فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

روایت گل محمد تاتاری از روز‌های اسارت | هر روزش یک عمر بود

  • کد خبر: ۳۹۵۴۷
  • ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۱۰
روایت  گل محمد تاتاری از روز‌های اسارت | هر روزش یک عمر بود
گل محمد تاتاری، ستوان دوم ارتش که اصالتا اهل نیشابور است، چهار سال اسیر بوده و جانباز ۵۵ درصد است. محل اسارت او استان تکریت بوده و چهار سال از جوانی‌اش را در اردوگاه یازده سپری کرده است.
نجمه موسوی کاهانی | شهرآرانیوز؛ سالروز بازگشت آزادگان به میهمن عزیزمان یکی از بهترین روز‌های تاریخ ایران اسلامی است. روزی که شیرینی وصف‌ناپذیرش هیچ‌گاه از یاد‌ها محو نمی‌شود. به بهانه این روز با آزاده عزیزی در محله سرافرازان و در شهرک آزادگان صحبت کردیم تا از گذر روزگار بگوید. گل محمد تاتاری، ستوان دوم ارتش که اصالتا اهل نیشابور است، چهار سال اسیر بوده و جانباز ۵۵ درصد است. محل اسارت او استان تکریت بوده و چهار سال از جوانی‌اش را در اردوگاه یازده سپری کرده است.

 

مفقودالجسد بودم

این آزاده ۶۱ ساله از روز‌های دفاع مقدس این‌طور می‌گوید: از سال ۶۳ در جبهه بودم. تازه ازدواج کرده بودم و ۲۴ سال داشتم که به جبهه رفتم. پس از دو سال حضور در جبهه‌های دفاع مقدس در اواخر سال ۶۴ بود که برای شناسایی به همراه تیم گشتی به استان تکریت رفتیم. تیم ما عملیاتی نبود، ما گشتی شناسایی بودیم و زمینه کربلای ۶ را آماده می‌کردیم. در همان عملیات گشتی مشغول شناسایی بودیم که به همراه چند نفر از هم‌سنگرانم روی مین رفتیم و مجروح شدیم و همین امر باعث اسارت ما شد. او که تا سال ۶۹ بیش از چهار سال اسیر زندان‌های عراق بوده، ادامه می‌دهد: متولد سال ۱۳۳۸ هستم و در زمان اسارت حدود ۲۶ سال داشتم. آن زمان متأهل بودم و یک دختر شش ماهه داشتم. برای خانواده‌ام خیلی سخت بود که اسم من جزو مفقودالجسد‌ها قرار گرفته بود. اردوگاه ما درکل جزو مفقودالاثر‌ها ثبت شده بود و صلیب سرخ بچه‌های این اردوگاه را در آمار‌ها ندیده بود و من به دلیل اینکه در سانحه روی مین رفته بودم و هم‌سنگرانم مرا دیده بودند که به شدت زخمی شده‌ام به عنوان شهید اعلام شده بودم.

 
 

بیان واقعیت امکان‌ناپذیر است

وقتی از او می‌خواهم از وضعیت اردوگاه‌های عراق بگوید بعد از این همه سال، باز هم آهی از نهادش بلند می‌شود و می‌گوید: وصف اردوگاه‌های عراق را نمی‌توان گفت. به‌جرئت می‌گویم که از نظر زندگی، تغذیه و رفتار این فیلم‌هایی که بازی می‌کنند یک‌دهم واقعیت است. هیچ کس نمی‌تواند فیلمی بازی کند که واقعیت زندان‌های عراق را به نمایش بگذارد.
از آنجایی که احساس کردم یادآوری این قسمت از خاطرات برای او خوشایند نیست به روز‌های خوش آزادی اشاره می‌کنم و از او می‌خواهم از لحظه ورودش به ایران بگوید. تاتاری ادامه می‌دهد: تا روزی که قرار شد اسرا آزاد شوند هیچ کس از وجود ما خبری نداشت. در روز‌های اول معلولان و مجروحان را جدا کردند تا آن‌ها را از طریق تبادل هوایی زودتر بفرستند، اما تبادل هوایی از نظر آماری به مشکل برخورد و کار‌ها برعکس شد و ما ۱۷ روز دیرتر از هم‌سنگرانمان آزاد شدیم. قرار بود ما خبر سلامتی آن‌ها را برای خانواده‌هایشان بیاوریم، ولی آن‌ها زودتر رسیدند و خبر ناسلامتی ما را آوردند، زیرا این گمان وجود داشت که هواپیما سقوط کرده یا اتوبوس در مسیر چپ کرده باشد یا هر حدس و گمانی مطرح می‌شد.

 
 

۱۷ روزی که یک عمر طول کشید

او که انگار دلشوره‌های آن روز‌ها در ذهنش تداعی می‌شود ادامه می‌دهد: تبادل زمینی انجام شد، ولی تبادل هوایی انجام نمی‌شد. سه بار ما را به فرودگاه بردند، اما به بهانه نقص فنی دوباره به بیمارستان برگرداندند. آن ۱۷ روز برای ما سخت‌تر از چهار سال اسارت گذشت. برای اعتراض چندین روز اعتصاب غذا کردیم و چند بار تصمیم گرفتیم فرار کنیم، اما مسئول مبادله اسرا به ما گفت: شما ذهنیت بدی دارید، اما نگران نباشید، بالأخره مبادله خواهید شد فقط باید چند روزی صبر کنید. بالأخره آزاد شدیم، اما آن ۱۷ روز هر روزش برای ما یک عمر گذشت.

 
 

عکسی که باعث دلگرمی شد

گل محمد ادامه می‌دهد: بعد از آزادی اسرای اردوگاه یازده، خانواده ما خبردار شده بودند که زنده هستیم و هر روز به اردوگاه امام رضا (ع) می‌آمدند، اما باز دست خالی برمی‌گشتند. همین باعث نگرانی بیشتر آن‌ها شده بود. او که اکنون دو دختر و دو پسر دارد، می‌گوید: در زمان اسارت من، عکسی مشابه عکس من پیدا شده بود، نیمی از هم‌محله‌ای‌ها گفته بودند گل محمد است و نیم دیگر می‌گفتند او نیست. خلاصه همین عکس که شبیه من بود باعث شده بود خانواده دلگرم باشند که من زنده هستم. وقتی برگشتم، هم همسرم و هم مادرم صحیح و سالم بودند که از این بابت خدارا شکر کردم. دختر من شش ماهه بود که اسیر شدم و وقتی برگشتم ۵ ساله بود؛ من را نمی‌شناخت و غریبی می‌کرد. او که هیچ‌گاه دست از تلاش برنداشته و اعتقادش این است که مرد تا سینه قبرستان باید تلاش کند، می‌گوید: قبل از رفتن سواد من تا دوره راهنمایی بود، ولی وقتی برگشتم در رشته حسابداری دیپلمم را گرفتم. به خوانده‌هایم تسلط کامل دارم و توانسته‌ام چند برابر زحماتم برای درس‌خواندن از آن در زندگی استفاده کنم.

 
 

گله‌ام از مسئولان است

او که در زمان اسارت استخدام ارتش بوده، ادامه می‌دهد: پس از برگشتم محل خدمت و سازمانم مشخص بود. پس از دوره شش ماهه استراحت به محل کارم برگشتم و مشغول خدمت شدم. در همان سال از نیشابور به مشهد آمدم و سال ۷۴ هم در محله سرافرازان که آن زمان هیچ آبادی نداشت ساکن شدم. باتوجه به اینکه نام من در فهرست شهدا رد شده بود و از آنجایی که گواهی حقوق در ارتش فقط یک بار صادر می‌شود دو سال پس از آزادی به من حقوق نمی‌دادند و من بدون دستمزد و حقوق مشغول به کار بودم. گله‌هایی هم از بنیاد شهید داشتم. گفتم حاضرم رایگان خدمت کنم، ولی زیر بار توهین و حرف زور نمی‌روم. او که به‌حق آزاده است، ادامه می‌دهد: به بیت رهبری نامه نوشتم و از آن طریق گواهی حقوقم را آزاد کردم. این هم در نوع خودش برای من یک نوع اسارت بود که هم به وطنت خدمت کنی، هم حق و حقوقت را پرداخت نکنند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->