نبرد یک «سیاه‌ماهی» در دل میراثی کهن | درباره فیلم کوتاه مشهدی که به سومین جشنواره میراث فرهنگی شیراز راه یافته است تولد صدسالگی «راج کاپور» در جشنواره هند آغاز بلیت‌فروشی اجرا‌های سی‌وچهارمین جشنواره تئاتر استان خراسان رضوی (رضوان) + جدول زمان‌بندی استقبال منتقدان از «هیأت منصفه شماره ۲» کلینت ایستوود بازیگران به یاد زنده‌یاد پرویز پورحسینی | وقتی رفقا هنوز با شماره استاد فقید تماس می‌گیرند! + ویدئو صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: تقویت فرهنگ عمومی راهی برای افزایش هم‌بستگی اجتماعی است فرهنگ عمومی، زیربنای سلامت جامعه است درگذشت «کوئینسی جونز» تهیه‌کننده آثار مایکل جکسون در ۹۱ سالگی تسهیلات تبصره ۱۸ وزارت فرهنگ به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ اکران سیار «آسمان غرب» میلیاردی شد «سعیداسلام‌زاده» مدیر روابط عمومی معاونت هنری شد دلیل تعطیلی برنامه «شیوه» شبکه چهار چه بود؟
سرخط خبرها

گفت‌وگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»

  • کد خبر: ۳۸۷۳۲
  • ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۵
گفت‌وگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
گفت‌وگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش «سه‌رنگ» و همچنین درباره مسیری که او را از یک روزنامه‌نگار و مجری به یک نویسنده پرمخاطب تبدیل کرد.

گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»

علیرضا گرانپایه | شهرآرانیوز - حالا دیگر سفرنامه‌های منصور ضابطیان کنار روزنامه‌نگاری، کارگردانی و مجری‌گری‌اش وجهی شناخته‌شده از اوست، و شاید در ذهن خیلی‌ها شخصیت او با همین سفرنامه‌ها پررنگ شده باشد. در سال‌های اخیر سفرنامه‌های منصور ضابطیان در ۸ کتاب مصور چاپ و تجدید چاپ شده‌اند. این کتاب‌ها که شرح جهان‌گردی‌های اوست، معمولا به‌دلیل نثر ساده، صمیمی و بی‌تکلف و توصیفات زیبایش، پرمخاطب شده‌اند. جدیدترین سفرنامه منصور ضابطیان، این‌بار حاصل سفر او به ایتالیاست. «سه رنگ» با عنوان فرعی «غذانوشت‌های سفر ایتالیا» به همت نشر مثلث به چاپ رسیده است. با مصنور ضابطیان درباره این کتاب و مسیری که او را از یک روزنامه‌نگار و مجری به یک نویسنده پرمخاطب تبدیل کرد، صحبت کرده‌ایم.
 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

داستان سفر‌ها دقیقا از کی شروع شد؟
اول که شوخی بود، دوره دانشجویی بود و کار روزنامه‌نگاری هم می‌کردم. یکی از دوستانم گفت بیا باهم برویم ترکیه. من گفتم پول نداریم. گفت من حساب و کتاب کرده‌ام و هزینه‌های رفتن را با همه جزئیات درآورد. دیدیم خیلی هم دور از ذهن نیست. سال ۷۸ بود. یادم است که همان موقع پدرم و سردبیر نفری ١٠٠دلار به من هدیه دادند و کمک بزرگی بود. آن کار سردبیر باعث شد که از وقتی مدیر شدم، به بچه‌هایی که می‌خواهند اولین سفر خارجی‌شان را بروند، نفری ١٠٠دلار می‌دهم. کاری که سردبیر کرد، برای من ارزشمند بود. از بچه‌ها می‌خواهم که اگر روزی در این موقعیت بودند، این کار را انجام بدهند. رفتیم ترکیه و از همان‌جا شروع شد. به نظر من رفتن از ایران برای دیدن کشور‌های دیگر خیلی هم عجیب و غریب نیست. با اتوبوس رفتیم و هدفمان گردش بود. ۱۲روز رفتیم استانبول.
 
 

و به یک‌باره همه‌چیز شروع شد. درست است؟

بله، تقریبا. البته سفر دوم هنوز مهارت سفر را پیدا نکرده بودم، ولی طعم سفر اول آن‌قدر شیرین بود که سعی کردم خودم سفر رفتن را شروع کنم. سفر بعدی تابستان سال بعد بود که رفتم تایلند. آن روز‌ها تایلند رفتن هنوز مد نبود و اولین سفری بود که من یک دوست اینترنتی پیدا کردم. آن موقع اینترنت مثل الان نبود و تازه اینترنت دایال آپ آمده بود. من به‌سختی یک دوست خیلی خوب در بانکوک پیدا کردم. آمد دنبالم و با هم رفتیم بیرون و این لذت آشنایی و این حس دوست شدن با یک آدم در یک نقطه دیگر دنیا برایم خیلی شیرین بود.

 

قبلش هیچ خبری از عشق به سفر و مسافرت در درون شما نبود؟

در دهه۶٠ که دانش‌آموز بودم و اینترنت نبود، سیستمی بود که به آن «پن فریم» می‌گفتند. مؤسساتی در جهان بود و باید یک فرم را پر می‌کردی و جزئیات شخصیتی خود را در آن می‌نوشتی که مثلا دوست دارم با آدم‌هایی در این کشور‌ها آشنا شوم. ١٠دلار می‌دادی و آن‌ها این کار را انجام می‌دادند. آن روز‌ها جنگ بود و ما با بدبختی ١٠دلار در پاکت می‌گذاشتیم و می‌فرستادیم برای مؤسسه و آنجا بعد از بررسی چند آدرس پستی می‌فرستاد و شروع می‌کردیم به نامه‌نگاری با آن‌ها. زمانی که من سوم دبیرستان بودم، نزدیک به ١٠دوست این مدلی داشتم در کشور‌های مختلف و با ٣نفر آن‌ها سال‌ها ارتباط نامه‌نگاری‌مان ادامه داشت. این کاری که من انجام می‌دادم، در مدرسه خیلی لاکچری بود. این سفر‌ها که شروع شد، فناوری آمد و جور دیگری آن ماجرا را ادامه دادم. من رفتم دنبال آدم‌های جدید که فناوری ما را به هم وصل کرده بود.

 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

ارتباطات و علاقه‌های شما در بچگی به شما در بزرگ‌سالی کمک کرده است؟ مثلا علاقه شما به روزنامه در بزرگ‌سالی شما را روزنامه‌نگار کرد و علاقه‌تان به تلویزیون در بزرگ‌سالی شما را مجری کرد و این ماجرای نامه‌نگاری؟

من همیشه این را می‌گویم که خدا را شکر می‌کنم که در رؤیاهایم زندگی می‌کنم. همه ما در کودکی و نوجوانی رؤیا‌هایی داریم که به بعضی‌ها از آن‌ها می‌رسیم و به بعضی نمی‌رسیم. من هم به لطف خدا به بخش بزرگی از آن رسیده‌ام.

 

سفر‌ها کی جدی شد؟

من بعد از سفر به تایلند، به‌عنوان روزنامه‌نگار برای یک جشنواره به دبی دعوت شدم. عید همان سال رفتم فرانسه و بعد از آن این موتور روشن شد و وقتی درباره سفر‌ها نوشتم، انگار برای مردم جذاب بود و این ادامه پیدا کرد و بعد مخاطب من را هُل داد که چرا نمی‌نویسی و سفر نمی‌روی.

 

در این مدت حتما خیلی از آدم‌ها گفتند که کاش جای شما بودیم.

بله، خیلی‌ها می‌گویند برویم دنیا را ببینیم. من به آن‌ها می‌گویم که چه کاری برای این خواسته‌ات کرده‌ای؟ بعد می‌بینم که هیچ‌کاری برای آن نکرده است و تصمیمی وجود ندارد، فقط علاقه‌مندی است که با علاقه‌مندی تنها هم نمی‌شود کاری انجام داد. جمله‌ای پشت یک تاکسی دیدم که نوشته بود بهشت را با آرزو نمی‌دهند، با تلاش می‌دهند. اینکه تو فقط یک چیز را دوست داشته باشی، کافی نیست. تنهایی سفر کردن چالش‌های زیادی دارد و شما باید حاضر باشید این رنج‌ها را به جان بخرید. بعضی از آدم‌ها سخت تصمیم می‌گیرند.

گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

شما چه‌کار کردید برای رسیدن به رؤیای سفر؟

یک چیز‌هایی هست که واقعا مهارت است و شما در اثر زیاد انجام دادن، آن‌ها را یاد می‌گیرید. من الان اگر یک سفر می‌روم و هزینه‌ام می‌شود ١٠٠٠دلار، اگر می‌خواستم این سفر را ١۵سال قبل بروم، هزینه‌ام می‌شد ٢٠٠٠دلار. به دلیل اینکه نمی‌دانستم کجا بروم، کدام هتل را انتخاب کنم و از چه راهی بلیت بگیرم که هزینه‌ها پایین بیاید. این یعنی مهارت. مهارت یعنی اینکه تو یاد بگیری که با کمترین هزینه بیشترین لذت را ببری.

 

نوشتن درباره سفر از کجا شروع شد؟

اصلا به فکر نوشتن نبودم. من تازه از تایلند آمده بودم، رضا معطریان هم همان روز‌ها برای یک مسابقه ورزشی رفته بود تایلند و یک عکس خوب گرفته بود. از «پیام‌آور» که سیامک رحمانی سردبیرش بود، زنگ زدند و گفتند که می‌خواهیم این عکس را چاپ کنیم و تو هم یک گزارش از تایلند بنویس. گفتم این گزارش به چه دردی می‌خورد؟ اما نوشتم. دیدم که استقبال شد. گزارش بعدی را از سفر دبی نوشتم. آن روز‌ها در «حیات نو» کار می‌کردم و صفحه آخر هفته‌نامه دستم بود. یک هفته رفته بودم سفر و مطلب گفتگو آماده نبود. به جای آن گزارش دبی را چاپ کردیم و دیدم که مردم از آن استقبال کرده بودند. این روند بیشتر در «چلچراغ» ادامه پیدا کرد.

 

الان سفر را به‌عنوان شغل قبول دارید؟

شغل زمانی است که از آن پول دربیاوری. درست است که من درباره سفر‌ها کتاب می‌نویسم، اما این به اندازه زمانی نیست که کار می‌کنم. سفرنامه‌ها یک‌جور بازیگوشی کنار شغلم است. نخواستم که از کتاب‌هایم پول دربیاورم.

 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

ولی بالاخره سفرنامه‌ها با «مارک وپولو» شروع شد.

من اصلا قصد نداشتم کتاب سفرنامه چاپ کنم. گزارش‌هایم چاپ شده بود. دوستی داشتم از خبرنگارانی که با تیم من کار می‌کرد. او گفت بیا این مطالب را کتاب کن. گفتم که این‌ها را مردم خوانده‌اند، ولی او اصرار می‌کرد. من هم برای اینکه از شرش خلاص شوم، گفتم خب برو همه را جمع کن. این کار را کرد و کتاب چاپ شد و از آن استقبال کردند.

 

چه شد که مردم از سبک نگارشتان در سفرنامه‌ها استقبال کردند؟

به نظر من مردم با سفرنامه میانه خوبی نداشتند، چرا؟ چون سفرنامه‌ها یا خیلی قدیمی بود یا نگاه سیاسی‌شان زیاد بود. مردم در نوشته‌هایم برای اولین‌بار در سفرنامه‌ها آدمی را دیدند که شبیه خودشان است. هتل لاکچری نمی‌رود و.... من اگر هتل لاکچری بروم، معمولا نمی‌نویسم. چون دوست ندارم این فاصله ایجاد شود. وگرنه من هتل‌هایی رفتم که بهترین‌های دنیا هستند، اما هیچ‌وقت راجع به آن‌ها ننوشتم که مردم فکر کنند بچه‌پول‌دار هستم. جا‌هایی را نوشتم که کمی اعتمادبه‌نفس مردم را برای سفر رفتن زیاد کند. اینکه مردم بدانند می‌توان با عده‌ای در یک اتاق اشتراکی اسکان داشت و با فرهنگ آن‌ها ارتباط برقرار کرد یا با آن‌ها دوست شد، برای من مهم است. مردم کامنت‌های زیادی برایم فرستاده بودند و گفته بودند که بعد از خواندن این کتاب‌ها سفر رفته‌اند و گفته بودند ما هم می‌توانیم این‌گونه سفر کنیم. اینکه مردم کتاب را از خودشان بدانند، مهم است. این خیلی خوب است که یکی در بوشهر بگوید فاصله‌ام با منصور ضابطیان ١٠٠ نیست که به او نرسم. بعضی سفرنامه‌ها به‌گونه‌ای است که تو فاصله‌ات را با کسی که آن را نوشته است، خیلی زیاد می‌دانی. برای همین زیاد دست‌یافتنی نیست. چیزی می‌نویسم که دست‌یافتنی باشد. مثلا اگر امشب غذا سه‌تا موز خوردم و این را نوشتم، برای مردم لذت‌بخش بود.

 

کشور‌ها را چگونه انتخاب می‌کنید؟

یک‌دفعه به سرم می‌زند. هیچ روال خاصی ندارد. یک تصویری از جایی می‌بینم، یک چیزی می‌شنوم یا یک آدمی شرح سفرش را برایم تعریف کرده است یا یک چیزی خوانده‌ام.

 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

از وقتی یک کشور را انتخاب می‌کنید تا وقتی که می‌روید، چه روندی طی می‌شود؟

اول از همه معمولا یک جلد کتاب lovly planet می‌گیرم. این کتاب درواقع کتاب راهنمای کشور‌های مختلف است. این را می‌گیرم که همیشه روی میزم باشد، یکسره چشمم به آن بیفتد و به آنجا فکر کنم. مهم‌ترین منبع من اینترنت و آدم‌هاست و نرم‌افزار‌هایی که به من کمک می‌کند آدم‌ها را پیدا کنم. سؤال‌ها و اطلاعاتی که شما از افراد می‌گیرید، برای جزئیات سفرتان مهم است، حتی به حجم چمدانتان کمک می‌کند. مثلا اگر مقصد گرم است، شما لباس‌هایی با وزن کم همراه خود می‌برید، یا مثلا وقتی شما به یک کشوری سفر می‌کنید که در آنجا لباس خیلی ارزان است، اصلا نباید با خودتان لباس ببرید، چمدان خالی ببرید و از آنجا لباس بخرید.

 

اتفاقات و روند سفر‌ها چقدر از قبل برایتان روی کاغذ یا درون ذهنتان مهندسی شده است؟

این اتفاق مثل جریان مصاحبه می‌ماند. یکی از بدترین شکل‌های مصاحبه این است که تو سؤال‌هایی بنویسی و با خودت ببری و فقط به همان سؤال‌ها رجوع کنی. در مصاحبه هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنم. من در مصاحبه محور می‌نویسم. در سفر هم همین است. من برای خودم محور دارم. هیچ‌وقت برنامه مشخص ندارم. مثلا می‌نویسم دوست دارم فلان منطقه را ببینم، فلان کار را انجام دهم و.... می‌روم آنجا و خودم را می‌سپارم به آنجا. یک وقت هست تو به یک شهر می‌روی و دوست داری در آن شهر ولو شوی و کار خاصی انجام ندهی، مثلا پاریس. یکی از آخرین سفر‌هایی که برای تکمیل کتاب سباستین رفتم پاریس، یک اتاق اجاره کردم و روز‌ها می‌نشستم کتاب را بنویسم و اصلا به فکر این نبودم که بروم فلان‌جا را ببینم. این باعث شد که از شهر لذت بیشتری ببرم. شهر در تو رسوب می‌کند. شاید ١٠سال قبل این‌طور نبودم، اما الان به این نتیجه رسیده‌ام که چه لزومی دارد که بروی و درست نبینی؟ درست دیدن نیازمند وقت است. گاهی باید بنشینی و به این فکر نکنی که بیرون چه خبر است. صدای آن شهر را بشنوی، بوی آن شهر را بفهمی. وقتی می‌گویم دوست دارم بروم در کوچه پس‌کوچه‌ها قدم بزنم، برای این است که اتمسفر آن شهر را بفهمم.

 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

واقعا وقتی با خودم فکر می‌کنم که مثل شما تنها سفر کنم، خیلی برایم سخت است.

تنها رفتن و تنها ماندن ٢مفهوم متفاوت است. تو می‌توانی تنها به سفر بروی، اما تنها نمانی. سفرهایم، چون یهویی است، معمولا آدم‌ها دیر با آن هماهنگ می‌شوند. وقتی به یک دوستم می‌گویم می‌خواهم بروم فلان‌جا، می‌گوید بگذار ببینم چه می‌شود. او حق دارد، ولی برای من این یک ترمز است. جدای از آن گرفتن گذرنامه از بعضی کشور‌ها سخت است و زمان زیادی می‌برد. علاوه بر این، آن‌قدر که در سفرهایم به چابکی عادت کرده‌ام و برنامه خودم را در سفر دارم، منطبق کردن آدم‌ها با این نوع سلیقه کمی سخت است.

 

تا امروز حدودا به چند کشور رفته‌اید؟

نزدیک چهل‌تا.

 

دوست دارید به کدام کشور بروید؟

خیلی جاها. همه جا دوست دارم بروم. یکی از جا‌هایی که در برنامه‌ام هست و دوست دارم بروم، آرژانتین است. بعد از آن هم کلمبیا، شیلی و ژاپن.

 

اگر یک نفر بخواهد به سفر برود، چه توصیه‌ای می‌کنید؟

به او توصیه خاصی نمی‌کنم. فقط چند سؤال می‌پرسم. اول اینکه چه روحیه‌ای دارد، چند وقت می‌خواهد سفر برود، چقدر پول دارد، هدفش از سفر چیست، تنها می‌خواهد برود یا با کسی؟

 

کتاب‌های خود را تا کجا ادامه می‌دهید؟

دوست دارم حداقل سالی یک کتاب داشته باشم. این روند سختی است. تو باید سفر بروی، بعد بیایی بنویسی. یکی از نگرانی‌های من این است که مردم چیزی را که نوشته‌ام دوست نداشته باشند. سر کتاب «چای نعنا» خیلی می‌ترسیدم و نگران بودم، چون کتاب «کوبا» خیلی طرف‌دار داشت.

 
گفتگو با منصور ضابطیان به بهانه انتشار کتاب جدیدش، «سه‌رنگ»
 

چرا کوبا، مراکش و ویتنام؟ کم‌ریسک‌تر نبود که از پاریس و لندن شروع می‌کردید؟

دیگران درباره پاریس و این طور جا‌ها نوشته‌اند. برای من طوری شده است که جایی که می‌روم باید برای خودم جذاب باشد. اروپا واقعا برای من جذابیت ندارد. اگر کاری نداشته باشم، اروپا نمی‌روم، اما کوبا و ویتنام برای خیلی‌ها جذاب‌تر است.

 

در کتاب‌ها داستان ساختگی هم دارید؟

نه، ممکن است که کمی دراماتیزه‌تر و پررنگ‌تر کرده باشم. ممکن است اسم آدم‌ها را عوض کرده باشم. در مواردی جنسیت آدم‌ها را عوض کردم.

 

کمی درباره کتاب آخر هم حرف بزنیم؟ «سه‌رنگ» شرح حال سفر به ایتالیاست که از لحاظ فرهنگی شباهت‌های زیادی به کشور خودمان دارد.

راستش حال و هوای این کتاب با کار‌های دیگرم متفاوت است. اینجا ما با غذانوشت روبه‌رو هستیم، چون محوریت غذا است. برای همین اسمش را سفرنامه نگذاشتم. من حدود یک‌ماه به بیشتر بخش‌های کشور ایتالیا سر زدم و سعی کردم شباهت فرهنگی این کشور با ایران را با محوریت غذا ببینم. با غذا درست کردن، سرک کشیدن در آشپزخانه‌هایشان، بازارهایشان و ...، چون همان‌طور که می‌دانید، غذای ایتالیایی در همه جای دنیا پرطرف‌دار است.

 

کلا به دنبال تغییر فرم برای تولید سفرنامه‌های خود هستید؟ یعنی به جای نشر کتاب، گزارش‌های مستند و تصویری از سفر‌ها تولید کنید؟

الان هم‌زمان با انتشار کتاب، تصاویر و ویدئو‌های مربوط به آن سفر را در اینستاگرام و تلگرامم منتشر می‌کنم و به نوعی استفاده از مدیا‌های جدید است، ولی، چون کتاب ماندگارتر است و طرف‌داران خاص خودش را دارد، همچنان به نوشتن ادامه خواهم داد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->