سعیده فتحی/شهرآرانیوز، امروز مجمع فدراسیون بسکتبال برگزار شد و روسای هیاتهای استانی هم به صورت وبینار در مجمع حضور داشتند. مصطفی هاشمی، سرمربی فعلی شیمیدر به عنوان نماینده مربیان حضور داشته و محمد جمشیدی نماینده بازیکنان هم غایب بوده است!
مهدی علی نژاد هم مبنای عملکرد فدراسیون را مدال نقره بازیهای آسیایی و کسب سهمیه المپیک قرار داده و بالطبع از وضعیت بسکتبال ابراز خوشنودی و رضایت کرده و گفته است: «بسکتبال در گذشته عملکرد خوبی داشت، اما در دورهای دچار رکود شد و خوشبختانه این روزها باز هم شرایط مناسبی را پیدا کرده. نقره بازیهای آسیایی و کسب سهمیه المپیک هم موید این است. در بخش استعدادیابی، چون خود طباطبایی در این سمت در وزارت ورزش حضور داشته است، اقدامات خوبی صورت گرفته و موفق بوده اند.»
خب خدارا شکر که بسکتبال گل و بلبل است و مسئولان وزارت ورزش هم از کارمند خود راضی هستند!
امروز ما خردهای به مهدی علی نژاد نمیگیریم چرا که مسئولان ورزش ایران در این سالها همیشه نتیجه گرا بودند و بدون اینکه بدانند در بطن بسکتبال چه میگذرد همین که مدال آسیایی گرفته و به المپیک راه یافته برای شان موفقیت است و کاری به ضعفهای موجود ندارند.
آقای علی نژاد نمیگوید چرا بسکتبال ایران به راحتی طلای آسیا را از دست داد؟! مسئولان ورزش کاری ندارند که چگونه سهمیه المپیک گرفتیم و از آسمان و زمین برای بسکتبال ما بارید تا المپیکی شویم و الان پز دهیم که از طریق جام جهانی تنها تیم آسیایی راه یافته به المپیک هستیم بلکه میگویند:"کسب سهمیه المپیک توکیو از سالهای قبل، شیرینتر و سختتر بود. "
فکر میکنید چرا علی نژاد تصور میکند این دوره کسب سهمیه المپیک برای بسکتبال ایران از دورههای قبل سختتر بوده است؟ چون نمیداند! چون کسی نیست که به او واقعیت را بگوید و وضعیت واقعی بسکتبال را شرح دهد. مرجع او فدراسیون است و مسلما فدراسیون نشینها هم با آب و تاب برای او گفته اند که ما شاخ غول را شکسته ایم تا المپیکی شویم! در مقابل کسی هم نبوده از آنها بپرسد آن شاخ غول کدام تیم بود؟ مجمع یکی از فرصت هایی است که می توان وزارتی ها را مطلع کرد اما حیف که یک عده لب دوخته در آن حاضر می شوند!
بدون شک تمام جامعه بسکتبال از راه یافتن بسکتبال به المپیک خوشحال هستند و کسی نمیتواند منکر این شود که رفتن به المپیک برای همه ما چقدر مهم بوده است، اما اینکه چشمهای مان را به روی واقعیت ببندیم و شرایط را وارونه نشان دهیم غیر از اینکه به بسکتبال آسیب برسانیم کار دیگری نکرده ایم.
امروز به علی نژاد خرده نمیگیریم، چون او نمیداند در بسکتبال چه میگذرد، اما به تک تک افراد حاضر در مجمع خرده میگیریم! آنهایی که رفتند و دست به سینه نشستند و فقط گوش دادند! آنهایی که میدانند در بسکتبال چه میگذرد، اما مهر سکوت به لبان خود زده اند تا مبادا موقعیت شان به خطر بیفتد. امروز به تمام افراد منفعت طلبی که در مجمع حضور داشتند خرده میگیریم و بدانید که هر چه بر سر بسکتبال میآید مقصر اصلی آن همینهایی هستند که در مجمعها حاضر میشوند و هیچ نمیگویند. مقصر رامین طباطبایی نیست، مقصر مهدی علی نژاد نیست، مقصر خود جامعه بسکتبال است!
جامعهای که به جای حرف زدن، نقد کردن و از مشکلات گفتن فقط نقش یک بیننده را بازی میکند تا مبادا جایگاهش را از دست بدهد. این جامعه هر چه بر سرش بیاید حقش است، چون از شرایط راضی به نظر میرسد و با سکوت مهر تاییدی بر روی حرفهای رئیس فدراسیون و نماینده وزارت میزند.
روسای هیاتها عاملان اصلی وضعیت این روزهای بسکتبال هستند همانهایی که سهم اصلی را در انتخاب رئیس فدراسیون ایفا میکنند، اما نقش آنچنانی در بسکتبال ندارند و کار تاثیرگذاری از آنها در بسکتبال دیده نمیشود. همانهایی که در مجمعها لبهای خود را میدوزند و چشمهای شان را میبندند! آنها نه تنها از مشکلات نمیگویند بلکه سعی هم نمیکنند از شرایط استفاده کنند به فرض مثال رئیس هیات استان خوزستان نمیتوانست وضعیت تیم پتروشیمی را شرح دهد و از علی نژاد که رابطه خوبی هم با نفتیها دارد کمک بخواهد؟ رئیس هیات استان گلستان نمیتوانست نارضایتی گرگانیها را به گوش معاون وزیر برساند و از حواشی که سال گذشته پیش آمد و تا نزدیکی انحلال نماینده آنها هم رفت بگوید؟
برای همین هم قصد داریم به زودی وضعیت بسکتبال تک به تک استانها را بررسی کنیم و به فعالیتهای هیاتها بپردازیم تا مشخص شود کسانی که به اشتباه در سرنوشت بسکتبال بیشترین تاثیر را دارند چقدر در این رشته فعال هستند و چقدر حضورشان تاثیر گذار است!
راستی کسی نبود که بپرسد نماینده بازیکنان چرا حضور ندارد؟ چه اتفاقی مهمتر از مجمع وجود داشته که نتوانسته خودش را به آن برساند؟ بد نبود اسدالله کبیر درباره این هم میگفت، نکند که گرگانیها در ادامه بحث و جدلی که با رئیس فدراسیون داشتند به بازیکن خود اجازه نداند راهی مجمع شود؟!
به هرحال احتمالا اعضای مجمع در دل خود چنین شعری را زمزمه می کردند:
شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام
تا بسـوزد دلت از بهر دل سوختـــهام!