مهدی خادمی کولایی| شهرآرانیوز؛ با شعله ورشدن آتش جنگ در سال۱۳۵۹، نخستین واکنشهای ادبی، ضرورتا، واکنشی تهییجی، تبلیغی و حماسی بود. در آن موقعیت بحرانی، اقتضای زمان ایجاب میکرد که ادبیات در خدمت دفاع قرار گیرد، روحیه مقاومت را تقویت کند و زمینه حضور پرشور مردم را در جبههها فراهم آورد.
بسیاری از آثار اولیهای که در دهه ۶۰ خلق شدند، با نگاهی ارزش محور، به ستایش پایداری و ایثار میپرداختند. این آثار، باوجود صداقت و احساسات پاکی که در خود داشتند، بیشتر از منظر هنری دچار شتاب زدگی، طرحهای تکراری و کلیشهای و بیان مستقیم تجربیات بدون پرداخت هنری کافی بودند. قهرمانان تیپهایی آرمانی بودند و تحولات شخصیتی ناگهانی و فاقد کشمکشهای درونی باورپذیر رخ میداد.
بااین حال، در کمال شگفتی، حتی در همان روزهای نخستین جنگ، زمانی که هنوز شور دفاع و گفتمان حماسی موج میزد، رگههایی از یک نگاه متفاوت، یک «نگاه انسانی» به جنگ، قابل مشاهده بود. این نگاه جنگ را نه فقط عرصه تقابل خیر و شر، بلکه یک تراژدی انسانی میدید. نقطه آغازین این رویکرد را میتوان در همان سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ جستوجو کرد.
این نگاه در رمان «زمین سوخته» (۱۳۶۱)، اثر احمد محمود، به شکلی برجسته تجلی یافت؛ اثری که ضمن مشروع دانستن دفاع، برای انسان درگیر در جنگ، فارغ از اینکه در کدام سوی خاک ریز ایستاده است، دل سوزی میکند و سربازان هر دو طرف را قربانیان ناخواسته یک فاجعه میبیند. این رویکرد، اگرچه در ابتدا محدود و استثنایی بود، بذری بود که در سالهای بعد به شکلی گستردهتر به بار نشست و نشان داد که حتی در دل ضرورتهای حماسی وجدان هنرمند به دنبال درک پیچیدگیهای انسانی است.
با پایان یافتن جنگ در سال۱۳۶۷ و فاصله گرفتن از آن فضای هیجانی، نویسندگان فرصت بیشتری برای تأمل و بازنگری یافتند. در دهه ۷۰ نگاه انسانی در داستانها عمق و گستره بیشتری پیدا کرد. نویسندگان از مطلق انگاری نیروهای خودی و اهریمن پنداری صرف جبهه مقابل فاصله گرفتند و به انسان درگیر در جنگ با همه ویژگی هایش پرداختند. در این دوره، شاهد شکسته شدن برخی تابوهای بزرگ بودیم.
مسائلی همچون ترس، تردید، خستگی از خشونت، اضطراب و حتی اعتراض به سرنوشت انسان در گیرودار جنگ به داستانها راه یافت. دیگر شخصیتها فقط قهرمانانی بی نقص نبودند، بلکه انسانهایی با همه نقاط قوت و ضعف خود به تصویر کشیده میشدند که در موقعیتهای بغرنج دچار کشمکشهای درونی میشدند. تمرکز از «جبهه» جمعی به «فردیت» سرباز منتقل شد و ادبیات جنگ به کاوش در دنیای درونی و روان شناختی انسان پرداخت.
دهه ۸۰ را میتوان نقطه اوج تجربه گرایی و بلوغ فنی در ادبیات جنگ دانست. در این دوره، دو جریان موازی و قدرتمند شکل گرفت که هریک به شیوه خود به بازنمایی جنگ پرداختند.
جریان ناتورالیستی: در پژوهش هایم درباره آثار احمد دهقان، این جلوهها را به وضوح مشاهده کردهام. دهقان با عینیت گرایی تکان دهنده -و گاه مشمئزکننده- واقعیات خشونت بار جنگ را بدون هیچ گونه پرده پوشی به تصویر میکشد. توصیفات عریان و جزءنگارانه او از تلفات انسانی، بدنهای متلاشی شده و ویرانیها در آثاری، چون «سفر به گرای ۲۷۰درجه» و مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» گونهای از ناتورالیسم را در این حوزه رقم زد.
او حرمت قراردادی کلمات را شکست و با به کارگیری زبان محاوره و حتی تعابیر رکیک، تصویری زمینی و انسانی شده از رزمندگان ارائه داد؛ انسانهایی که میترسند، خشمگین میشوند و در برابر جبر محیط، گاهی اراده خود را از دست میدهند.
جریان مدرنیستی: هم زمان، نویسندگانی دیگر با بهره گیری از شگردهای مدرنیستی، به جای تمرکز بر واقعیت بیرونی جنگ، به تأثیرات روانی و ماندگار آن بر انسان پرداختند. آثاری، چون «من او»، اثر رضا امیرخانی، و «باغ تلو»، نوشته مجید قیصری، با استفاده از صناعاتی، چون روایت غیرخطی، تغییر زاویه دید و خلق شخصیتهای روان رنجور و منزوی، به بازنمایی دنیای درونی و ذهنیت آشفته انسان پس از جنگ پرداختند. در این آثار، جنگ، نه به عنوان یک رخداد تاریخی، بلکه به عنوان یک تجربه درونی و یک ترومای روحی بررسی میشود که زندگی شخصیتها را، حتی سالها پس از پایانش، تحت شعاع قرار داده است.
شاید یکی از تحولات شگفت انگیز و منحصربهفرد در این سیر، ظهور آثاری باشد که در پژوهش هایم آن را ذیل عنوان «پسامدرنیسم ایدئولوژیک» دسته بندی کردهام. پسامدرنیسم در ذات خود با ایدئولوژی، فراروایتها و هرگونه قطعیت در تضاد است، اما برخی نویسندگان دفاع مقدس، شگردهای پسامدرنیستی مانند زمان غیرخطی، تعدد راوی، بینامتنیت، درهم ریختگی پیرنگ و آشکارکردن تصنعی بودن داستان را به کار گرفتند؛ نه برای واسازی و به چالش کشیدن معنا، بلکه برای تثبیت و تقویت یک اندیشه ایدئولوژیک و ارزشی.
رمان «سرد سفید»، نوشته کاوه بهمن، نمونه بارز این رویکرد است. در این اثر، اگرچه با ساختاری پیچیده، غیرخطی و چندصدایی مواجهیم، همه این تمهیدات فرمی در خدمت یک هدف واحد قرار دارند: برجسته سازی شخصیت یک شهید و ارائه تصویری آرمانی، مقدس و اسطورهای از او. این رویکرد قرائتی بومی شده و منحصربهفرد از پسامدرنیسم را به نمایش میگذارد که در آن فرمهای نو و تجربه گرا برای انتقال محتوایی متعهدانه و باورمند به کار گرفته میشوند.
در سالهای اخیر، به ویژه در دهه ۹۰، شاهد نوعی بازگشت به تعادل و ترکیبی از رویکردهای پیشین هستیم. نویسندگان این دوره، با فاصله گرفتن از افراط گراییهای دهه ۸۰ (چه ناتورالیسم عریان و چه تجربه گرایی فرمی)، به خلق آثاری متعادلتر روی آوردهاند. در این آثار، وجوه حماسی و دفاعی دهه ۶۰ در کنار جنبههای انسانی عمیق تری مانند ترس، دل تنگی، عشق و ضعفهای بشری به تصویر کشیده میشود.
شخصیتها دیگر نه تیپهای آرمانی هستند و نه ضدقهرمانان روان پریش، بلکه انسانهایی واقعی و چندبعدیاند. آثاری مانند «رُنج»، اثر محمد محمودی نورآبادی و «جمجمه ات را قرض بده برادر»، نوشته مرتضی کربلایی لو، نمونههایی از این مرحله پخته و متعادل هستند که در آنها نویسنده بدون شعارزدگی، ارزشها را در بستر یک روایت انسانی و باورپذیر به نمایش میگذارد.
سیر تحول ادبیات داستانی جنگ مسیری پرفرازونشیب از سادگی به پیچیدگی، از روایتهای بیرونی به کاوشهای درونی و از فرمهای سنتی به تجربههای مدرن و پسامدرن بوده است. این ادبیات آینه تمام نمای تحولات فکری و هنری جامعه ایران در چهار دهه گذشته است.
این تطور از یک واکنش اولیه و متعهدانه آغاز شد، در ادامه به نگاهی عمیقا انسانی و منتقدانه رسید و درنهایت به سطحی از پختگی فنی و مفهومی دست یافت که قادر است تجربیات پیچیده انسانی را بازنمایی کند. این بلوغ نشان دهنده آن است که ادبیات جنگ تحمیلی گنجینهای غنی و پویاست که همچنان ظرفیتی زنده برای خلق آثاری ماندگار و تأمل برانگیز دارد.