پلمب ۱۱ واحد صنفی بدلیل فروش مواد مخدر و قرص‌های غیرمجاز در مشهد  آدمکشی جوان ۱۸ ساله به خاطر غرور جوانی در مشهد + عکس آنچه اخلاق عمومی را کارآمدتر می‌کند نگهداری درست پیاز و جلوگیری از جوانه زدن آن + روش‌هایی کاربردی برای جلوگیری از جوانه زدن سیر و پیاز اینترنت در روز‌های کنکور قطع نمی‌شود تاثیر شبکه‌های اجتماعی مجازی بر گرایش نوجوانان به مصرف دخانیات چقدر است؟ قطع انتقال محلی مالاریا در کشور تا سال ۱۴۰۴ | افزایش مالاریا در خراسان رضوی طی ۲ سال گذشته بروز مالاریا در ۴ استان برای اولین بار | موارد مالاریا در همسایگان شرقی؛ زنگ خطر برای کشور کوتاه‌شدن قد و علائم قوزپشتی، نشانه‌هایی که احتمال ابتلا به پوکی استخوان را گوشزد می‌کند تأکید بر توجه والدین به تزریق واکسن‌های سرخک، سرخچه و اوریون کودکان  پیش‌بینی هواشناسی خراسان‌رضوی (۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) | وزش باد و ماندگاری هوای خنک در استان افزایش شیوع یک اختلال خطرناک در ضربان قلب افراد میان‌سال خدا کند انصاف از تبعید برگردد چه سنی برای تنها ماندن کودکان در خانه مناسب است؟ فضاهای درمانی تأمین‌اجتماعی خراسان‌رضوی ۹ هزار مترمربع افزایش یافت ۲۷ هزار نفر در خراسان رضوی در صف دریافت وام فرزندآوری | فرماندار مشهد: صف انتظار را با پیگیری خواهیم شکست هفدهمین مدرسه «سه‌شنبه‌های امید» در تبادکان مشهد افتتاح شد امسال ۲۲‌میلیون نهال در خراسان رضوی غرس می‌شود آغاز واکسیناسیون حجاج تمتع خراسان رضوی از امروز (۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) شیرخوارگاه‌های مشهد خالی شد
سرخط خبرها

درمان سرطان با سفر

  • کد خبر: ۴۲۷۶۴
  • ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۹
درمان سرطان با سفر
مهدی و انسیه زوج گردشگری هستند که با شعار «زندگی سفری کوتاه است» سوار بر خودرو خود ایران را می‌گردند.
مهدی نسترنی | شهرآرانیوز؛ ۲ سالی می‌شود سوار بر خودرو خود ایران را می‌گردند. در یادداشت زیر، مهدی برایمان از رؤیای بزرگشان می‌نویسد که قرار است قبل از چهل سالگی محقق شود، اما دست روزگار قدری آن را به تأخیر می‌اندازد.

بالاخره اردیبهشت ۱۳۹۶ از راه رسید. طبق قول و قرارهایمان با انسیه، آخرین روز اردیبهشت مصادف با آخرین روز کاری و شغلی‌مان در شرکت تبلیغاتی بود و ما به یک بازنشستگی زودهنگام قبل از چهل‌سالگی می‌رسیدیم و می‌توانستیم به زندگی و رؤیاهایمان بپردازیم.

ونلایفر شدن و در سفر زندگی کردن، رؤیای چندین‌ساله من و انسیه بود که داشت محقق می‌شد، اما قبل از آن باید چند ماهی الباقی امور هم به سرانجام می‌رسید تا بتوانیم سفرهایمان را شروع کنیم. یکی از آن‌ها پیگیری وضعیت سلامتی انسیه بود که مدتی بود درگیر درد‌های مبهم ناحیه شکم می‌شد. بلافاصله بعد از بازنشستگی ورزش را شروع کردیم و هرروز صبح پیاده‌روی و کوهنوردی انجام می‌دادیم. با بیشتر شدن فشار ورزش، درد‌های مزمن انسیه هم بیشتر شد و پیگیری‌های ما هم برای ریشه‌یابی آن درد‌ها بیشتر.
 
آزمایش‌ها یکی پس از دیگری نشان از سلامت داشت و هیچ دلیل منطقی‌ای برای درد‌ها پیدا نمی‌شد، اما یک روز ورق برگشت و زندگی روی دیگرش را به ما نشان داد و دلیل آن درد‌ها و گرفتاری‌ها مشخص شد. سرطان رحم از ۲ سال پیش از آن در بدن انسیه ریشه دوانده و متأسفانه مشخص نشده بود. بیماری به گرید ۳ رسیده بود و باید هرچه‌زودتر درمان شروع می‌شد. بدون فوت وقت، نوبت عمل هماهنگ و بعد از ۳ هفته شیمی درمانی شروع شد. هنوز شوک سرطان برایمان از بین نرفته بود که شیمی‌درمانی و عوارض وحشتناکش امان انسیه را گرفت. یک هفته بعد از تزریق، روز‌هایی سخت و طاقت‌فرسا بود طوری که حتی نوشیدن آب هم استرس‌زا و تهوع‌آور می‌شد. هفته دوم هفته بازسازی بود و هفته سوم وقت جمع کردن قوا برای شروع یک دوره دیگر.
 
در این هفته‌ها و ماه‌ها یاد گرفتیم روز‌های سخت هم می‌گذرد، همین‌طور که روز‌های خوب می‌گذرد. فقط باید صبوری کرد و امیدوار بود. روز‌های سخت درمان گذشت و دوره پرتودرمانی هم سپری و درمان تمام شد. حالا باید انسیه هر ۳ ماه چکاپ می‌شد تا سلامتی‌اش یا بازگشت بیماری را مشخص می‌کرد. تابستان داغ ۱۳۹۷ از راه رسید و ما در اضطراب اولین چکاپ سه‌ماهه، بی‌هدف روز‌ها را سپری می‌کردیم. مو‌های انسیه که بعد از هفته اول شیمی‌درمانی ریخته بود، دوباره رشد کرده بود و از این بابت خوشحال بودیم. اولین چکاپ و دومین چکاپ هم رسید و خوشبختانه اثری از بازگشت بیماری نبود. زمستان از راه رسید و ما تقریبا خودمان را جمع‌و‌جور کردیم و توانستیم دوباره به مدار اصلی زندگی برگردیم و روی رؤیاهایمان متمرکز شویم.
 
در اولین قدم، اقدام به خرید یک ون‌فیات کردیم تا آن را به شکل یک خانه سیار تغییر دهیم. در سایز ون‌ها بزرگ‌ترین اتاق را فیات دوکاتو داشت و ما بنا به شرایط جسمی انسیه، می‌بایست در ماشینمان حمام و سرویس بهداشتی تعبیه می‌کردیم. روز‌ها می‌گذشت و خانه‌مان داشت شکل می‌گرفت. بالاخره آخرین ماه سال خانه ما هم کامل شد و وقت تغییر بزرگ رسید. ما راهی سفر شدیم، سفری بدون برنامه و بدون مقصدی معلوم و بدون مدتی مشخص. خودمان را در جاده رها کردیم و سرنوشتمان را سپردیم به تقدیر. خواستیم از قید زمان و مکان رها شویم. بدون محدودیت در اینکه امشب کجای این دنیا بخوابیم و فردا باید کجای دنیا باشیم. باورمان از زندگی تغییر کرد و حالا شعارمان شده «زندگی سفری کوتاه است». پس می‌خواهیم لحظه‌لحظه‌اش را زندگی کنیم و دنیایمان را از نزدیک ببینیم و لمس کنیم، دریاهایش، رودخانه‌ها، کوه‌ها و جنگل‌هایش را، فصل‌به‌فصلش را و طلوع‌به‌طلوعش را.
 
غروب‌هایش را به نظاره بشینیم و زیر نور ماه همراه رقص موج‌های دریا حرکت کنیم. آدم‌های جدید ببینیم و فرهنگ‌های مختلف را تجربه کنیم. امروز که شروع به نوشتن خاطرات و سرگذشتمان کردم، ۲ سال از اتمام درمان انسیه می‌گذرد. خدا را شکر درمان موفقیت‌آمیز بوده و سلامتی انسیه دوباره برگشته است. حالا دیگر قطعا قدر روز‌ها و شب‌ها‌یمان و هر ثانیه زندگی‌مان را بیشتر خواهیم دانست. شما هم اگر رؤیایی دارید، قبل از اینکه دیر شود، برای تبدیل آن به واقعیت قدم بردارید. شاید فردا دیر باشد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->