهایی که صدهامیلیون تومان هزینه دارد. مرد سارق که سی و سه ساله است، به سؤالات خبرنگار شهرآرا پاسخ داد.
بدهکار بودم و ۴۳۰ میلیون قرض بالا آورده بودم.
اشتباه کردیم.
همه طلاها را حدود ۴۸۰ میلیون به مال خر فروختیم. چون فاکتور نداشتم و طلاها شکسته بود، از ما ارزان برمی داشتند.
میترسیدیم اینجا دستگیر شویم.
اشتباه کردیم و از همه خجالت میکشیم.
من نجار هستم.
من اشتباه کردم و از شهروندان میخواهم پول قرض بگیرند و از خورد و خوراکشان بزنند، ولی دزدی نکنند و راه ما را پیش نگیرند.
دیگرمتهم این پرونده زنی بود که از یک ونیم سال پیش طعم مادری را هم چشیده است. او همراه شوهرش این نقشهها را پیش میبرد و با خوراندن مواد بیهوشی پازل سرقت را تکمیل میکرد. به گفته یکی از مال باختگان که در بوستان ملت با او روبه رو شده بود، این زن شربت تلخی به او نوشانده بود و پیش از بیهوشی متوجه خندههای شیطانی او شده بود که منتظر بدحال شدن قربانی اش بوده است. حالا این زن به سؤالات خبرنگار شهرآرا پاسخ میدهد.
دونفری تصمیم گرفتیم.
قرص خودم بود. پس از اینکه دخترم به دنیا آمد، شبها خوابم نمیبرد. برای همین هر شب یک قرص میخوردم و راحت میخوابیدم.
نه، خودم از داروخانه خریدم.
پرسیده بودم و میدانستم مصرف چند قرص موجب مرگ میشود، اما تعداد قرصهایی که در شربت حل میکردیم، زیاد نبود.
هر کی طلا داشت و تنها بود، به سراغش میرفتم و با هم دوست میشدیم.
نه، همه از گفتوگو استقبال میکردند.