کودتای ۲۸ مرداد به روایت مشهد

  • کد خبر: ۳۶۵۴
  • ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۸
کودتای ۲۸ مرداد به روایت مشهد
ماجرای تلخ‌ترین رویداد سیاسی دهه 30 در ایران که بخشی از آن در این شهر رقم خورد

هما سعادتمند | 24روز پس از ملی شدن صنعت نفت در سال1329، درست در روزهایی که بهار هنوز پیراهن گلدارش را بر تن درختان شهر قواره می کرد، نخستین و بزرگ ترین واکنش مردمی مشهد در حمایت از ملی شدن صنعت نفت رخ داد؛ مردم 23فروردین سال1330 در تظاهراتی شرکت کردند که بیش از هر چیز، پرچم به اهتزاردرآمده در آن، با این جمله جلوه گری می کرد: «مردم خراسان در پاسخ به پیام حضرت آیت ا...کاشانی، ملی شدن صنعت نفت را به عموم مردم ایران تبریک می گویند.» پس از این تظاهرات تا مرداد1332 که دولت مصدق سرنگون می شود، مشهدی ها تقریبا هرماه شاهد برگزاری چند تجمع، تظاهرات و «میتینگ » هستند، آن هم متینگ هایی که در حمایت از دولت آقای نخست وزیر برپا می شده است. در این ایام همچنین احزاب و گروه های سیاسی بسیاری فعالند و با انتشار تفکرات خود ازمیان طبقات مختلف اجتماعی به نفع خودشان یارگیری می کنند. علاوه بر این، ایران این روزها «دوران طلایی مطبوعات» را تجربه می کند؛ روزنامه های موافق و مخالف بسیاری هستند که هر روز مقالات خوش آب ورنگی را به منظور روشنگری مردم چاپ و منتشر می کنند، به طوری که طبق ادعای «روزنامه نور ایران» در خردادِ سال1335 و در دوران حکومت مصدق، تنها در مشهد 80امتیاز روزنامه وجود داشته که از این تعداد، 36نشریه آن به صورت روزانه یا هفتگی منتشر می شده است. در این جو سیاسی هر اتفاقی می تواند رخ دهد اما شاید تا عصر روز 28مرداد هیچ کس گمان نمی کرده افرادی که صبح با شعار «زنده باد مصدق» به خیابان ریخته بودند، غروب نشده فریاد «مرده باد مصدق» در دهانشان بچرخد و به این سرعت، تغییر جهت بدهند؛ تغییری که بسیاری از تاریخ دانان، آن را یکی از رویدادهای شگفت انگیز تاریخ معاصر مشهد و شهرستان ها می دانند. عجیب تر اینکه در این تغییر، بیش از آنکه ردپای حزب های سیاسی و روزنامه های راست و چپی به چشم بخورد، پای گردن کلفتی مشتی لومپن در میان است. گزارش پیش رو نقبی است بر آنچه در خیابان های مردادی مشهدِ سال1332رخ داد؛ روزی که گردانندگان انگلیسی این رویداد، آن را به نام «روز عملیات آژاکس» می شناسند.

 

کودتایی که ابتدا شکست خورد
در مرداد سال1332 دو کودتای بزرگ در سراسر ایران رخ می دهد که یکی از آن ها در سحرگاه 25مرداد و دیگری، 3روز بعد از آن اتفاق می افتد اما کمی قبل از این دو رخداد در 19مرداد، مردم سراسر ایران در رفراندومی شرکت می کنند که قرار است سرنوشت ابقا یا انحلال مجلس هفدهم را تعیین کند. این رفراندوم در مشهد مانند دیگر شهرها به صورت تفکیکِ موافق از مخالف برگزار می شود؛ یعنی برای هرکدام از این گروه ها، صندوق های آرایی در دو مکان مختلف، تعبیه شده بود تا موافقان و مخالفان از هم تمیز داده شوند. این امر موجب می شود مخالفان انحلال مجلس نتوانند از روی ترس در پای صندوق حاضر شوند. 5روز بعد از رفراندوم، کودتایی در سحرگاه 25مرداد علیه دولت مصدق شکل می گیرد اما دیری نمی پاید و با شکست همراه می شود.
دکتر یوسف متولی حقیقی، استاد دانشگاه، در کتاب «تاریخ معاصر ایران» این طور می نویسد: «بعد از انتشار خبر کودتای نافرجام ۲۵مرداد توسط رادیوتهران مردم مشهد به هیجان آمده، تظاهرات خود را شروع کردند. در ساعت ۹صبح، هواداران احزاب «ایران نیروی سوم»، «پان ایرانیست ها»، «جمعیت آزادی مردم ایران» به همراه گروه های زیادی از مردم عامی به سمت اداره پست وتلگراف در خیابان ارگ حرکت کردند، درحالی که در پیشاپیش این جمعیت، عکس های بزرگی از دکتر مصدق قرار داشت. این تجمع پس از سخنرانی هایی در حمایت از مصدق و مخابره تلگرام هایی به تهران در ابراز تنفر از کودتاچیان به پایان رسید. همچنین در این روز به دستور امامی، استاندار خراسان، عکس شاه را از ساختمان استانداری برداشتند که مورد اعتراض سرهنگ اسفندیاری، رئیس شهربانی وقت، واقع شد و این موضوع را به تهران گزارش کرد.»
به گفته متولی حقیقی، این دست اقدامات، هرج ومرج محسوسی را در فاصله روزهای25 تا ۲۸مرداد در مشهد رقم می زند و احساس ناامنی، ترس از بی نظمی و به ویژه ترس از حاکمیت کمونیست ها را دربین مردم تشدید می کند. این شرایط، کارگردانان کودتا در تهران را تشویق می کند تا یک بار دیگر بخت خود را برای انجام وظایف دیگر بیازمایند؛ همین امر موجب می شود که نقشه جدیدی برای سرکوبی دولت مصدق بکشند و شورشی علنی را با کمک بخشی از ارتش، گروهی از اوباش تهران به رهبری کسانی چون «طیب حاج رضایی» و نوچه های «شعبان جعفری» معروف به «شعبان بی مخ»، زنان اجیرشده محله شهر نوی تهران(محله روسپی ها در زمان پهلوی) راه بیندازند. در ادامه نیز ارتش با حمله به مقر نخست وزیری و دستگیری مصدق و تبریک نخست وزیری فضل ا... زاهدی و اعلام حکومت نظامی در شهر، به عمر مردمی ترین دولتِ تمام تاریخ ایران تا آن روز، خاتمه می دهد.


داش مشتی های صحنه گردان 
جمشید قشنگ، کارشناس بخش تاریخ شفاهی کتابخانه آستان قدس رضوی، که پیش از این معلم گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد بوده و پایان نامه کارشناسی ارشد خود را با محوریت کودتای 28مرداد سال1332 در مشهد تنظیم کرده است، در گفت و گو هایش با افراد و طبقات مختلف آن روزگارِ مشهد، توانسته است تصویری نزدیک به واقعیت را از محلات مختلف شهر در آن روزگار ترسیم کند. او شرح آن روز را این طور توصیف می کند: «صبح روز 28مرداد در تهران، گروه دست نشانده شعبان بی مخ و زنان شهر نو از ابتدای صبح، شعار «مرگ بر مصدق» را توی گلو انداخته بودند اما در مشهد و سایر شهرستان ها شعار، همچنان «زنده باد مصدق» بود. درواقع تظاهرات از ساعت ۸صبح تا ۲بعدازظهر به نفع مصدق و از 2بعدازظهر به نفع شاه برگشت. موضوع هم این بود که چون در آن دوره وسایل ارتباطی چندانی وجود نداشت و خبرها با تاخیر به شهرستان ها مخابره می شد، مردم از رویدادهای تهران بی خبر بودند. ماجرا از این قرار است که حوالی ظهر آن روز، حاج میرزااحمد کفایی که از طرفداران شاه و مخالفان دولت مصدق بود، از کودتای رخ داده در تهران آگاه می شود و حاج حسن اردکانی را -که در آن روزگار یکی از داش مشتی های پایین خیابان بود- اجیر می کند تا با نوچه ها و دیگر لات ها به خیابان بریزد و صحنه گردان اصلی این رویداد ها باشد.»


10صبح 28مرداد1332: یا مرگ یا مصدق...
«زنده باد مصدق، مرگ بر شاه» و «از جانِ خود گذشتیم/ با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» دو شعار مطرحی است که صبح روز چهارشنبه 28مرداد1332 در مشهد به گوش می رسد. لومپن های پایین خیابان در تبعیت از مردم و احزاب سیاسی، بیرق طرفداری از مصدق را بلند کرده، بر روی یک پارچه سی متری عبارتِ «از جان و دل گذشتیم، با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» را نوشته بودند. نوچه هایشان هم انگشت خود را بریده و زیر آن پارچه را با خون خود، امضا زده بودند.
ساعت ۱۰صبح « حاج میرزا احمد کفایی» اولین نفری است که ازطریق تلفن از وقایع تهران مطلع می شود و حاج حسن اردکانی را به خیابان ها می فرستد. درواقع نخستین شخصی که در مشهد به طرفداری از شاه و علیه مصدق وارد عمل می شود، همین حاج حسن اردکانی است.
حیدر رحیم پورازغدی در گفت و گو ی با جمشید قشنگ تعریف می کند: «کنار مدرسه نواب، نزدیک حرم مطهر ایستاده بودم که ناگهان سروصدایی از طرف پایین خیابان شنیده شد. جمعیتی پیش می آمدند که جلودارشان «حاج حسن اردکانی» و «حاج قربان غربت» یا «قرشمال»، از داش مشتی های معروف مشهد، بودند. جماعتی که پشت سر این دو راه می رفتند، از تجمعِ حدود ۵۰ تا ۶۰نفر از غربت های کوچه سیابون، حدود ۵۰ تا ۶۰نفر از کودکان عریان و گدا، حدود 2هزار سرباز و استوار با لباس شخصی، حدود ۱۰۰نفر لجاره و افراد بی مایه و بی هدف شکل گرفته بود که شعارشان زنده باد شاه و مرگ بر مصدق بود.»


11صبح 28مرداد1332: بگو مرگ بر مصدق
این جمعیت در ادامه راه به طرف فلکه حضرت و سپس به طرف بالاخیابان و میدان شاه حرکت می کنند. طبق روایت شاهدان، حاج حسن اردکانی و چند گردن کلفت دیگر در فلکه حضرت آستین بالا می زنند و به داخل یک اتوبوس پرمسافر می ریزند و با کارد آن ها را تهدید می کنند که شعار «مرگ بر مصدق» سر بدهند، والا خونشان پای خودشان است. بخش جالب ماجرا اینجاست که این جماعت چون سواد سیاسی درستی نداشتند و فقط حکم اجیرکرده را داشتند، گاهی فراموش می کردند که باید به نفع یا علیه چه کسی شعار بدهند؛ برای همین در خیلی از اوقات، اشتباه می کردند. اینجا بوده که آژان ها وارد عمل می شدند و شعارها را به آنان یادآوری می کردند. جمشید قشنگ این اتفاق را با نقل خاطره ای از حسین رائینی، یکی از شاهدان آن روز، این طور تعریف می کند: «در عصر آن روز من، به همراه سه نفر از دوستانم، سوار یک درشکه شدیم و به فلکه سراب رفتیم. در این نقطه، عده ای از طرفداران شاه تجمع کرده بودند و علیه مصدق شعار می دادند.» این آقا وقتی به آنجا می رسد، شعار یادش می رود؛ برای همین همان شعاری را که از صبح در ذهنش بوده، تکرار می کند و به جای «زنده باد شاه» می گوید: «مرگ بر شاه». در این لحظه فرامرز پاسبان نامی که از هم محله ای هایش بود، روی درشکه می پرد و هردو با سرعت از صحنه دور می شوند. درشکه چند کیلومتر پایین تر در مقابل دبیرستان شاه رضا متوقف می شود. آنجاست که فرامرز پاسبان رو به حاج حسین کرده، می گوید: «فهمیدی چه می گفتی؟» او پاسخ می دهد که: «حالا فهمیدم.» فرامرز به او می گوید: «امروز جانت را خریدم، وگرنه مردم تکه تکه ات می کردند.»


روز تخریب اموال عمومی
این گروه در ادامه از فلکه حضرت به طرف بالا خیابان، میدان مجسمه (میدان شهدای فعلی) می روند و سپس از خیابان ارگ عبور و همه چیز را سر راهشان تخریب می کنند. به گفته شاهدان ماجرا و آن طور که در پژوهش جمشید قشنگ نیز آمده است، آن روز 2 تانک سبک با جمعی از اوباش و درجه داران خیابان های شهر را در می نوردد. عده ای از آن ها به اشاره گردانندگان کودتا دست به غارت چند مغازه و سینماهایی می زنند که در 2 شب گذشته از اجرای سرود شاهنشاهی خودداری کرده بودند. آنان همچنین کتاب فروشی برومند و کفاشی شیک را که متعلق به یک توده ای بود غارت می کنند. غارتگران کتاب های قیمتی و صندلی های سینما را در خیابان می فروختند. در این بلبشو مردم عادی نیز حیران ولی نه چندان متأثر در پیاده روها قدم می زدند یا در خانه هایشان پنهان شده بودند. اگرچه خیابان ها پر از جمعیت بود و «شعار شاه پیروز است، مصدق پفیوز است» به گوش می رسید اما مرکز اصلی تظاهرات و این نمایش های وطن پرستانه در خیابان ارگ، خیابان ادب و حوالی آن ها بود.
طبق اسناد موجود گردن کلفت های مشهد، علاوه بر کفاشی شیک و کتاب فروشی برومند، سر راهشان دفتر حزب ایران، حزب زحمت کشان ملت ایران نیروی سوم، دفتر حزب پان ایرانیست، واقع در خیابان شاهرضا، دارالوکاله حمید موسویان، دبیر حزب ایران در محل روزنامه آتش شرق، سینما متروپل، شیرینی سازی شفق، سلمانی پرتو، حلبی سازی رو به روی اداره دارایی، مغازه خواجه تور ارمنی، دکان موسی الرضا آشپز، منزل قزلباش، سلمانی پروانه، منزل کامران، رهبر توده ای ها در مشهد، سینما جهان و دفتر جمعیت آزادی مردم ایران را نیز تخریب می کنند. اراذل و اوباش درها و پنجره این مکان ها را می شکنند و اموال آن را یا به آتش می کشند و یا به یغما می برند. این دسته جات در مسیر حرکت خود در حالی که عکس های محمدرضا شاه و پرچم شیروخورشید را روی دست گرفته بودند، با شور و هلهله عجیبی شعار «زنده باد شاه، مرده باد مصدق» سر می دادند.


اگر همراهش نمی شدم کلکم را می کند!
حاج عباس قصابان که خود یکی از اسمی های آن روزگار مشهد بوده، در گفت و گو خود با جمشید قشنگ روز کودتا را این طور تعریف کرده است: «من با حاج حسین اردکانی قهر بودم. ساعت ۱۱ صبح روز 28 مرداد بود که حاج حسن به همراه عده ای از الوات به منزل ما در کوچه حاج ابراهیم در پنجراه پایین خیابان آمد و از من خواست تا با او همراه شوم. من طرفدار مصدق بودم اما مجبور شدم از او پیروی کنم، چون زورم به او نمی رسید. اگر با او مخالفت می کردم، همان جا کلک مرا هم می کند. آن روز همه داش مشتی ها مانند «حاج علی شکراللهی»، «محمود شیرازی»، «حسین یراق» و دیگران که جمعشان به 500 نفر می رسید، دور حاج حسن اردکانی جمع بودند و او خودش همه کاره بود. من همراه آن ها پیاده به راه افتادم و از طریق خیابان تهران به چهارراه استانداری رسیدیم. لات ها به داخل استانداری ریختند. هیچ کارمندی در استانداری نبود و پیش از رسیدن ما آنجا را خالی کرده بودند. درهای اتاق باز بود ولی چیزی برای غارت وجود نداشت. بااین همه این جماعت میزها و مبل ها را شکستند و یکی دو عکس باقی مانده از دکتر مصدق را پاره کردند. پس از پایان کار استانداری، حاج حسن و افرادش به فرمانداری در خیابان ارگ مقابل بانک ملی ریختند و چون در آنجا هم کسی حضور نداشت، فرمانداری نیز به سرنوشت استانداری دچار شد.


12 ظهر روز 28 مرداد 1332، «پُش پُشوی مصدق، زیرِ پتویِ مصدق»
ساعت از 12 گذشته بود که حاج حسن اردکانی از میدان مجسمه به سمت فلکه حضرت حرکت می کند. شاهدان عینی در خاطراتشان نقل کرده اند که او در چهارراه نادری در حالی که شلوارش را پایین کشیده بوده، با حرکات زننده ای فریاد می زده است: «پُش پُشوی مصدق، زیر پتویِ مصدق.» جمشید قشنگ معتقد است که این شعار کاملا مشهدی است و اشاره به بیماری مصدق در آن دوران دارد.
طبق روایات موجود در پایان نامه آقای قشنگ، حسن اردکانی در ادامه تصمیم می گیرد تأسیسات و ساختمان روزنامه خراسان را به آتش بکشد. اما وقتی به آنجا می رسد، محمد صادق تهرانیان، مدیر روزنامه خراسان، جلوی اردکانی می ایستد و رو به او می گوید: حیف این تأسیسات نیست که از بین برود؟ من هرجور که شما بگویید در اختیارتان هستم. حاج حسن وقتی رفتارِ تهرانیان را می بیند از آتش زدن روزنامه منصرف می شود.
روزنامه نوای خراسان بعدها عملکرد اردکانی را چنین تحلیل می کند: بعید است که حاج حسن اردکانی از وقایع تهران بی خبر مانده باشد. به احتمال زیاد هنگامی که آیت ا... کفایی او را برای حمایت از شاه فرستاده ماجرا را به او گفته است.
حرکت حاج حسن اردکانی در پیش از ظهر آن روز یک حرکت استثنایی محسوب می شد که توانست در عصر ۲۸ مرداد، کودتا را عمومی و همگانی کند.


2:30 روز 28 مرداد 1332، دولت مصدق سقوط کرد
ساعت 2:30 ظهر است که رادیو تهران خبر سقوط کابینه دکتر مصدق را اعلام می کند. مردم و به ویژه احزاب به خیابان ها می ریزند و ابراز احساسات می کنند. اردکانی ظهر آن روز بسیاری از نامداران و هیئت های مذهبی مشهد را به ناهار دعوت می کند. پس از صرف ناهار او با جماعتی که همه چاقو، چماق، قمه در دست داشتند، به طرف میدان شاه حرکت می کند تا با احزابی که قرار بود آن روز مجسمه شاه را پایین بکشند، مقابله کند. ابتدا دستگاه های انتظامی این اجازه را به او می دهند و می گویند که باید از کوچه چهارباغ حرکت کند ولی بعد با اصرار و تهدید مدیران جراید این اجازه به وی داده نمی شود. روایت است که وقتی که حاج حسن قصد داشته است از فلکه بگذرد، دولت مصدق سقوط می کند. آن ها هم مدیر روزنامه نور ایران را که از طرفداران شاه بوده است روی دست بلند می کنند و درحالی که او را از مقابل ستاد لشکر عبور می دهند، از فرماندهی لشکر می خواهند که موزیک لشکر برای مردم سرود شاهنشاهی را بنوازد و این گونه است که دولتی که روزی نه چندان دور نفت را ملی کرد، سقوط می کند و به تاریخ می پیوندد.

 

به روایت شاهدان عینی

این کیه؟ مصدقه، مصدقه...
توی میدان مجسمه بودم که دیدم مردم دور موشی جمع شده اند. یکی موش را با نخ بسته بود و دیگری حیوان بیچاره را با چوب می زد و می گفت: «این کیه؟» مردم هم در جوابش فریاد می زدند: «مصدقه، مصدقه». یک ساعت تمام شاهد این ماجرا بودم و همان جا شعار زننده «مصدق موش شده و...» را شنیدم. غروب بود که حوالی خیابان عشرت آباد عده ای را دیدم که مبل و میز روی دوش داشتند و هر یک به سمتی می رفتند. آن ها می گفتند که این وسایل را از دفتر حز ب های مختلف در خیابان ارگ برداشته اند.
رحیم غفوری

 

این ها را بگیر که غنیمت است
اوایل شب 28 مرداد سال 32 بود که یکی از دوستانم با 2 کیسه کتاب به خانه مان آمد. می دانست که من به کتاب خیلی علاقه دارم. گفت: «این ها را بگیر که غنیمت است.» کیسه ها را باز کردم. داخلشان علاوه بر کتاب های متفرقه، قرآن هم بود. برای اینکه به این کتاب ها بی احترامی نشود و احیانا بتوانم بعدها آن ها را به صاحبشان پس بدهم 2 کیسه را به مبلغ ۲۰۰ تومان خریدم. بعدها که از دوستم پرسیدم این کتاب ها را از کجا آورده است، معلوم شد که متعلق به کتاب فروشی برومند مقابل خیابان جنت بوده است که از جمله محل های غارت شده در بعدازظهر ۲۸ مرداد به حساب می آمد. حدود 2 سال بعد بود که کتاب ها را بردم به آقای برومند تحویل دادم و پولم را گرفتم.
محمد اسماعیل جاودانی

 

حلقه فیلم ولگرد در کودتای 28 مرداد
در مغازه عکاسی بودم که دیدم یک نفر با یک لنز آپارات سینما مخصوص فیلم های 35 میلی متری وارد شد. او می خواست آن را به مبلغ 50 و 20 و حتی ۱۵ هزار تومان بفروشد. اما من گفتم این آپارات دزدی است و من نمی خرم، چون قیمت واقعی آن خیلی بالا بود و شاید در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان ارزش داشت. در حیطه سبزی واقع در اواسط کوچه جوادیه در خیابان طبرسی جنوبی، حلقه های فیلم های سینما را آورده بودند که بچه ها روی آن ها می نشستند. حلقه های فیلم غارت شده نیز در معرض فروش قرار گرفته بود. ظاهرا یکی از آن ها فیلم «ولگرد» با شرکت ناصر ملک مطیعی بود. غارتگران فیلم را متری ۲ ریال می فروختند و قسمت های اصلی فیلم که عکس ناصر ملک مطیعی رویش دیده می شد، قیمت بیشتری داشت.
ابراهیم ذهبی

 

مردم به آنی رنگ عوض کردند
از صبح تا ساعت یک یا 2 بعد از ظهر تظاهرات به نفع دکتر مصدق در جریان بود. خاطرم هست در خیابان شاهرضا مردم در اتوبوس داشتند به نفع مصدق شعار می دادند که یک دفعه یک جیپ افسری جلوی اتوبوس پیچید. استواری از درون جیپ پیاده شد و با پارابلوم خود چند تیر هوایی شلیک کرد. مردم با ترس از اتوبوس بیرون ریختند. همین زمان بود که سروکله اوباش و گردن کلفت ها هم پیدا شد که به نفع شاه به صحنه آمده بودند. افرادی که از اتوبوس پیاده شده بودند، از ترس وارد جمعیت اوباش شدند و ناگهان شعارها عوض شد. آدم هایی که تا چند ثانیه قبل زنده باد مصدق می گفتند، ناگهان فریاد زدند: «مرگ بر مصدق». من که آن روزها هجده ساله بودم اصلا قاتی این جمعیت نشدم و تنها نظاره گر اعمال کثیف مردمی بودم که به آنی رنگ عوض کرده بودند.
ماشاءا... نیشابوری

 

عکس این بچه خوشگل را بکش پایین
زیر بازارچه روبه روی گرمابه سلطانی، مغازه خیاطی تقی تهرانی قرار داشت. تقی عکس شاه را روی دیوار مغازه اش زده بود. صبح روز ۲۸ مرداد، اسد چلب معروف به اسد چلق یکی از نوچه های اردکانی با دو سه لات دیگر ریختند توی مغازه تقی و گفتند که: «عکس این بچه خوشگل را بکش پایین. این عکس را کی زدی؟ اگر دوباره بیاییم و ببینیم این عکس اینجاست، مغازه ات را آتش می زنیم.» خیاط بیچاره نیز تسلیم شد و عکس را برداشت. عصر همان روز همان افراد دوباره به مغازه خیاطی آمدند و گفتند: « چرا عکس شاه روی دیوارت نیست. عکس را بزن.» بنده خدا تقی خیاط متعجب از این عملکرد، چشمی گفت و دوباره عکس شاه را به دیوار کوبید.
حاج حسین نائینی

 

روزشمار مهمترین وقایعی که به کودتای 28 مرداد 1332 در مشهدختم شد

23/1/1330
مردم مشهد در یک حضور بی سابقه تا آن روز، در نخستین تظاهرات حمایت از ملی شدن شیلات و صنعت نفت شرکت کردند.

6/2/1330
حدود 20هزار نفر از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد و خواجه اباصلت تجمع کردند و به سخنرانی «افصح المتکلمین» گوش فرادادند. او نماینده آیت ا...کاشانی بود که در حمایت از ملی شدن صنعت نفت، سخن گفت.

22/2/1330
اجتماع مردم در مدرسه علمیه نواب علیه میرزااحمد کفایی. وی یکی از مخالفان ملی شدن صنعت نفت در ایران بود.

2/3/1330
میتینگی را جمعیت های مؤتلفه در میدان شاه مشهد با سخنرانی امیرپور، مصباح الهدی و محمدتقی شریعتی، در حمایت از دولت دکتر مصدق برگزار کردند.

10/3/1330
فتوای آیت ا... کلباسی درمورد ملی شدن صنعت نفت در مشهد منتشر شد. او در این فتوا از همه مردم مسلمان خواست در این امر، تعجیل و در مبارزه با دشمن استعمارگر، شرکت کنند.

23/4/1330
مردم مشهد به مناسبت صدور قرار نخستین دادگاه لاهه اعتراض کردند. آن ها همچنین در یک میتینگ عمومی کفن پوشیدند و «شعار زنده باد شاه و زنده باد نخست وزیر» سر دادند. طبق اسناد، در این تظاهرات صدهزار نفری، مشهد تعطیل شد.

20/6/1330
سخنرانی شیخ محمود حلبی در اجتماع بزرگ مردم در مسجد جامع گوهرشاد و تشکر از طاهری و قرشی، نمایندگان مردم، به خاطر دادن رأی اعتماد به مصدق

22/6/1330
جمعی از بازرگانان و نمایندگان اصناف مشهد در حمایت از دولت مصدق اجتماع کردند. آنان همچنین از نمایندگانی که قصد اخلال در کار دولت ملی را داشتند، ابراز تنفر کردند.

23/6/1330
تعطیلی عمومی در مشهد و اجتماع در حرم مطهر و ابراز تنفر از نمایندگان بیگانه پرست و اعلام حمایت از دولت دکتر مصدق

30/10/1330
تظاهرات جمعیت های مؤتلفه اسلامی با چراغ توری، به مناسبت انحلال کنسولگری انگلستان در مشهد. در این تظاهرات، حاج علی اصغر عابدزاده، بنیانگذار انجمن پیروان دین نبوی، بیتی با این مضمون سرود: «باز مصدق دل دشمن شکست/ لانه جاسوسی دشمن ببست.» جالب است بدانید که اینجا برای نخستین بار در تاریخ ایران است که کنسولگری کشوری به لانه جاسوسی تشبیه می شود؛ تشبیهی که بعدها در انقلاب1357 دوباره استفاده شد.

25/5/1332
تظاهرات عمومی مردم مشهد به حمایت از دکتر مصدق و اعلام انزجار از کودتاچیان

28/5/1332
خبر سقوط کابینه دکتر مصدق ازطریق رادیو پخش شد. پس از این خبر، جمعی از سلطنت طلبان با سر دادن شعار «زنده باد شاه، پاینده باد اعلی حضرت همایونی» دست به راهپیمایی زدند. آنان به نقاط مختلفی ازجمله کفاشی شیک متعلق به حسن اخلاقی، ساختمان پان ایرانیست ، کلوپ مصدق و دفتر روزنامه‌ها حمله کردند و در و پنجره ها را شکستند.

28/5/1332
اعلامیه «آیت ا... تقوایی خراسانی» خطاب به برادران دینی خراسان برای حفظ نظم و آرامش، تبریک و تهنیت هیئت های آزاد خراسان به مناسبت به قدرت رسیدن زاهدی و سرنگونی مصدق، منتشر شد.

28/5/1332
اعلام حکومت نظامی از ساعت۹ بعدازظهر روز چهارشنبه و ممنوعیت عبورومرور از ساعت۱۰ الی ۱۴ همان روز.

29/5/1332
اعلامیه شماره۲ فرماندار نظامی مشهد مبنی بر ممنوعیت اجتماع بیش از ۳نفر و درخواست از اصناف برای باز کردن دکان ها منتشر شد.

30/5/1332 مردم لطف آباد شاهرود، بخشدارشان را که فردی از طرفداران مصدق بود، اخراج کردند. آنان بخشدار را بر الاغی سیاه، سوار و از شهر خارج کردند، درحالی که شعار می دادند: «بروید به مصدق بگویید مال بد، بیخ ریش صاحبش.»

2/6/1332
برای کشته شدگان ۲۸مرداد۳۲ در سراسر کشور، مجلس ترحیمی در مسجد گوهرشاد برگزار شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->