به گزارش شهرآرانیوز؛ محمدتقی بهار، مشهور به ملکالشعرا بهار، یکی از استوارترین ستونهای ادبیات معاصر ایران است؛ شاعری که بسیاری او را آخرین ادیب بزرگ سبک سنتی میدانند. او در ۱۸ آذر ۱۲۶۵ در محله سرشور مشهد چشم به جهان گشود؛ در خانوادهای که ادب، شعر و کتاب، جزئی از روزمرگی آن بود. پدرش، میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی، بود و مسیر ادبی و فرهنگی خانواده، از همان آغاز، راه آینده بهار را روشن میکرد.
بهار شاعری را خیلی زود و از کودکی آغاز کرد و در ابتدای جوانی شاعری خوشقریحه و توانا بود که ماجرای آزمودن آن برای رسیدن به مقام ملکالشعرایی آستان قدس، حکایت خواندنی و شاهدی است بر قریحه او.
بهار فقط شاعر نبود؛ او پژوهشگری نامدار، استاد دانشگاه، سیاستمداری اثرگذار، تاریخپژوهی نکتهسنج و مصححی دقیق بود. گستره آثار او حیرتانگیز است: از تصحیح متونی، چون «تاریخ سیستان»، «مجملالتواریخ و القصص» و «تاریخ بلعمی» گرفته تا پژوهشهای ادبی، دستور زبان و بررسی سبکها. مهمترین اثر او، «دیوان اشعار»، پس از مرگش منتشر شد؛ اثری که خود بهار آرزو داشت پیش از چاپ، آن را از صافی نقد بگذراند و گلچینی برگزیده از آن فراهم آورد.
امروز صدوسیونهمین سالروز تولد اوست. ایبنا به همین دلیل به سراغ سیدمهدی زرقانی، پژوهشگر و هضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، رفته است تا در گفتوگو با او به بررسی کارنامه کاری بهار بپردازد. آنچه در ادامه میآید بخشی از این گفتوگو است.
ملکالشعرا بهار سه دوره زندگی دارد که در هر دوره به گونهای خاص میاندیشد و میسراید. بهارِ اول در مشهد زندگی میکند و ملکالشعرای آستان قدس رضوی است. او در این دوره، شخصیتی کاملا دینی و مذهبی دارد و فعالیتها و از جمله سرودن اشعارش در همین راستاست. از قراری که از اوایل جوانی به مشروطهخواهان خراسان پیوست میتوان گفت نخستین نشانههای بهار دوم از همین مشهد و از حدود بیستسالگی در شخصیت او ظهور کرده است.
در خراسان ابتدا روزنامه نوبهار و سپس روزنامه تازهبهار را منتشر میکرد. هر دو روزنامه به علت گرایش انتقادی – سیاسی که داشت تعطیل و بهار اجبارا به تهران رفت. اگر زمینه غالب شخصیت بهار اول مذهبی با گرایش سنتی بود، زمینه غالب شخصیت بهار دوم سیاسی – اجتماعی است.
نمایندگی مجلس نقطه اوج این قِسم فعالیتهای اوست، اما در همانحال با انتشار مجدد روزنامه نوبهار و نیز مجله دانشکده در دو سطح فرهنگی و ادبی هم به ایفای نقش میپردازد. مجله دانشکده در این دوره نماینده اصلاحطلبانی بود که معتقد بودند باید به سنت فرهنگی و ادبی احترام گذاشت و جنبههایی از آن را اصلاح کرد.
جدال بهار با رضاخان و ارائه طرح استیضاح او به مجلس از اقدامات مهم سیاسی او در این دوره است. روی کار آمدن رضاخان و تغییر فضای انقلابی که از حدود مشروطه آغاز شده بود و اینک رو به خاموشی نهاده بود، نقطه پایان بهار دوم است. بهار سوم، فعالیتهای سیاسی را تا حدود بسیار زیادی به کناری مینهد و کسوت آموزش و تحقیق را بر تن میکند.
تصحیح کتابهای مهمی مثل «مجملالتواریخ و القصصص» و «تاریخ بلعمی» و «جوامع الحکایات» از نتایج فعالیت در این لایه شخصیتی است. با اینحال، با قبول وزارت فرهنگ عملا دو لایه علمی و سیاسی شخصیتش را آشتی میدهد و در عین اشتغال به فعالیتهای آموزشی و علمی و سرودن گاهگاهی شعر، زعامت دیپلماسی علمی کشور را هم به دست میگیرد. بهار سرانجام پس از عمری تحقیق و تألیف و تعلیم و فعالیتهای متعدد سیاسی و اجتماعی در سال ۱۳۳۰ بدرود حیات گفت.
شعر بهار سیاسی – اجتماعی است، اما وقتی برای توصیف شعر او از صفت «سیاسی» استفاده میکنیم، منظور این نیست که شعر را در خدمت منویات یک حزب یا ایدئولوژی سیاسی خاصی قرار داده است. بر عکس، او فراتر از تنگنظریهای ایدئولوژیک و تعصبات یکجانبهگرای حزبها و حزبنماها معتقد به اصلاحات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در همه سطوح بود.
علاوه بر این، او سعی میکرد سیاست را تا سطح شعر برکشد نه اینکه شعر را تا سطح شعار سیاسی تنزل دهد. سرودههای او ابتدا شعر است و سپس سیاسی. شعر او شعاری و تحتتأثیر تموجات عاطفی زودگذر نیست، بلکه برخاسته از عمق جان یک مبارز سیاسی - اجتماعی است که عقبه تاریخ و فرهنگ ایران را خوب میشناسد و با نقطههای قوت و ضعف آن آشناست.
در اشعار سیاسی او نگاه آسیبشناسانه و انتقادی موج میزند: از حکومت انتقاد میکند، از مردم انتقاد میکند و گاهی حتی از برخی جنبههای فرهنگ کلاسیک نیز انتقاد میکند. بهار یک مصلح فرهنگی است.
ذهن بهار در بستر شعر کلاسیک فارسی و سبک خراسانی تربیت شده بود. ژانر غالب شعری او قصیده است و قصیده ژانری است که اوج آن در دوره موسوم به سبک خراسانی بوده است؛ بنابراین طبیعی است که شعر بهار از این سنت تأثیر بگیرد؛ اما این به معنای تقلید نیست. بهار در کنار بهرهگیری از سنت، نوآوریهای مهمی دارد.
او هم اندیشهها و هم زبان شعر را بهروز کرده است. وقتی قصیده او را میخوانید، احساس نمیکنید که با قصیدهای متعلق به قرن پنجم یا ششم روبهرو هستید؛ ساختار کلی آن کلاسیک است، اما «طراحی»، «معماری»، «صور خیال»، «سازههای نحوی» و «مضامین» کاملا نو و متناسب با زمانه اوست.
به بیان دیگر، شعر بهار یکی از موفقترین نمونههای تلفیق سنت و تجدد در شعر فارسی است. برخی شاعران آن دوره بیش از حد در سنت ماندند و برخی دیگر به طرد و نفی آن پرداختند؛ اما بهار نه در سنتهای ادبی گرفتار ماند و نه یکسره آن را لعن و نفرین کرد، بلکه جنبههایی از آن را که برای شعر و ادب و فرهنگ معاصر مفید تشخیص میداد نگاه داشت و جنبههایی از آن را به حاشیه راند.
به دلیل سه دوره متفاوت شاعری، مضامین او نیز متنوع است: دوره اول: مضامین مذهبی، دینی و اخلاقی همراه با رگههایی از مضامین سیاسی و اجتماعی. دوره دوم: مضامین غالب سیاسی - اجتماعی، انتقادهای اجتماعی، بازخوانی انتقادی تاریخ و فرهنگ، موضوعهای فرهنگی و نیز مسائل اخلاق فردی و اجتماعی. دوره سوم: مضامین فرهنگی، تاریخی، ایراندوستانه، ملیگرایانه و گاهی ستایشی.