به گزارش شهرآرانیوز؛ یکشنبه ۱۳ مهرماه، پس از سه روز بی خبری از سرنوشت مردی جوان، خانواده اش جسد او را طناب پیچ و در حالی که میلهای آهنی در دهانش بود، روی پشت بام خانه اش پیدا کردند. با اعلام این موضوع به پلیس، مأموران کلانتری کوی پلیس به محل اعزام شدند و پس از مشاهده جسد، شبانه موضوع را به بازپرس ویژه قتل اعلام کردند. با حضور قاضی صادق صفری، بازپرس ویژه قتل عمد مشهد، در محل بلافاصله تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد آغاز شد. تحقیقاتی که همان شب سبب ظن پلیس به «نقی» برادر همسر مقتول شد.
متهم طبق اظهارات همسر مقتول، آخرین فردی بوده است که پنجشنبه شب به پشت بام رفته و پس از مدتی با خودرو کوییک مقتول از خانه خارج شده است. با توجه به سرنخهای موجود در پرونده، بازپرس جنایی دستورات تخصصی برای دستگیری متهم را صادر کرد. هم زمان با آغاز تلاش پلیس برای دستگیری متهم، تحقیقات بیشتر از سوابق او انجام شد. تحقیقاتی که نشان داد متهم سی و دو ساله و متولد شهرستان رودسر مازندران است.
فردی که بیش از یک چهارم عمرش را به خاطر قتل فجیع یک مرد و ریختن اسید روی جسدش در زندان بوده است. او حتی تا پای چوبه دار نیز رفته بود، اما پس از هفت سال با پرداخت دیه آزاد شد. اتهام دومش آدم ربایی همسر سابقش بود و سومین اتهام او نیز قتل بود که پس از یک سال از آن تبرئه و آزاد شده بود.
با مستندات کشف شده از سوی پلیس، ظن اینکه مقتول توسط برادر همسرش به قتل رسیده باشد، بیشتر شد. در بررسی این پرونده مشخص شد خواهر نقی در مدتی که او زندانی بوده است با جوانی مشهدی به نام عادل ازدواج میکند و با او به مشهد میآید.
هشت سال پس از ازدواج این زن که دو فرزند از ازدواج قبلی اش داشته است، نقی نیز به دنبال خواهرش به مشهد میآید تا با پشت سر گذاشتن تمام سوابقش، در شهری جدید زندگی جدیدی برای خودش بسازد. او در این مدت با کمک داماد و برادران دامادشان مشغول به کار میشود و با آنها زندگی میکند.
شش سال اول زندگی متهم در مشهد به خوبی و خوشی بوده است تا اینکه به واسطه مشکلاتی که برایش پیش میآید، یک سال قبل با خوردن قرص اقدام به خودکشی میکند. تلاش او برای خودکشی از سوی عادل و برادرهایش ناکام میماند و نقی از مرگ نجات پیدا میکند. بعد از این، متهم متوجه تغییر رفتار عادل با خواهرش میشود. موضوعی که سبب دخالت او در زندگی این زوج میشود.
با تکمیل مستندات، تلاش گستردهای برای ردزنی متهم انجام میشود و مأموران سرانجام نقی را در حالی که با خودرو مقتول برای خرید مواد مخدر به محدوده منطقه جنایت بازگشته بود ردزنی و با هماهنگی مقام قضایی در یک عملیات ضربتی دستگیر کردند.
متهم پس از دستگیری با تشریح اتفاقی که بین او و مقتول افتاده است به قتل دامادشان اعتراف کرد. به دنبال این اعتراف، متهم صبح دیروز به خانه مقتول منتقل شد تا جزئیات این پرونده را در برابر بازپرس جنایی بازسازی کند.
خانهای در حوالی پایانه مسافربری که متهم در بدو ورود به آن، از یک نردبان بالا رفت و با اشاره به وسایل داخل آلونک، چگونگی ارتکاب این جنایت را این گونه بازگو کرد: زندگی خواهرم تا دو سال قبل خیلی خوب بود، دامادمان رفتار خوبی با خانواده اش داشت، اما به یک باره همه چیز تغییر کرد. او روی پشت بام همین آلونک را ساخت و بیشتر وقتش را اینجا میگذراند و اگر پایین میآمد با دو فرزند دیگر خواهر من بدرفتاری میکرد.
متهم درباره چگونگی ارتکاب جنایتش در اظهاراتی عجیب مدعی شد: آن روز برای اینکه مرحوم را نصیحت کنم که سر زندگی خودش برگردد، از نردبان بالا رفتم. به هیچ وجه قصد دعوا نداشتم و چیزی هم اصلا برای نزاع نبرده بودم. به پشت بام که رسیدم، متوجه بازی و رفتار عجیب دامادمان با سگش شدم که خیلی ناراحتم کرد. به مرحوم گفتم چرا این کارها را میکنی، تو زن و بچه داری، پیش آنها برگرد.
همین را که گفتم او شروع به فحاشی کرد. آن روز شیشه و قرص مصرف کرده بودم و نمیدانم چه شد که با او درگیر شدم. یک پتک همین جا بود که آن را برداشتم، سه ضربه به سرش زدم و بعد دست و پایش را با یک شال سیاه بستم و بعد طناب آبی و سبز نخی و کابل دریل و بند کفش دورش پیچیدم. میخواستم جسد مرحوم را به محل دیگری منتقل کنم تا کشف نشود، اما خیابان شلوغ بود و نتوانستم.
متهم در ادامه با اشاره به برخی سؤالات فنی پلیس از جمله چرا به جای جنایت، از خواهرت نخواستی طلاق بگیرد؟ مدعی شد: فکر میکردم ممکن است با نصیحت زندگی آنها مثل قبل بشود. پس از اینکه قتل را انجام دادم بدون اینکه دلیلی داشته باشد، برخی کارها را الکی انجام دادم. مثل گذاشتن میله آهنی در دهان مقتول که واقعا نمیدانم چرا این کار را انجام دادم. در هر صورت پس از این جنایت، بلافاصله بدون اینکه حرفی با خواهرم بزنم، خودرو مرحوم را برداشتم و از آنجا فرار کردم.
پس از بازسازی صحنه قتل، در حالی که متهم از نردبان پایین میآمد با برادران مقتول روبه رو شد. برادرانی که از قاتل پرسیدند: «چرا برادر ما را کشتی؟ چطور دلت آمد برادر ما را بکشی؟ چرا این کار را کردی؟ مگر به تو کم خوبی کردیم؟ مگر به تو زندگی و شغل ندادیم؟ مگر تو را از مرگ نجات ندادیم؟» متهم در واکنش به این سؤالات میگفت که از این کار پشیمان است.
در حاشیه بازسازی صحنه قتل، متهم در گفتوگو با خبرنگار ما درباره اولین قتلی که در شمال کشور مرتکب شده بود گفت: اوایل مهر سال ۹۱ در حالی که هفده سالم بود، فرد معلوم الحالی به من قرص خوراند و پس از بیهوش شدنم به من تعرض کرد، چند روز بعد متوجه شدم او این داستان را برای افراد دیگری بازگو کرده است. اواسط مهر همان سال، من به کلبه چوبی یکی از دوستانم رفته بودم که این فرد را دیدم. ابتدا با هم به طور لفظی دعوا کردیم، اما بعد درگیر شدیم و او بیهوش شد.
او را داخل یک دره بردم و در همین هنگام یک بطری چهار لیتری اسید از داخل کلبه پیدا کردم و روی بدن او ریختم. درخصوص دومین پرونده، من فقط به دلیل اختلافاتی که با همسرسابقم داشتم، او را برخلاف میلش نگه داشتم. به همین دلیل هم دستگیر شدم و به زندان رفتم. سومین اتهام من، قتل یک نفر دیگر در شمال بود که فقط به عنوان مظنون دستگیر شدم، اما پس از نتایج پزشکی قانونی مشخص شد که مرحوم به دلیل ایست قلبی فوت شده است. من جانی نیستم.