معاون استاندار خراسان رضوی: اداره کشور در جنگ ۱۲روزه به دست رهبری، نماد رهبری مقتدر و اتحاد مقدس ملت ایران بود بخش ویژه جشنواره ملی ادبی «واج» به آثار حوزویان اختصاص یافت آیینه تمام‌نمای فاطمی | بررسی برخی ابعاد شخصیتی و ویژگی‌های حضرت زینب کبری(س) تشییع و تدفین پیکر مادر شهیدان عاکفی + فیلم شیخ نعیم قاسم: امام خامنه‌ای در تمامی ابعاد زندگی اسلامی پیش‌گام هستند پرداخت پاداش به مجموعه‌های زیان‌ده بنیاد شهید ممنوع اعلام شد المان شهدای جنگ ۱۲روزه ساخته می‌شود رونمایی از ۳ طرح ملی مرکز عالی قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کنگره ملی شعر فاطمی میزبان آثار شاعران در ۳ زبان مختلف می‌شود + جزئیات معرفی حافظان و قاریان برتر قرآن کشور در سال ۱۴۰۴ آیا مقام امام‌زمان(عج) در کربلا، سندیت دارد؟ پیام تبریک عباس عراقچی به مناسبت میلاد حضرت زینب(س) تصویری از تشرف آیت الله خامنه‌ای به حرم حضرت زینب (س) در سال ۶۳ پیام تقدیر رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت از عوامل فیلم «مجنون» و سریال «پسران هور» تبیین صبر جمیل زینبی در مکتب رضوی مدیرکل مرکز هنر‌های نمایشی حوزه هنری: تئاتر مسجدی، تربیت هنرمندان متعهد و متخصص کشور را تضمین می‌کند خانواده؛ سنگری برای حفظ آرامش و هویت خانواده امن با محبت | خانواده در سایه مهرورزی به امنیت دست می‌یابد
سرخط خبرها

وقت دعوتم کی می‌رسد؟

  • کد خبر: ۳۵۷۴۸۲
  • ۱۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۹
وقت دعوتم کی می‌رسد؟
لحظه تحویل یکی از سال‌ها بود. هنوز دعای یا مقلب القلوب و الابصار تمام نشده بود که کارت قرمزرنگی را گذاشت کف دستم. عیدی آن سال من، کارت دعوت به مدینه بود و حرم رسول ا... (ص).

دیگر نمی‌توانم لبخندش را ببینم. دیگر نمی‌توانم صدایش را بشنوم. دیگر نمی‌توانم صدایش کنم. دیگر نمی‌توانم حالش را بپرسم. دیگر هیچ و هیچ و هیچ کاری نمی‌توانم بکنم. حتی نمی‌توانم دلش را بشکنم.‌

می‌دانی گاه دنیا دستت را بر همه‌چیز می‌بندد و همه‌چیز را از تو می‌گیرد. به چشم بر‌هم‌زدنی عزیزت را پدرت را و ... به همین راحتی همه‌چیز تمام می‌شود.

حافظه‌ام ضعیف است. تازگی‌ها ضعفش بیشتر شده است. هیچ و هیچ یادم نمی‌ماند. بابا حالا سال‌هاست که رفته است و من او را ندارم.

اما خوب خاطرم مانده تحویل یکی از سال‌ها بود. هنوز دعای یا مقلب القلوب و الابصار تمام نشده بود که کارت قرمزرنگی را گذاشت کف دستم و گفت: برای اینکه بروی دور‌ها را بببنی. حق توست بابا دور‌ها را ببینی.

عیدی آن سال من، کارت دعوت به مدینه بود و حرم رسول ا... (ص).

انگار که خیلی دور باشد. من؟ حرم رسول ا... (ص)؟ همه‌چیز همان‌طور که نصفه‌نیمه دیده بودم پیش چشمم آمد.

راست می‌گفت همه‌چیز دور بود، دور دور. تنها چیزی که به خاطرم آمد بغض مظلوم مردی بود از امعا و احشای شتری که مردم در سجده به سرش ریخته بودند. سر از سجده برداشته بود و همه ایستاده بودند به خنده و سخره و هیچ‌کس نبود حتی برای دل‌سوزی.

پیش‌تر می‌روم و می‌رسم به انگشت‌های کودکانه دختری که دوان دوان آمده بود تا صورت بابا را پاک کند. مادر پدرش. همین‌قدر غریب و همین اندازه مظلوم.

چند سال بعد بابا بی‌خبر و بی‌خداحافظی چمدانش را برداشت و رفت سفر برای همیشه و من دیگر ندیدمش.

کارت قرمز دعوت به حرم رسول‌ا... (ص) را گذاشته بودم لای قرآن و هر وقت دلم تنگ می‌شد درش می‌آوردم و می‌بوسیدم. مثل آدم ته چاه مانده‌ای که یک ریسمان به دستش داده باشند. ریسمان نجات.

هر چه بیشتر و پیش‌تر می‌گذشت بهانه‌های بیشتری داشتم که باروبندیل ببندم بروم حرم حضرت. چشم‌های به خون نشسته مادران، شیون کودکان گرسنه، رنج پیرمردان خسته و دنیا و دنیا و دنیا.‌

می‌دانی گاه حس می‌کنم ته ته چاه گیر افتاده‌ام و بی‌جان و بی‌رمق، فقط معجزه یک نام است که نجاتم می‌دهد.

ده، دوازده سال است وقت دل‌گیری و دل‌تنگی کارت را بیرون می‌کشم و بو می‌کشم و آرام زمزمه می‌کنم، قبول تو از من خیلی عاشق‌تری، خیلی پاک‌تر و باصفاتر. اصلا همه خیلی‌ها مال تو، اما من از تو خیلی غریب‌ترم. حالا وقت دعوتم رسیده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->