حمله ناگهانی اسرائیل به خاک قطر برای ترور رهبران حماس، نهتنها تجاوزی آشکار به حاکمیت ملی یک کشور عربی است، بلکه یادآور شکست تاریخی اعراب مقابل اسرائیل در جنگ ششروزه ۱۹۶۷ است؛ جنگی که غرور عربی آنها را نیز در هم شکست و مسیر تحولات خاورمیانه را تغییر داد.
پس از آن شکست، دولتهای عرب بهجای بازسازی اتحاد و تقویت توان نظامی، مسیر دیگری را برگزیدند: توسعه اقتصادی، پیوند با غرب و تکیه بر نفت. نتیجه آن شد که روابطشان در سطح نشستهای دیپلماتیک و قراردادهای تجاری باقی ماند و هیچ سناریوی واقعی برای مقابله با تهدیدات مشترک نداشتند. همین بیعملی، آنها را از آرمان فلسطین به سمت وابستگی سیاسی و امنیتی به غرب و البته آمریکا کشاند و در نهایت، به وادادگی در برابر اسرائیل رساند.
پیام تلآویو در حمله به قطر روشن بود و آن این بود که «ما هر زمان و هر کجا بخواهیم، اقدام میکنیم». هرچند متحدان غربی دوحه این اقدام را محکوم کردند، اما حقیقت آن است که اسرائیل بهخوبی میداند اعراب غرق در ثروت و نمایش تجملات، توان و ارادهای برای پاسخ درخور ندارند. تجربه پیمان ابراهیم نیز نشان داد این کشورها بیشتر به خیال حمایت غرب دل خوش کردهاند تا به همبستگی منطقهای.
اکنون در آستانه نشست فوقالعاده و اضطراری دوحه، رهبران عرب بار دیگر با پرسشی قدیمی روبهرو هستند: آیا میتوانند بهجای انفعال، راهبردی تازه برای مهار اسرائیل بیابند؟ شاید رویارویی نظامی گزینهای دور از ذهن برای آنها باشد، اما ابزارهایی چون فشار دیپلماتیک، اعمال سیاستهای محدودکننده در تولید و صادرات نفت، و حمایت از محور مقاومت، میتواند نشانهای از بازگشت به عزت و بازیابی بخشی از اقتدار ازدسترفته اعراب باشد.
اگرچه سابقه تاریخی اعراب در این زمینه چندان امیدوارکننده نیست، اما این بار زنگ خطر بلندتر از همیشه برای آنها به صدا درآمده است.