رضا زوزنی | شهرآرانیوز؛ مستند سینمایی «خط باریک قرمز» ساخته سینماگر مشهدی، فرزاد خوشدست این روزها بر پرده سینماها به نمایش عموم درآمده است. در این فیلم داستان یک مربی تئاتر روایت میشود که سعی دارد با استفاده از تئاتر و علم «دراماتراپی» Drama therapy (نمایشدرمانی) تغییراتی را در شخصیت چند زندانی ایجاد کند. گروهی از افرادی که در این فیلم حاضر شدند مقابل دوربین بیایند امیدوارند روزی برسد که به خاطر بازی در تئاتر از زندان خلاص شوند.
فرزاد خوشدست از سال ۱۳۹۵ تولید این فیلم را آغاز کرده و تا سه سال بعد سراغ پروژه دیگری نرفته است. حاصل کارش نیز حضور در چندین جشنواره داخلی و خارجی شده که برای بسیاری از آنها جایزه گرفته است.
این هنرمند مشهدی فارغالتحصیل رشته گرافیک و سینماست. خوشدست سالها در مشهد کار تئاتر انجام میداده است و پس از مهاجرتش به تهران کارگردانی فیلم را از سال ۱۳۷۱ آغاز کرده و شاگردی عباس کیارستمی را در کارنامه خود دارد. او همچنین عضو رسمی انجمن کارگردانان سینمای مستند خانه سینماست. «وقایعنگاری یک فیلمساز ناتمام»، «کانیهای پرطاووسی» و «زنی که نام ندارد» از دیگر آثار مستندی است که او پیش از «خط باریک قرمز» ساخته است.
«زنی که نام ندارد»
این دومین فیلم اوست که درباره افراد مجرم و زندانی ساخته میشود. خوشدست «زنی که نام ندارد» را نیز در زندان قرچک ورامین ساخته بود که آن فیلم هم مورد توجه منتقدان قرار گرفت. درباره فیلم نو اکران شدهاش، «خط باریک قرمز» او باور دارد: آوانگاردترین فیلم مستند در چند سال اخیر در سینمای ایران است.
خوشدست موفق شده با «خط باریک قرمز» از سیزدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت جایزه بهترین فیلم هنر و تجربه، بهترین فیلم با موضوع آسیبهای اجتماعی و جایزه ویژه دبیر جشنواره را ببرد و کاندیدای بهترین کارگردانی نیز بشود. او همچنین از جشنوارههای متعدد بینالمللی جایزه گرفته است.
در ادامه گفتوگوی ما با فرزاد خوشدست را میخوانید.
قبل از شما، کارگردانهای دیگری نیز دوربینشان را داخل محیطهایی همانند کانون اصلاح و تربیت و زندان بردهاند، اما به نظر میرسد همچنان بردن دوربین به این فضاها مشکل است.
مجوز گرفتن برای انجام این کارها بسیار پیچیده و سخت و گاهی غیرممکن است. برای کار قبلیام یک سال زمان برد تا مجوز حضور ما در زندان قرچک ورامین صادر شد. در روند کار با افرادی آشنا شدیم که این افراد به ما اعتماد کردند و در «خط باریک قرمز» به گروه کمک کردند. میدانستیم این کار مانند قبلی نیست و پیشبینی کرده بودیم که سه ماه تصویربرداری طول بکشد که نزدیک به پنج ماه این مرحله زمان برد.
روزها و ماههای نخست خیلی اذیت شدیم. نمیتوانستیم به مسئولان زندان ثابت کنیم که چه کاری میخواهیم انجام دهیم. بعد از اینکه توانستیم خودمان را به مسئولان کانون اصلاح و تربیت ثابت کنیم، همکاریشان با ما بسیار بهتر و بیشتر شد. البته ورود چهرههایی همانند فرهاد اصلانی، افشین هاشمی، هنگامه قاضیانی و ... هم بر اعتماد مسئولان زندان افزود.
تمام اتفاقاتی که در فیلم رخ میدهد را در فیلمنامه آورده بودید و بر اساس آن پیش میرفتید یا اتفاقات هم بر روند فیلم تاثیر میگذاشت؟
در حقیقت من در فیلمم به دنبال نقاط عطف میگشتم. در فیلم هم چیزهایی از این نقاط مشخص است. همه چیز اتفاق میافتاد، اما نه دقیقا به همان شکلی که من میخواستم. شاکلهای از شروع، میانه و پایان در ذهنم بود، اما به همین ترتیب اتفاق نمیافتاد، اما در تدوین من به همان شکلی که میخواستم آن را چیدم. در حقیقت همه چیز هم با من همراه بود و هم من سعی میکردم آنها را با خودم همراه کنم.
از طرف دیگر از تکنیک دوربین قلم استفاده و فیلمنامهام را تکمیل کردم. درواقع با دوربین قلم جزئیات بیشتری به فیلمنامهام افزودم. وقتی چیزی اتفاق میافتاد که در فیلمنامه وجود نداشت من در لحظه با استفاده از کلیت آن اتفاق فیلمنامه را تکمیل میکردم. به این ترتیب بخشی از فیلمنامه زمان تصویربرداری شکل گرفت. پروسه فوقالعاده سختی است، اما وقتی میتوانید همه چیز را به هم جور کنید لذتبخش میشود.
برای این کار ۳۰ صفحه سیناپس (متن یک صفحهای که همه نکات اصلی فیلمنامه را شامل میشود) نوشته بودم که جریان فیلم را مشخص میکرد. اما جزئیات آن مشخص نبود. جزئیات بر اساس اتفاقاتی که در لحظه رخ میداد تکمیل میشد. کارگردان باید بتواند در لحظه تصمیم بگیرد که چطور میخواهد از آن اتفاق در لحظه به سود فیلم استفاده کند. بهرهبرداری از اتفاقات در فیلم همانند حل کردن معادلات نوظهور ریاضی بود. مدام من در این کار در حال حل کردن این معادلات بودم. گاهی آنقدر پیچیده میشد و حل کردنشان دشوار که به شدت من را به چالش میکشید.
اگر یکی از این اتفاقات به اشتباه وارد فیلم شود و یا از آن خارج شود، هماهنگی کل فیلم از بین میرود و فیلم راه غلطی را دنبال خواهد کرد.
در کنار اینها شما در حین تولید و تصویربرداری مستند مشغول انجام یک کار آزمایشگاهی بودید و احتمالا این، کار شما و تیمتان را مشکلتر میکرد.
ما داشتیم تاثیر «درامتراپی» (تئاتر درمانی) را روی جامعه هدف خود آزمایش میکردیم. نمیتوانستیم از شاخصههایی که این آزمایش نیاز داشت هم خارج شویم. باید شرایط را رعایت میکردیم. همین الان اگر ما بخواهیم درباره درامتراپی تحقیق کنیم نمیدانیم کجای ماجرا ایستادهایم. آنقدر این مسئله ناشناخته است که ما را سردرگم میکند. با این حال ما باید هم شرایط آزمایشگاهی را استفاده میکردیم و هم فیلم را بر اساس فیلمنامه پیش میبردیم.
اصلا نمیدانستم روز آخر نتیجهای خواهیم گرفت. اکنون من خیلی راضیام از نتیجه و به نظرم بهترین شد. نتیجه کار دقیقا همان چیزی بود که شاید من در رویای خودم برای فیلم تصور میکردم.
پس تصاویر زیادی ضبط کردهاید؟
در واقع بر اساس همان چیزی که نوشته بودم تصویرگرفتم و نه چیزی بیشتر. ما باید این آزمایش را تا پایان تصویر میگرفتیم و چارهای جز این نداشتیم که تمام مراحل آزمایش را ضبط کنیم. داشتیم روی اشخاصی کار میکردیم که آنها را با استفاده از تئاتر دچار تحول کنیم. باید تصاویر همه این مراحل را داشته باشیم که ثابت کنیم آزمایش روند درستی را پیش رفته است.
در فیلم تمرینی داشتیم که تنها سکانس آن تمرین به تنهایی سی دقیقه است. ما این تصاویر را استفاده نکردیم. چون فیلم کشش این سکانس را نداشت. اما در زمان تولید من نمیتوانستم آن را حذف کنم، چون بخشی از انجام مراحل آزمایش ما بود و باید اتفاق میافتاد. نسخه اول این فیلم که در جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور یافت ۱۲۶ دقیقه بود. اما نسخهای که برای اکران ارائه شده، ۹۰ دقیقه است. چون شرایط اکران اجازه نمیدهد. مخاطب کشش ندارد؛ و هزار علت دیگر باعث شد فیلم این چیزی شود که اکران شده است.
آیا حضور بازیگران چهره مانند فرهاد اصلانی و ... را نیز کارگردانی کردید؟
جزئیات را به آنها نگفته بودم. اما موقعیتها را برایشان شرح میدادم. چون من برای این فیلم تحقیق زیادی انجام داده بودم و کاملا به موقعیتها مشرف بودم. بازیگران را در موقعیتها قرار میدادم. البته همه بازیگرانی که در این کار استفاده کردم سابقه فعالیتهایی از این دست را داشتهاند. فرهاد اصلانی پایاننامه دانشگاهیاش تئاتردرمانی با بچههای بهزیستی بوده است. هنگامه قاضیانی در خارج از کشور فعالیتهای مشابه اینچنینی داشته و از همه مهمتر او یک مادر است. افشین هاشمی، یاسر خاسب و ... به همین ترتیب. همه این بازیگران خودشان هستند.
توجه کنید در این شکل از کار و تولید فیلم، اساسا چیزی به اسم تکرار وجود ندارد. ما هیچ موقعیت و یا دیالوگی را نمیتوانستیم تکرار کنیم و باید با همان یک بار اجرا همه چیزی که اتفاق میافتاد را ضبط میکردیم.
چیزی که در این کار کشف کردیم شباهت عجیب میان فیلم مستند و تئاتر بود. به این دلیل که بازیگر وقتی روی صحنه و در حال اجرا تپق میزند نمیتواند بازیاش را از سر بگیرد و باید همان را ادامه بدهد. فیلم مستند نیز به همین ترتیب است. تکرارناپذیر است و باید همان را ادامه داد. اگر حتی در لحظهای درخشان دوربین تکان هم بخورد باید از همان تصویر استفاده کرد.
لحظاتی در این فیلم مستند وجود دارد، مانند سکانسی از بازی هنگامه قاضیانی، که ذات نمایش نمایان میشود.
میدانستم چه تمریناتی را باید به این افراد بدهم. سابقه تئاتریام نیز به کمکم آمد. من در مشهد سالها کار تئاتر میکردم. من به معجزه تئاتر ایمان دارم. آن لحظهای که خانم قاضیانی به یکی از شخصیتهای فیلم میگوید تو نباید خودت باشی و باید از قالب خودت بیرون بیایی، اساس تئاتر و نمایش است. به نظرم اساس زندگی همین است. مگر همه ما صبح تا شب مشغول نقش بازی کردن نیستیم؟ شکسپیر میگوید: زندگی صحنه نمایشی است و ما همه بازیگران آن هستیم.
من فقط میخواستم بچههایی که در کانون اصلاح و تربیت هستند بفهمند آنها تا الان داشتهاند نقش آدم بد و مجرم را بازی میکردهاند. حالا میتوانند نقششان را عوض کنند و نقش آدم خوب را برگزینند. همه ما نیز، هم نقش آدم خوب را بازی کردهایم و هم نقش آدم بد را. فقط بعضی از ما که گرفتار نشدهایم توانستهایم نقش بد و منفی را از جامعه مخفی کنیم و آنهایی که گرفتار شدهاند نتوانستهاند آن نقش را پنهان کنند. آن سکانس خانم قاضیانی، میخواهد به این بچهها بگوید چاقو نکش، توی چشم طرفت نگاه کن و حرفت را بزن. این چیزها را کسی به این بچهها نیاموخته است.
به نظر میرسد این فیلم با حداقل سانسور و ممیزی روبهرو بودهاست؟
در این مورد باید از مسئولان نظارت و ارزیابی سازمان سینمایی، تشکر کنم. با اینکه فیلم اصلاحیه زیاد خورده بود. اما آنها باور داشتند فیلم پیشنهاد درستی برای جامعه دارد. تا آن قسمتهای تلخ، بد، منفی و به نظرمان خط قرمز را نبینیم که نمیتوانیم این پیشنهاد را ارائه کنیم. باید آن حرفهای منفی را هم بزنیم تا نتیجهگیری معنی پیدا کند و دلنشین شود.
شکسپیر حرف خوبی میزند. میگوید: سانسور مثل تار عنکبوت میماند، اما تو مانند عقاب باش. این فیلم مثل یک عقاب عمل کرد. آنقدر ظریف این خطهای باریک قرمز را رد میکند تا به چیزی که میخواهد برسد، میرسد. با این حال من چند لوح تقدیر از مسئولان نظامی و انتظامی گرفتم. مدتی است که روی سوژه بعدی مستندم تحقیق میکنم که از اساس خط قرمز است. اما به نظرم میتوان از آن نیز عبور کرد. بعضی از چیزهایی که در کشور سانسور میشود به حق است. چون ما آنها را درست بیان نمیکنیم. من فیلمساز هم حاضر نیستم عضو کوچکتر خانوادهام برود پای فیلمی بنشیند که از خطوط قرمز نتوانسته درست عبور کند. از هر کلیدواژهای میخواهیم برداشت سیاسی کنیم و بگوییم نمیگذارند که کار کنیم.
روز اول به من گفتند چهره بچهها را نمیتوانم نشان دهم. شاید اگر فرد دیگری بود ناامید میشد و از سختیهای کار گله میکرد. اما من این محدودیت را به یک فرصت تبدیل کردم. از عناصر هنرهای نمایشی، ماسک و گریم صورت، استفاده کردم و چهره سوژههایم را پنهان کردم. این ممیزی درست است. چون به فیلمساز فرصت میدهد نگاه خلاقانه به کارش داشته باشد و از طرفی به آینده سوژهاش لطمه نزند.
تیزر مستند «خط باریک قرمز»