فهمیه جوان | شهرآرانیوز - محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیشکسوتی است که نه تنها به اصول شعر کلاسیک آشناست بلکه سالها تمرکز خود را بر شعر سپید گذاشته و در آن عرصه نیز به استادی رسیده است. فرصتی دست داد تا با او درباره موسیقی سنتی و ارتباط آن با آواز شجریان، گفتگو داشته باشیم.
نام محمدرضا شجریان با موسیقی اصیل ایرانی گره خورده است و اگر بخواهیم از او سخن بگوییم نمیتوانیم از موسیقی ایرانی چشم بپوشیم. به نظر شما آنچه که امروز به عنوان موسیقی کلاسیک ایرانی میشناسیم از کجا شروع شده و چگونه به جایگاه امروز خود رسیده است؟
چیزی که ما امروز به عنوان موسیقی گوش میدهیم با خاندان فراهانی شروع شد و زمانی که استادان بزرگ ما به دربار قاجاری منتقل شدند، یک جریان جدیدی در موسیقی ایران شروع شد. همزمان هم با تجددی که در ایران شروع شده بود، ایرانیها با نت و خط موسیقی آشنا شدند و نسلی از بزرگان سعی کردند که موسیقی ما را که به صورت سینه به سینه و از طریق استاد به شاگرد منتقل میشد، ضبط و ثبت کنند. پیش از آن مردم موسیقی را در زندگی خودشان بیشتر از طریق نغمات مذهبی دریافت میکردند و یا در شبیهخوانیها که البته آنها هم گنجینههای بسیار عظیمی بودند و اتفاقا خاندانهای مذهبی عمدتا کسانی بودند که توانستند این نغمات را بیاموزند و وارد موسیقی ما بکنند. شجریان نیز چنین عقبهای دارد.
نقش استاد شجریان در تجلی و شکوفایی موسیقی سنتی ایرانی چه بود؟
موسیقی ایرانی تا آنجا که خواندهایم و دانستهایم، بیشتر متکی به نوآوریهای فردی است. آنچه که به آن بداهه گفته میشود. البته بداهه یک حرکت لحظهای نیست. تألیفی است که خواننده و نوازنده در یک لحظه از گنجینه عظیم موسیقایی خودش استخراج میکند. در این زمینه شجریان کار را به اوج رساند. او در تنوع بهکارگیری تحریرها هم واقعا کار کرد و تحریرهای مختلف را با یکدیگر تلفیق کرد. نقلی است که گفته بودند باید از آواز بلبل بیاموزید که در یک دهان آواز، چه تحریرهای متنوعی میخواند.
شجریان رستاخیزی در موسیقی ایجاد کرد. موسیقی دچار تکرار مکررات شده بود و باید نیمایی در موسیقی ظهور میکرد تا آنچه از گذشته داشتیم را با اقتضائات زمان درآمیزد و با حسن تعبیر، آنها را ارائه دهد به نسلی که به شدت در معرض هجوم موسیقی غربی، موسیقی هندی و عربی بودند. در آن مقطع انواع موسیقی با موسیقی ایرانی تلفیق شده بود و با عناوینی مثل اینکه «دلنشین است»، عملا داشتند فضای موسیقی ما را مصادره میکردند. در آن شرایط است که شجریان، آواز را که دچار تکرار شده بود، از عرصه روزمره و تکرار خارج میکنند و به اوج فاخری میرساند.
درباره اشعار آلبومهایش نیز صحبت کنیم. انتخاب اشعار آیا در ماندگاری آوازهای او نقش داشته است؟
یکی از چیزهای عجیب، انتخاب شعر او است. او شعر را برمیگزیند و این برگزیدن و ارائه شعر مسئله مهمی است. ما در فرهنگمان واژه «قول و غزل» را داریم. قول به معنی خواننده است که همراه با غزل میآید، یعنی از هم جدا نیستند. شجریان نیز با رجوع به حافظ و سعدی این دو شاعر ملی را در یک ارائه زیبا به عرصه عمومی عرضه کرد. البته آنها ستارگان ابدی آسمان شعر و ادب فارسی هستند. اما ارائه استادانه شجریان ما را به ظرایفی در این شعرها راهنمایی کرد که متوجه شدیم شعر ما فقط کلمه نیست بلکه از کلمه و آوا و هجا و صوت تشکیل میشود. موسیقی و شعر ما همیشه در کنار هم بودهاند.
موسیقی ما بدون شعر و شعر بدون اوزان عروضی معنی ندارد. موسیقی گذشته ما به شدت وابسته به اوزان عروضی شعر فارسی است. یعنی اگر ضرب آهنگ شعر را از موسیقی ریتمیک یا ترانه برداریم، آن موسیقی بخش معلقی خواهد بود. برای همین خواننده شعر اول باید شعر را فهمیده باشد تا بتواند شعر را تحویل دهد. اینجاست که شجریان در جایگاه یک ادیب ظاهر میشود که میداند شعر با موسیقی چه میکند و نقش موسیقی را هم در ارائه شعر میداند.
به نظر شما خط مشی محمدرضا شجریان در انتخاب شعر برای ترانهسازی و خوانندگی چه بوده است؟
به نظرم جنبه زیباییشناسی شعر همراه با آن سابقه فرهنگی شعر همواره مدنظرش بوده است. چون شعر بزرگترین میراث فرهنگی ماست. ما وقتی حافظ میخوانیم، در واقع فرهنگ را میخوانیم. با حافظخوانی، فرهنگ را نه در موزه تاریخ بلکه در عرصه جاری زندگی میبینیم. آنچه که جاری است میماند و آنچه که جریان ندارد، اسیر رکود و تکرار میشود و در کتابهای تاریخ و در موزهها بایگانی میشود. شجریان آن بخش زنده و پویای فرهنگ را گرفته و دوباره عرضه کردهاست. اشعار حافظ در عین ظرافت تلاطمی دارد که با موسیقی ملتهب شجریان هماهنگ میشود و آواز را از رکود و تکرار نجات میدهد و به یک هنر زنده تبدیل میکند.
درمیان اشعار شاعران معاصر بیشتر به دنبال چه سبک و سیاقی بودهاست؟
شجریان بیشتر از همه شاعران معاصر، از اشعار ابتهاج استفاده کردهاست. من به یاد کلام استاد باستانی پاریزی میافتم که معتقد بود ماندگاری یک شعر به خوانش خوب آن بستگی دارد و مثالی که میزد در مورد ابتهاج بود. او میگفت ابتهاج شاعر بسیار بزرگی بود، ولی تا زمانیکه شعر او در دهان شجریان نچرخید و تا این اشعار خوانده نشد، کسی نمیدانست استاد ابتهاج در موسیقی و تصنیفسازی چه جایگاهی دارد. البته ابتهاج کسی است که از یک طرف حافظه غنی ادبی دارد و از طرفی فرزند زمانه خودش است. یک استاد زمانشناس است و شاعری است که با تمام دستاوردهای شعرکلاسیک کار میکند. این ویژگی ابتهاج را متفاوت میکند از غزلسرایان دیگر. شجریان با آثار فریدون مشیری هم کار کردهاست و اثر «پر کن پیاله را» را در دهه ۵۰ منتشر کردهاست. زمانی که موسیقی ایران با هجوم موسیقی غرب درگیر بود.