مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ پاییز ۱۳۴۲ است و هواپیمای رئیس جمهور فرانسه که ۳۰ آذر سال گذشته اش به این سمت انتخاب شده بود، بر باند فرودگاه مهرآباد مینشیند. لحظاتی بعد، مردی بلندقد با یونیفورم ساده و نگاه خسته از پلهها پایین میآید. او «شارل دوگل» است، همان کسی که روزگاری در اروپا «مهمترین دشمن هیتلر» لقب گرفت.
لحن رابطه اش با ایران، هیچ وقت از جنس روابط استعمار نبود. سال هاست که روابط ایران و فرانسه، از دوره صفوی تا پهلوی بر بستر نوعی احترام فرهنگی و نزدیکی فکری شکل گرفته است. ایرانیها فرانسه را مهد ادبیات، فلسفه و هنر میدانند و فرانسویها ایران را تمدنی کهن و شریکی مهم در خاورمیانه. دوگل این تصویر قدیمی را خوب میشناسد و برای همین، در سال۱۳۴۲ به ایران میآید.
او در خیابانهای تهران، چندبار برخلاف شیوه نامههای امنیتی از ماشین پیاده میشود، به میان مردم میرود، دستها را میفشارد و کودکان را در آغوش میگیرد. مردم نیز او را فقط یک مهمان رسمی نمیبینند، او قهرمان ملی فرانسه در جنگ جهانی دوم است که هنوز زخم اشغال متفقین را به یاد دارد. از «انستیتو ایران و فرانسه» دیدن میکند و بعدتر دیدار از شیراز و تخت جمشید را در برنامه میگنجاند.
دوگل در تالار جواهرات، دفتر موزه را امضا میکند و در سخنرانی هایش از تمدنی کهن با نگاهی رو به آینده حرف میزند. تعبیری که به مذاق نخبگان ایرانی خوش میآید. سیاست مستقل او در جهان و عدم دنباله روی کورکورانه از آمریکا و بریتانیا، تصویری است که بعدها با سیاستهای منتقدانه اش در خاورمیانه و در قبال اسرائیل غاصب در ذهن ایرانیان پررنگتر میشود.
تابستان ۱۳۴۸ است که صدای بم و شمرده او در میکروفون BBC میپیچد. فرانسه چند روزی است عملا تسلیم شده، دولتی که مارشال پتن هدایت میکند با آلمان نازی آتش بس امضا کرده است و هیتلر در اوج قدرت است. شارل دوگل قبول نمیکند کشورش فقط یکی دیگر از کشورهای مغلوب نقشه رایش سوم باشد. او از همین استودیو، خطاب به ملتی که در سکوت و شکست فرورفته «فراخوان ۱۸ژوئن» را قرائت میکند. سخنرانی کوتاهی که بعدها به عنوان آغاز رسمی مقاومت فرانسه شناخته میشود و او را به چهره مقاومت بدل میکند.
تا همین چند روز پیش، ژنرال جوان و الهام بخشی است که در جبهه، فرماندهی یک لشکر زرهی را برعهده دارد، اما وقتی میبیند دولت خودش تصمیم به تسلیم دارد، به لندن میرود و ادعای رهبری «فرانسه آزاد» را مطرح میکند. حرکتی که در آن لحظه، بیشتر شبیه یک ریسک بزرگ و شاید توهم آمیز به نظر میرسد تا مقدمهای برای پیروزی. با این حال، در ماهها و سالهای بعد، همین لجاجت به ستون فقرات مقاومت فرانسه تبدیل میشود.
شبکههای مقاومت داخلی را به رسمیت میشناسد، صلیب لورن را به عنوان نماد مشترک انتخاب میکند و تلاش میکند میان گروههای پراکنده نظامی و سیاسی نوعی وحدت به وجود بیاورد. هرچند رابطه اش با چرچیل و روزولت پر از تنش و سوءظن است و بارها از مذاکرات بزرگ تهران، یالتا و پوتسدام کنار گذاشته میشود. وقتی پاریس آزاد میشود و در شانزه لیزه راه میرود، مردم با اشک و فریاد تشویقش میکنند.
«شارل آندره ژوزف ماری دوگل» در سال ۱۲۶۹ میلادی در شهر لیل، در خانوادهای کاتولیک و طبقه متوسط فرهیخته به دنیا آمد. پدرش معلم تاریخ و ادبیات بود و دوگل از نوجوانی شیفته تاریخ فرانسه و شخصیتهای نظامی آن شد. مسیر طبیعی زندگی اش، از ورود به ارتش گذشت، راهی که او را به صفوف جنگ جهانی اول و اسارت در آلمان برد. در آن سال ها، چند بار تلاش کرد از زندان فرار کند و هر بار شکست خورد. در فاصله دو جنگ جهانی، به یک نظریه پرداز جدی در عرصه نظامی بدل شد.
کتابهایی درباره جنگ متحرک و استفاده گسترده از تانکها نوشت و اعتقاد داشت ارتش فرانسه باید خود را با واقعیتهای جدید جنگ صنعتی سازگار کند. هشدارهایی که جدی گرفته نشد و اندکی بعد، شکست ۱۳۱۹ آن را به طرز تلخی تأیید کرد. بعد از رهبری جنبش فرانسه آزاد، رئیس دولت موقت شد. انتخابات و قانون اساسی را دوباره به کشور برگرداند. در سال ۱۳۲۵ از قدرت کناره گرفت و بازگشت بزرگ او، زمانی رقم خورد که دوازده سال بعد، نظام سیاسی فرانسه دچار فروپاشی شد.
دوگل به استقلال حداکثری از دو بلوک آمریکا و شوروی باور داشت. او نیروهای فرانسه را از ساختار فرماندهی ناتو خارج کرد، برنامه مستقل هستهای فرانسه را پیش برد و در خاورمیانه، پس از جنگ شش روزه، با قطع فروش اسلحه به اسرائیل غاصب و انتقاد تند از سیاستهای این رژیم به محبوبیت رسید.
در آن سال ها، او ایران را شریکی مهم در راهبرد حضور فرانسه در خاورمیانه میدید و از دید ایران نیز، فرانسه دوگل، قدرتی غربی ولی تا حدی مستقل از لندن و واشنگتن به حساب میآمد. دوگل در ۱۳۴۸ پس از شکست در یک همه پرسی داخلی و وقتی متوجه شد، مردم دیگر او را نمیخواهند از ریاست جمهوری استعفا داد و به روستای محبوبش برگشت. او سرانجام در آبان ۱۳۴۹ بر اثر سکته قلبی درگذشت.