علی علیپور این روزها شبیه مهاجمی است که سایهاش زودتر از خودش وارد زمین میشود؛ مهاجمی که نامش بزرگتر از بازیاش است و جایگاهش محکمتر از عملکردش. پرسپولیس در نبود یک مهاجم تخصصی دیگر، مجبور است همچنان به علیپور تکیه کند، اما این تکیهگاه مدتهاست مانند دیواری ترکخورده است؛ نه تضمین دارد، نه استحکام.
نمایش علیپور در دربی، چیزی کمتر از یک محو کامل نبود؛ نه تأثیری، نه تهدیدی، نه حتی نشانی از مهاجمی که روزگاری آقایگل لیگ بود. مقابل پیکان اگرچه یک پاس گل داد، اما چند فرصت طلایی را چنان ساده هدر داد که گویی خودش هم باور ندارد هنوز مهاجم اول پرسپولیس است. مدتهاست جایی بین قدمهایش راه دروازه را گم کرده و انگار هرچه تلاش میکند، مسیر تیرکها از ذهنش دورتر میشود.
با این کیفیت، دعوتشدنش به تیم ملی بیشتر شبیه لطفی از سوی سرمربی است تا نتیجه عملکرد. قلعهنویی فرصتی طلایی به او داد، اما علیپور تا امروز در تیم ملی حتی نتوانسته سایهای از خطر ایجاد کند. اگر همین روند ادامه پیدا کند، جام جهانی برای او تنها یک رؤیاست؛ رؤیایی که هر هفته دورتر میشود. مگر اینکه در هفتههای آینده ناگهان روح مهاجم سابق در او حلول کند و جبران مافات کند.
اگر پرسپولیس در نیمفصل، مهاجمی در شأن خود پیدا کند، جایگاه فعلی علیپور هم متزلزل خواهد شد؛ و اگر به جام جهانی هم نرسد، باید این فرصت ازدسترفته را فقطوفقط پای خودش بنویسد؛ نه کمبود پاس، نه تاکتیک و نه بدشانسی.
علیپور روزی آقایگل بود، اما فوتبال نشانی از گذشته را به رسمیت نمیشناسد.
اگر قرار باشد مهاجمی با این نمایش مسافر آمریکا شود، آنوقت باید پرسید: مهاجمبودن یعنی حضور در فهرست، یا حضور در زمین؟ در این شرایط، تنها یک اتفاق میتواند علیپور را نجات دهد: بازگشت به خودش. بازگشت به مهاجمی که میجنگید، میدوید، گل میزد و ارزش پوشیدن پیراهن پرسپولیس را با عمل ثابت میکرد. اگر علیپور بهسرعت مسیرش را اصلاح نکند، نهتنها جام جهانی را از دست خواهد داد، بلکه شاید حتی روی نیمکت پرسپولیس نیز جایی برای او باقی نماند.