مسعود میمنت | شهرآرانیوز - این فیلمها همچون الگوی خودشان یعنی سینمای فرهادی و مشخصا «درباره الی»، در مرز قطعیت نداشتن، کالبدشکافی روابط بین شخصیتها، پنهانکاریها و گفتهها و ناگفتههای بین چند نفر متعلق به طبقه متوسط یا بالاتر میگذرد.
یک ویژگی فرهادیوار دیگر این دسته فیلمها این است که مسئله سادهای در فیلم طرح میشود که از همان ابتدا یک پاسخ معین دارد، اما به اراده فیلمساز رسیدن به این پاسخ مدام به تعویق میافتد تا قصه جلو برود. در واقع مهندسی آگاهانهای وجود دارد که شخصیتها ملزم میشوند طبق آن رفتار کنند. در مورد «لتیان» کافی است یک بار طاها که به روابط بین سلما و مانی شک کرده، آنها را روبهرو کند و درباره این قضیه شفاف بپرسد یا سلما خودش موضوع را طرح کند تا فیلم در همان یک ربع اول به پایان برسد، اما به اراده فیلمساز این موضوع آنقدر به تعویق میافتد تا به نقطه مورد نظر برسیم.
فیلم درام بسیار لاغری دارد، همانطور که فیلمسازش مسئله مهمی ندارد؛ بنابراین ظرفیت لازم برای یک کار بلند سینمایی وجود ندارد، اما سعی شده با تزریق قطرهچکانی اطلاعات درباره گذشته شخصیتها بیننده پای فیلم نگه داشته شود. همه چیز با یک سفر شروع میشود. سفری که قرار است به دلیل احضار گذشته به یک چالش مهم تبدیل شود. اما مسئله اینجاست که ما به هیچکدام از شخصیتها نمیتوانیم نزدیک شویم، از او چیزی بدانیم و احیانا درگیر قصهاش شویم تا میلی برای دنبال کردن درام داشته باشیم.
شخصیتها هیچکدام نه تنها شخصیت نشدهاند که تیپ هم نیستند. بلکه چند اسم هستند که بیهیچ هویتی تجسد یافتهاند. طاها در جایی گفته میشود آقازاده است، اما آقازادگیاش به هیچ کار فیلم نمیآید. تنها در دعوایی که در مسیر رفتنشان به لواسان رخ میدهد انتظار میرود از آقازادگی استفادهای بشود که آنجا هم صرفا در حد یک تلفن زدن است. همچنین گذشته سلما و رابطهای که داشته در پیشبرد درام اهمیت بسیار بالایی دارد، اما تا پایان اطلاع زیادی از آن پیدا نمیکنیم. بهجایش در عمده وقت، او را در نور قرمز دستشویی میبینیم درحالیکه گریه میکند. مانی فردی است که هر سه زن فیلم به او علاقه نشان میدهند، اما نکته جذاب خاصی در او نمیبینیم که این همه محبوب بودنش را منطقی جلوه دهد.
نوجوان حاضر در فیلم از اول تا آخر با یک دوربین از عالم و آدم عکس میگیرد، اما آخرش هم نمیفهمیم این عکس گرفتنهایش دقیقا به چه درد قصه میخورد. فقط برای اینکه یک جا مانی بگوید عکس سلما قشنگ شده و برای من بفرست؟ یا مثلا نوجوان یک جا اصرار میکند اتومبیل را پارک کند و با طاها چند ثانیه همراه شود تا اتومبیلش را جابهجا کند، اما مطلقا استفادهای از این اتفاق نمیشود انگار فقط فیلمبرداری از داخل ماشین برای فیلمساز جذاب بوده باشد و اصلا بود و نبود این پسر نوجوان تأثیری در فیلم ندارد.
بهطور کلی از بازیگران، بازی گرفته نشده است. امیر جدیدی، سراسر فیلم با یک صداسازی مصنوعی و یکنواخت حرف میزند. انگار گرفتگی عمدی در صدایش ایجاد کرده و او را ملزم کرده باشند در همان حالت بماند. حالت چشمها و صورتش هم کاملا غیرمعمولی است. حسن معجونی سعی میکند در سراسر فیلم بامزگی کند و گاهی هم نقش شخصی مست را بازی کند، اما در ایفای آن موفق نیست. در واقع آنقدر دستش بسته است که در سراسر فیلم مجبور است فقط ماجرای دعوایی که در مسیر برایشان اتفاق افتاده را بارها تکرار کند. سارا بهرامی درحالیکه باعث و بانی همراه شدن همزمان مانی و سلما بوده، اما انگیزه معینی از کارش ندارد.
احتمالا اگر به کارگردان «لتیان» بگوییم فیلمت بد است ما را متهم به بیانصافی میکند، چون قابهای زیبا و شستهرُفتهاش را نادیده گرفتهایم. راست هم میگوید قابهای تمیز و زیبایی گرفته، اما بیشتر به درد یک آلبوم تصویری میخورد نه یک فیلم سینمایی. فیلمساز آنقدر درگیر قاب زیبا گرفتن است که بهنظرم اساسا کل رفتن آدمها به محل سد لتیان برای گرفتن همین قابهای زیبا باشد. وگرنه لتیان جز آن چند خطی که به عنوان خلاصه داستان به فیلم الصاق کردهاند و لتیان را استعاره از وضعیت شخصیتها گرفتهاند هیچ ربطی به فیلم ندارد.
بهنظر میرسد سازندگان فیلم انتظار داشتهاند از پایان فیلمشان هم حسابی شوکه شویم و دیوارها را از این همه خلاقیت دیدن و رودست خوردن چنگ بزنیم، اما حقیقت این است که پایانبندی هیچ حسی در ما برنمیانگیزد. چون هیچکدام از آدمهای فیلم مسئله خاصی نداشتهاند که ما را درگیر خودشان کنند. در نتیجه ما هم با بیتفاوتی مایلیم اتفاقا هر چه زودتر از این ویلا و آدمهای کسالتبارش خلاص شویم و حتی شاید خیلی هم از کار طاها ناراضی نباشیم.
تیزر فیلم «لتیان»