به گزارش شهرآرانیوز، اسمش در قرعه کشی خودرو درآمده بود، متولد ۷۶ بود و تازه اول راه. خیلی زود بود برای وصیت نامه نوشتن، اما دم رفتن وقت خداحافظی، برگشت و روی دو برگ کاغذ وصیت نامه جمع و جوری نوشت.

مهمترین دلیل نوشتن وصیتش هم همان ماشینی بود که قرار بود به زودی تحویل بگیرد. در وصیتنامه نوشت اگر به لطف خدا شهید شدم، ماشین را به واحد تحقیقات هوافضای سپاه اهدا کنید. برگه را سپرد دست برادر بزرگتر و رفت.
محمد در روز هفتم جنگ ایران و اسرائیل، به شهادت رسید. بعد از شهادت، برادر شهید، ماشین را که از نمایندگی تحویل گرفت، یکراست برد گلفروشی و گفت یک تزیین ساده. تا گلفروش بخواهد دفترچه مدل تزیین ماشین عروس را روی پیشخوان بگذارد، علی پیشدستی کرد و گفت چند تا گل و یک ربان قرمز ساده و رویش بنویسید شهادتت مبارک!
بعد هم دست پدر و مادر را گرفت و با ماشین محمد یکراست خودشان را سر مزار رساندند تا بگویند این تو و این ماشینی که گفته بودی، چون پول ثبتنامش را با پساندازی که از حقوق سازمان گرفته بودی جمعوجور کردی، ماشین را هم باید هدیه کنی به همان جا.
الوعده وفا را که گفتند همگی با هم ماشین را بردند جلوی در ساختمان هوافضا تا بنا به وصیت شهید، خرج ساخت موشکهایی شود که اگر نبود، خدا میداند عاقبت جنگ ۱۲ روزه ایران و دستدرازی اسرائیل به خاک ایران چه میشد.
شهید محمد دکامی دهه هفتادی بود؛ از آن اسفندماهیهایی که روی پایش بند نبود و یک جا آرام و قرار نداشت.
فارغالتحصیل رشته برق مخابرات از دانشگاه امام حسین (ع) بود. بلافاصله بعد از پایان تحصیل، جذب نیروی هوافضای سپاه شد.
محمد موقع جنگ در مرخصی بود. با وجود اصرار خانواده برای ماندن در مرخصی، با یک جمله حجت را بر همه تمام کرد و گفت: «نمیتونم رهبرم رو تنها بذارم.»
شهید یا شهدایی مثل محمد را نمیتوان با یک گزارش یا حتی یک فیلم ساده معرفی کرد. محمد نماینده نسلی از جوانان بیادعایی بود که فقط برای رضای خدا آمدند، جنگیدند، و رفتند.