بانو، راست قامت بود. محکم هم سخن میگفت. با اقتدار هم فیشهای پرداختی را یکان به یکان، با کارمند پذیرش بیمارستان ریزخوانی میکرد. با این همه پیری را نمیتوانست پنهان کند. سختتر از سن بالا، پایین بودن حقوق بازنشستگی بود که بخش ناگفتههای مجاله بانو بود. چانه میزد، اما در جایی که اختیار کاهش یک ریال را هم نداشت. نماندم تا آخر بحثشان. نمیخواستم خُرد شدن بانو را ببینم. مادری که خِردمندی در وجنات و کلماتش موج میزد.
برداشت دوم را هم از زبان همکارم مینویسم که میگفت: پیرمرد آمد برای فسخ کردن قرارداد بیمه تکمیلی اش. همین بیمه تکمیلی بازنشستگان تأمین اجتماعی که پس از کِش و قوسهایی دوباره برقرار شد. مرد حرفش حساب بود، اما حساب زندگی را بدجوری برهم خورده نشان میداد.
او گفت: ماهی ۵ میلیون تومان مستمری دارم. اگر قرار باشد ۲، ۳ میلیون تومان آن برای بیمه تکمیلی کم شود که پول نان هم برایم نمیماند. با هوا که نمیشود سفره انداخت حتی اگر سالم باشد. قصه او، غصه به یادگار مانده از مردی دیگر را به یادم آورد در سالهای پیش.
آن مرد هم کسری از حداقل حقوق را میگرفت به خاطر سالهای کمتر بیمه پردازی. او هم رفته بود و بیمه تکمیلی را قطع کرده بود و میگفت از این ماه فلان مبلغ به دریافتیام اضافه میشود. اما نشد که بشود، چون به حقوق اول نرسیده کارش به بیمارستان کشید و خدا انگار خیلی دوستش داشت که زیاد منتظرش نگذاشت.
او اگر میماند، خُرد میشد در روزهای بعد که میبایست هزینه بیمارستان را بپردازد آن هم بدون بیمه تکمیلی. این باز مرا یاد ماجرای مردی دیگر انداخت که دستش به دهانش میرسید، اما بیمار که شد، تازه فهمید بیمه تکمیلی اش چندی است قطع شده است. هزینه سنگین بیماری و جراحی و پرتودرمانی و... باعث شده که میان دست و دهانش فاصلهای بیفتد که تا آن روز تجربه نکرده بود. فاصلهای که بانویش پُر کرد با فروختن مقدار طلایی که یادگار روزهای طلایی زندگی شان بود.
این یاد آوریها که مثل صفحات دفتر در ذهنم ورق میخورد باز مرا با خود میبرد، به قصه پرغُصه مردی که عمل اولش سلامت نیاورده و باید مجدد روی تخت جراحی قرار بگیرد آن هم بدون بیمه تکمیلی. مرد در میان سالی کمرش خم شده است. نمیدانم به خاطر بیماری است یا شبیخون نداری.
راست میگفتند قدیمها که کیسه بیماری از خود بیماری هولناکتر است. شما هم از این قبیل حکایتها و آدمها اطرافتان زیاد دارید. حکایتهایی که خواندنش کام و جان و جهان آدم را تلخ میکند. بگذریم به بیمارستان برگردیم جایی که بانو فیشهای پرداختی اش را ورق میزد. از گرانی مینالید، اما حتما خبرها را نخوانده بود که هادی احمدی، عضو هیئت مدیره انجمن داروسازان ایران، گفته است نوسانات ارزی، افزایش هزینههای تولید و ناکارآمدی سازمانهای بیمه گر، بازار دارویی کشور را با بحران روبه رو کرده است.
هم اکنون برخی اقلام دارویی دچار کمبود شدهاند و پیش بینی ما این است که در آینده نزدیک این کمبودها افزایش پیدا کند، چراکه یا مواد اولیه این داروها وجود ندارد یا به سختی تأمین میشود.
اکنون بسیاری از بیماران هنگام مراجعه به داروخانه با افزایش قیمت داروها روبه رو میشوند و توان خرید همه اقلام تجویزشده را ندارند. حالا اگر خدای ناکرده قصه حذف ارز دولتی جدی شود، زندگی برای ما مردم عادی و عامی به ویژه بازنشستگان به شوخی تلخی تبدیل خواهد شد که حسرت نشین مرگ خواهد کرد ما را.