اللهیار صیادمنش، مهاجم جوانی که روزی نماد نسل تازه فوتبال ایران بود، امروز در مسیری نزولی قرار دارد. بازیکنی که با درخشش در استقلال و انتقال خبرسازش به هالسیتی انگلستان، نشانهای از تغییر نسل در فوتبال ایران به نظر میرسید، حالا در وسترلوی بلژیک اغلب نیمکتنشین بوده و از دوران طلایی فاصله گرفته است. اما داستان صیادمنش تنها روایت یک بازیکن نیست؛ بلکه بازتاب مشکلی عمیقتر در فوتبال ایران است: رشد بدون آموزش حرفهای.
در فوتبال ایران، استعداد بهوفور وجود دارد، اما «تربیت حرفهای» نه. بسیاری از بازیکنان جوان ما در محیطهای احساسی و غیراستاندارد رشد میکنند؛ نه ذهنیت حرفهای دارند و نه از آموزشهای فنی دقیق برخوردارند. وقتی پایشان به فوتبال اروپا باز میشود، با فرهنگی مواجه میشوند که نظم، جزئیات فنی، تغذیه، زبان بدن و حتی رفتار رسانهای بخشی از زندگی روزمره بازیکن است. برای بسیاری از آنها، این انتقال فرهنگی ناگهانی، شوکآور است.
صیادمنش هم از همین مسیر گذشته. در استقلال با شور و انگیزه و فیزیک مناسب درخشید، اما انتقال سریع به اروپا بدون عبور از مراحل تثبیت، باعث شد در محیط رقابتی فوتبال انگلیس و سپس بلژیک نتواند جایگاه ثابتی پیدا کند. مصدومیتها و تغییر تیمها تنها بخشی از مشکل بودند؛ بخش بزرگتر، فقدان ذهنیت حرفهای پایدار بود. او، مانند بسیاری از استعدادهای پیش از خود، بیش از آنکه پرورش یافته باشد، تنها «کشف» شده بود.
الگوی تکراری است: بازیکنی در لیگ داخلی میدرخشد، مدیر برنامهها و رسانهها او را زودتر از موعد قهرمان میکنند، انتقالی پرسروصدا شکل میگیرد و پس از چند فصل، خبر نیمکتنشینی یا بازگشت به ایران منتشر میشود. از رضا قوچاننژاد و سردار آزمون تا کریم انصاریفرد و حالا صیادمنش، تقریباً همه با چالشی مشابه روبهرو بودهاند: ناتوانی در تطبیق با استانداردهای حرفهای و زندگی در خارج از زمین.
در فوتبال مدرن، استعداد تنها آغاز راه است؛ بقا، به انضباط، تمرکز و درک عمیق از بازی وابسته است. بازیکن باید بتواند هر روز یاد بگیرد، خود را تحلیل کند و در مسیر پیشرفت مداوم بماند. اما در ایران، نه باشگاهها چنین آموزشی میدهند، نه مربیان پایه به پرورش شخصیت حرفهای توجه دارند. نتیجه آن است که بازیکنان ما در اروپا اغلب «در نسخه ابتدایی» خود باقی میمانند و بهمرور از همان سطح اولیه هم پایینتر میروند.
دعوت اخیر صیادمنش به تیم ملی، در حالی که در باشگاهش نیمکتنشین است، بیشتر از هر چیز یادآور همین چرخه معیوب است. بازیکنی که روزی قرار بود آینده تیم ملی باشد، حالا برای بقا در سطح اول فوتبال حتی باید برای چند دقیقه بازی بجنگد.
او هنوز جوان است و فرصت بازگشت دارد، اما برای بازیکنی مانند صیادمنش تنها تمرین کافی نیست؛ او باید دوباره یاد بگیرد چگونه حرفهای زندگی کند. در غیر این صورت، نامش به فهرست بلند استعدادهای سوخته فوتبال ایران افزوده میشود؛ فهرستی که هر سال بلندتر میشود، چون هنوز یاد نگرفتهایم چگونه استعداد را به حرفه تبدیل کنیم.