سرخط خبرها

تنها تولیدکننده واقعی بذر در کشور در مشهد | مردی از فصل ناتمام رویش

  • کد خبر: ۴۵۱۲۱
  • ۰۹ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۹
تنها تولیدکننده واقعی بذر در کشور در مشهد | مردی از فصل ناتمام رویش
علی عنبری یزدی در سال ۱۳۴۰ در کوچه باغ سنگی مشهد متولد شد؛ ولی اصالتش به یزد می‌رسد.
الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ علی عنبری یزدی در سال ۱۳۴۰ در کوچه باغ سنگی مشهد متولد شد؛ ولی اصالتش به یزد می‌رسد.
 
پدرش، پدر صنعت آرد خراسان بود و روبه‌روی درمانگاه احمدیه در بولوار فردوسی کارخانه آرد «توس» را داشت. پدربزرگش هم در کار آرد بود و در میدان توحید کارخانه آرد داشت. پدرش علاوه بر این کشاورز و باغدار هم بود و بخشی از حجم گندم مورد استفاده در کارخانه‌اش را خودش تولید می‌کرد. روز‌های کودکی علی که پسر بزرگ خانواده بود در باغ‌های پدری و در کارخانه آرد «توس» گذشت: «کارخانه آرد پدرم ۴ طبقه بود. وقتی گندم‌ها را روی هم می‌ریختند تا طبقه سوم می‌رسید. بچه که بودم می‌رفتم از آن بالا شیرجه می‌زدم توی گندم‌ها. یادم است آن زمان سبوس گندم را کسی نمی‌خرید و یکی از معضلات کارخانه‌های آرد این بود که با سبوس‌ها چه کار کنند. گاری‌ها آن‌ها را بار می‌کردند و می‌بردند بیرون می‌ریختند. سبوسی که الان باید بدوند دنبالش، آن زمان مثل تفاله گوجه، یک معضل برای کارخانه‌دار بود. «سال ۵۹ تازه وارد ۱۹ سالگی شده بود که پدرش فوت کرد و از همان زمان علی آقا وارد کار شد. بعد از چند سال رفت سربازی و ۲۸ ماه خدمت کرد.
 
به دلیل کار کشاورزی و باغداری که داشت، دوره سربازی‌اش طول کشید. چنان‌که با پذیرش قطع‌نامه و خاتمه جنگ، سربازی او هم تمام شد. در آن سال‌ها اوضاع خیلی سخت بود. زندگی‌اش را خرج باغ می‌کرد و آخرش هم هیچی: «سال ۵۹ سیب فروختیم، کیلویی ۱۴ تومان، سال ۶۹ کنار خیابان می‌دادیم ۱۳ تومان، ولی نهاده و هزینه‌ها طی این ۱۰ سال هرچه دلش خواسته بود بالا رفته بود. این به سقوط باغداری خراسان در آن سال‌ها منجر شد و باغ‌های سیب خراسان کلا از بین رفت. باغ‌های خراسان همه اره شدند و چوب‌هایش رفت به کارخانه نئوپان گنبد و آن کارخانه را آباد کردند. اگر حالا تک و توک تولید سیب داریم، جدید است.» علی عنبری کسی است که در طول سال‌های سخت جنگ، در جبهه سخت‌تر اقتصادی می‌جنگید. جنگی که هنوز هم برای او و امثال او وجود دارد. هرچند او مستقیم در جبهه‌ها هم حضور داشت و ۱۸ ماه از سربازی‌اش را طی جنگ در جبهه کردستان خدمت کرده است؛ اما جنگ اصلی او در میدان تأمین غذای مردم در آن سال‌ها بود. بعد از جنگ او وارد جبهه تازه‌ای شد و به جای کشاورزی معمول که غذا دست مردم می‌دهد، به کشاورزی مادر یعنی تولید بذر فکر کرد. بذری که تا آن موقع تقریبا بخش اعظم آن از خارج به کشور وارد می‌شد. او هنوز هم تنها تولیدکننده واقعی بذر در کشور محسوب می‌شود. به این معنی که تمام ۴۰ نوع بذری که ارائه می‌دهد، تولیدی است و برخلاف دیگر مجموعه‌ها هیچ بذری را وارد نمی‌کند. با علی عنبری که مجموعه تولید بذرش در محدوده منطقه ۱۰ قرار گرفته است گفتگو کردم. دنباله صحبت را از وقتی که باغ‌های سیب خراسان به اره‌های تیز و سرد فلزی سپرده شدند، پی بگیرید.
 
 

این اتفاق مربوط به چه سالی است؟

۶۹ تا ۷۲. اول که ما باغداری را شروع کردیم سم بسیار ارزان بود و اصلا مصرفی نداشت. درخت و گیاه هم مثل انسان است وقتی تراکم بالا می‌رود، آلودگی و بیماری می‌آید. آن زمان، چون در کل اقلیم تراکم خیلی بالا نبود بیماری هم کم بود؛ بنابراین مصرف سم خیلی کم بود. یک درخت سال ۵۹ سالی ۲ بار سم می‌خورد سال ۶۹ سالی ۵ مرتبه.
 
 

به غیر از سیب چه محصولات دیگری داشتید؟

سیب داشتیم، گلابی، آلو، هلو، ولی بیشتر از همه سیب بود.
 
 

همه این‌ها روی زمین‌های پدری بود؟

بله. یک باغ ۱۰۰ هکتار بود که هنوز هم هست و الان به زمین کشاورزی تبدیل شده است. یک باغ ۸۵ هکتاری هم پدرم خودش در دهه ۴۰ کاشت که اولین باغ مدرن ردیف‌کاری ایران بود. چون آن زمان باغ‌ها را ردیفی نمی‌کاشتند هر طور که دلشان می‌خواست می‌کاشتند. من به عنوان باغدار ۱۰ سال تولید کردم؛ ولی نشد. زمانی که وارد کار باغداری شدم دقیق زمانی بود که جنگ شروع شد. یک پیچ که می‌خواستیم باید می‌رفتیم تراشکاری تا یک میلگرد روی دستگاه بیندازد و یک پیچ برای ما درست کند که آن پیچ ۲ ساعت کار نمی‌کرد یا ماشین را ۳ شبانه‌روز باید در صف بنزین می‌خواباندم تا ۳۰ لیتر بنزین بگیرم که آن را به نصف روز تمام می‌کردم. مثلا برای تراکتورم حواله گازوئیل می‌دادند از شاندیز، حواله روغن هم می‌دادند از جاده سرخس. باید همین بنزین را می‌سوزاندم می‌رفتم این‌ها را می‌گرفتم و برمی‌گشتم. شرایط بسیار سخت بود. یک قیچی برای هرس می‌خواستیم نصف ایران را باید می‌گشتیم. یادم نمی‌رود رفته بودم جهادکشاورزی سم بگیرم. رئیس جهاد در یک بشکه سم را باز کرده بود. یک پیمانه گرفته بود دستش و مردم هم ردیف به ردیف توی صف ایستاده بودند. یک نگاه به صف می‌کرد، می‌دید مثلا ۳۰ نفر هستند. سم هم مثلا ۳۰۰ لیتر است، می‌گفت نفری ۱۰ لیتر. از یک کنار برای هر کسی ۱۰ لیتر می‌ریخت. می‌گفتم آقا این کودی که شما دارید می‌دهید باید به درخت بدهید نه آدم‌ها. خب یکی ربع هکتار باغ دارد، من ۱۰۰ هکتار دارم، آن یکی ۲۰۰ هکتار. می‌گفت «ما به این کار‌ها کار نداریم.» لاستیک نبود، تراکتور نبود، اصلا هیچ امکاناتی نبود. الان به هرحال تراکتور هست، گران است. لاستیک هست گران است. آن زمان اصلا وجود نداشت.
 
 

به دلیل شرایط جنگ این‌طوری بود یا قبل از آن هم همین وضع بود؟

قبلش همه چیز فراوان و نسیه بود. پدر من در بهترین شرایط باغداری کرد. کل باغش را باجه خر‌ها روی درخت می‌خریدند، بعد می‌فرستادند کویت. یادم است سیب لبنانی زرد از موز گران‌تر بود. موز بود ۴ تومان و شش ریال، سیب لبنانی زرد بود ۵ تومان، چون سیبی که بیشتر رایج بود سیب گلشاهی بود و سیب‌های تابستانی که قدرت حمل نداشتند و تولیدشان در حدی بود که مشهد را جواب بدهد نه بیشتر. آن سیب صادراتی بود که باز همان سیب را از پدرم می‌خریدند برای تغذیه رایگان مدارس. کارخانه شهد ایران را به خاطر همان سیب‌ها زدند؛ ولی بعد‌ها دیگر آن کارخانه‌ها کاربردشان را از دست دادند، چون درختان باغ‌ها را بریدند.
 
 

پس شما به علت شرایط اقتصادی سخت دوران جنگ از این کار بیرون آمدید؟

نه من باز هم ۱۰ سال باغ‌ها را نگه داشتم. بعد از جنگ آمدم بیرون. من از ۵۹ که شروع کردم تا دهه ۷۰، یک‌باره همه را از بین نبردم. باز هم حفظ کردم و طی جنگ ماندم؛ ولی خیلی متضرر شدم. کم‌کم درخت‌ها را بریدم و به زمین کشاورزی تبدیل کردم؛ البته تقریبا همه درخت‌ها پیر بودند.
 
 

چند درخت بود؟

هر هکتاری حدود ۴۰۰ درخت داشت. ۴۰ هزار درخت بود. به تدریج بریدیم. مثلا سالی ۱۰ هکتار و زمین‌هایش را کشاورزی کردیم. آن باغ ۸۵ هکتاری به دلیل اینکه در دشت مشهد قرار داشت و سطح آب مرتب پایین آمد خشک شد. حریم چاه ما را سازمان آب شکست یعنی یک چاه در حریم چاه ما زد و آب خیلی کم شد؛ البته حرفش هم درست بود. می‌گفت آب شهر است و ما نمی‌توانیم آب خوردن مردم را به باغ بدهیم. بخشی از آن درخت‌ها به دلیل کم‌آبی خشک شد نصف دیگرش را هم به تدریج خشک کردیم؛ البته آخر کار باز هم حدود ۹۰۰ درخت گلابی ۵۰ ساله داشتیم که بعد افتاد وسط بولوار میثاق.
 
 

بعد از آن وارد تولید بذر شدید؟

قبل از آن من کار کشاورزی می‌کردم؛ ولی از آن به بعد قوی‌تر وارد شدیم. بعد گفتم حالا که قرار است کشاورزی کنیم، به کشاورزی مادر یعنی تولید بذر بپردازیم. به طور کلی مادر غذا در جهان بذر است. تا بذر نباشد نه غذایی وجود دارد و نه کشاورزی؛ البته با گذشت زمان متوجه شدیم در کشاورزی هم مشکلاتی هست. خیلی هم بیشتر بود. همین الان هم هست.
 
 

پس چطور رفتید سمت کشاورزی؟ شما که آن مشکلات را داشتید.

کشاورزی حداقل چیزی که دارد این است که حق انتخاب دارید یعنی می‌توانید نکارید؛ ولی در باغداری این‌طوری نیست. شما وقتی درخت دارید یک‌سره باید بهش برسید؛ ولی در کشاورزی محصولتان اگر یک سال خراب شد می‌توانید هیچی نکارید. اگر کاشتید و خراب شد، یک سال عمرتان هدر می‌رود؛ ولی درخت که خراب شود ۲۰ سال عمرتان از بین می‌رود.
 
 

چه شد که به فکر بذر افتادید؟ ایده خودتان بود یا از کسی مشاوره گرفته بودید؟

ایده خودم بود؛ ولی برای آن تحقیقات کردم، سفر کردم و عمل کردم تا اینکه رسیدم به جایی که الان هستیم؛ البته با کمک برادرم. با برادرم در همه کار‌ها شریک هستیم. کار کشاورزی یک کار تیمی است و تنهایی نمی‌شود. کاری که ما کردیم این بود که سعی کردیم دانش را توی کار بیاوریم. دانش داخل خیلی مشکل دارد. دانشگاه‌های ما با کشاورزان به تفاهم نرسیده‌اند. آن‌ها راه خودشان را می‌روند کشاورز راه خودش را.
 
 

تولید بذر کار ساده‌ای بود؟

تولید بذر کاری است که خیلی همت می‌خواهد. باید پشتش باشید. کسی که می‌رود در کار بذر، باید کشاورز برتری باشد یعنی اول باید کشاورزی را خوب بلد باشد. گوجه‌ای که برای بذر تولید می‌کند باید گوجه برتری باشد یعنی بهترین کیفیت را داشته باشد. الان ما اگر ۴۰ نوع بذر تولید می‌کنیم ۴۰ نوع مزرعه هم باید داشته باشیم. شرایط مراقبت و نگهداری این‌ها خیلی متفاوت با گیاهی است که برای استفاده از میوه‌اش تولید می‌شود.
 
 

یعنی کارتان سخت‌تر شد؟

کار بذر از نگاه من که الان در آن هستم، بیشتر بحث عشق است تا درآمد وگرنه من همیشه گفته‌ام اگر این مجموعه را جمع کنم و کارواش بزنم درآمدم بیشتر است. در کشور ما اصلا برای تولید ارزش قائل نیستند. من زمانی واردکننده بذر بودم. آن زمان بیشتر ما را تحویل می‌گرفتند تا الان. چرا؟ چون دو میلیون یورو گردش مالی‌ام بود. من همان آدم هستم؛ ولی از وقتی آن نمایندگی را پس دادم و دیگر با خارجی‌ها کار نکردم و به کار تولید پرداختم، دیگر نگاهم نمی‌کنند. اصلا رویشان را از من برمی‌گردانند. ما وحشتناک برای واردات بذر به کشور پول خارج می‌کنیم. الان که کمی در تنگنا قرار گرفتیم، سراغ ما بیشتر می‌آیند. شاید ۱۰ درصد فروش ما بیشتر شده باشد. سال آینده هم اگر با همین شرایط باشد شاید ۲۰ درصد بشود؛ ولی به محض اینکه واردات رونق بگیرد باز ما را ول می‌کنند و چینی‌ها را می‌چسبند. چون سود در واردات است.
 
 

آن زمانی که شما شروع کردید مجموعه‌های دیگری هم در تولید بذر بود؟

در مشهد نه؛ اما یک مجموعه در تهران بود که آن هم بیشتر واردکننده بود و در کنارش بذر گوجه هم تولید می‌کرد. اولین مجموعه‌ای که در ایران بذر تولید کرد، چین چین بود که در طرق بود و الان دیگر وجود ندارد. چین چین اوایل انقلاب بذر گوجه تولید می‌کرد؛ ولی واردات آن را از بین برد و رفت کنار. بعد از آن یک شرکت بود که گفتم بیشتر واردکننده بود و بعد‌ها تولید بذر گوجه را شروع کرد. تفاوت ما با آن‌ها این است که ما کاملا تولیدکننده هستیم. ما در مشهد اولین تولیدکننده بذر بودیم.
 
 

الان تولید بذر در مشهد به حد صادرات هم رسیده است؟

ما گاهی صادر می‌کنیم به افغانستان، ترکیه و آسیای میانه؛ ولی بیشتر جنس ما را به صورت قاچاق و مسافری می‌برند. این به دلیل اختلافی است که ما با فدراسیون‌های جهانی داریم. برای جابه‌جایی بذر در جهان یک‌سری مجوز و تأییدیه لازم است. این تأییدیه‌ها در جهان زیر نظر ایستاست. ما، چون عضوش نیستیم در بازی هم راهمان نمی‌دهند. تایلند الان شدید بذر صادر می‌کند؛ ولی ما کیسه‌ای می‌فروشیم. این‌ها کار‌هایی است که دولت‌ها باید زیرساخت آن را فراهم کنند. ضمن اینکه ما خیلی تولیدی هم نداریم که بخواهیم صادرات کنیم و بخواهیم روی صادرات آن کار کنیم.
 
 

آن تأییدیه‌ها را براساس چه معیار‌هایی می‌دهند؟

کنترل کردن بیماری‌ها و سیر مرحله تولید. مثلا بذر مادر، بذر واقعی باشد. دی‌ان‌ای آن مشخص باشد و شناسنامه داشته باشد. این‌ها را سازمان‌های جهانی باید تأیید کنند.
 
 

یعنی محصولات ما شناسنامه ندارند؟

اصلا برای ما این چیز‌ها مطرح نیست. این معیار‌ها را برای تولید داخل نیاز نداریم. برای صادرات لازم است. کشور ما بیشتر میل به واردات دارد تا صادرات. چون میل به واردات داشته، تمام مراحل واردات را حل کرده است؛ ولی مراحل صادرات را حل نکرده، چون نگاه صادراتی نیست. چندسال پیش می‌خواستیم باری را به ترکیه صادر کنیم گفتند ۸ میلیون تومان باید بدهید که آزمایشگاه ما تأیید کند. ما بذرمان را بار کردیم و فرستادیم تهران و پول را هم واریز کردیم. بعد از چند روز که پیگیری کردیم گفتند که ما مایعی نیاز داریم که باید از هلند بیاید و نیامده است. خودت بیا تعهد بده و امضا کن که این محصول فلان بیماری را ندارد، ما قبول می‌کنیم. گفتم خب اگر نوشته من کافی است، چرا ۸ میلیون تومان از من پول گرفتید؟ همان اول می‌گفتید خودت بنویس. در نهایت آن جنس صادر نشد و برگشت به مشهد.
 
 

با این سختی‌هایی که می‌گویید چه چشم‌اندازی دیدید که این سختی‌ها را به جان می‌خرید؟

در چشم‌انداز اولیه این را دیدم که برسم به منبع غذا و نقشی در آن داشته باشم. بیشتر لذتم این است که افراد متخصصی که الان دارند در این مجموعه کار می‌کنند بتوانند کار را جلو ببرند. این‌ها به تدریج یاد می‌گیرند و می‌توانند در آینده هرکدام یک تولیدکننده باشند؛ البته بعید می‌دانم یک نفر از این‌ها حاضر باشد در این راه سرمایه‌گذاری کند. کار ما مثل آبستن شدن یک خانم است. وقتی آبستن شد هیچ راهی غیر از زایمان ندارد. این کار هم همین‌طور است. وقتی می‌روی داخلش دیگر نمی‌توانی بیرون بیایی. خودش تو را می‌برد. خوش‌حالم کاری دارد من را می‌برد که دوستش دارم و گرنه اصلا توجیه تجاری ندارد.
 
 

چه چیز این کار برای شما جذاب است؟

نفس این کار که ما داریم مولد به وجود می‌آوریم. ما چیزی را به وجود می‌آوریم که شما آن را می‌کارید و رویشی به وجود می‌آید و این ادامه پیدا می‌کند. شما با محصولی که ما تولید می‌کنیم زندگی می‌کنید. فقط این نیست که بخوریدش مثلا پیاز را اگر تولید کنیم به شما می‌دهیم شما آن را می‌خورید و تمام می‌شود؛ ولی بذر اول رویش است. چیزی که ما تولید می‌کنیم کشاورز می‌خرد و تازه با آن کارش را شروع می‌کند و این یکی از تأثیرگذارترین بخش‌ها در کشاورزی است. اگر بذر درست انتخاب نشود کشاورز تا آخر دوره به نتیجه نخواهد رسید، هزینه را می‌دهد؛ ولی به محصول خوبی نمی‌رسد. لذتی که ما می‌بریم این است که محصولی را تولید می‌کنیم که تازه اول رویش است. یعنی ادامه دارد و تمام نمی‌شود تولید ما.
 
 

فکر می‌کنید وضعیت فعلی کشاورزی چقدر به اول زنجیره و نبود تولید بذر خوب برمی‌گردد؟

کشاورزی یک زنجیره است که بذر حلقه اول آن است. نمی‌شود بگوییم که بذر به تنهایی می‌تواند کشاورزی مملکت را درست کند؛ ولی اگر شما زمین را گوجه و پیاز با بذر بی‌کیفیت بکارید همه هزینه‌های شما هدر می‌شود. یعنی شما می‌توانستی به ۱۰۰ تن پیاز زیبای بازار پسند برسی، می‌رسی به ۵۰ تن پیاز زشت و قاطی و کم پوست. بذر تا اینجا نقش دارد؛ ولی اینکه نهاده، آب یا اقلیم چه می‌کند، مرحله بعدی است.
 
 

الان بیشتر بذری که در تولیدات کشاورزی مشهد استفاده می‌شود وارداتی است؟

در مشهد بذر‌های داخلی باز هم بیشتر مصرف می‌شود؛ ولی در بعضی اقلیم‌ها کلا بذر‌های خارجی هیبریدی استفاده می‌شود. چون بذر داخلی برای آن اقلیم‌ها جواب نمی‌دهد. مثل کشت گوجه فرنگی و پیاز در جنوب ایران. در خراسان پنجاه پنجاه بذر داخلی استفاده می‌شود.
 
 

آن پنجاه درصدی که بذر خارجی مصرف می‌کنند به دلیل کیفیت آن بذر است یا به دلیل قیمت آن؟

در بعضی محصولات به دلیل کیفیت است، در بعضی به علت قیمت، البته یک مقدار هم به دلیل فرهنگمان است که فکر می‌کنیم همیشه جنس خارجی بهتر از داخلی است. بسیار موارد داریم که بذر را از ما تهیه کرده است و در قوطی خارجی در بازار می‌فروشد.
 
 

محصولاتی هم داریم که بومی مشهد باشند؟

تنها خربزه خاتونی است که به خربزه مشهدی معروف است؛ ولی مشهدی نیست. آن را خیلی‌ها کار می‌کنند. مشهد یک محصول خاص ندارد. مثلا ممکن است عناب یا زعفران را محصول خراسان جنوبی بدانید؛ ولی مشهد هم چنین محصولی ندارد. شاید گیلاس مشهدی بود که آن هم الان دیگر همه‌جا هست.
 
 

بذر‌های خارجی سوای این ویژگی فرهنگی که گفتید هیچ تفاوت دیگری ندارند؟

دو مدل بذر داریم. یکی بذر استاندارد است که به آن می‌گویند «اوپی»، که همین بذری است که ما یک گوجه را می‌خوریم دانه‌اش را هم می‌توانیم بکاریم. یک بذر دیگر داریم به نام بذر هیبریدی یعنی لاین است و پدر و مادر دارد. این بذر از تلاقی دو چیز به وجود می‌آید. مانند قاطر که از یک اسب و یک الاغ به وجود می‌آید. ما این بذر را در ایران نداریم و هرچه هست وارداتی است.
 
 

چرا آن را تولید نمی‌کنیم؟

چون بسیار کار سخت و هزینه‌بری است. بذر در دنیا دست دو سه شرکت بیشتر نیست، یعنی غذای ما بیشتر دست همان دو سه شرکت است. «بایر» آمریکا و «سین جنتا»‌ی سوئیس. جهان در دست این‌هاست با بذرشان. تفاوت در این است که آن بذر گوجه‌ای که ما تولید می‌کنیم بذرش مثلا کیلویی ۵۰۰ هزار تومان است بذر گوجه‌ای که آن‌ها تولید می‌کنند کیلویی ۵۰ میلیون تومان است. ما دانش تولید این بذر را نداریم. خیلی کار پرهزینه‌ای است. این‌ها کار‌هایی است که دولت‌ها باید پشتش باشند یا اینکه مثلا آستان قدس این کار را بکند؛ ولی نمی‌کند و ترجیح می‌دهد بخرد. چون کار پرزحمتی است و بسیار زمان‌بر، البته همه‌شان می‌گویند می‌خواهیم این کار را بکنیم. ترکیب علم و پول است. یعنی هم باید علم باشد و هم پول که برسیم به هیبرید. ساختار و زیربنا می‌خواهد.
 
 

موانع چه هستند؟

نگاه دولت این است که واردات بهتر از تولید است. این نگاه تا مدیر‌های میانی و پایینی که ما با آن‌ها سر و کار داریم وجود دارد. مثلا یک نفر را می‌گذارند مدیر کل کشاورزی یک استان. این مدیر کل از فردایش فکر این است که برود نماینده مجلس شود، فارغ از اینکه کشاورزی آن استان چه می‌خواهد بشود. مجلس هم که می‌رود آنجا لابی می‌کند که دور بعد معاون وزیر شود یا وزیر شود.
 
 

یعنی دلسوز نیست؟

شاید دلسوز باشند، ولی هدف مهم است. ما یک افق ۱۴۰۴ داشتیم. الان به چی رسیدیم؟ این سؤالی بود که من از وزیر پرسیدم. هیچ جوابی ندارند. تنها کاری که می‌کنند این است که افق را تمدید کنند. نه در بخش بذر که در هیچ بخشی به آن افق نرسیده‌ایم. افق این بوده که در صنعت، کشاورزی، در همه چیز یک پله برویم بالاتر، ولی در هیچ کدام این‌ها نبوده که یک پله پایین‌تر نرفته باشیم. کار ما هم تابع همین است. ترکیه مثلا در ۱۵ سال گذشته سطح بذرش در جهان بالا آمده، ولی ما همان که بودیم هستیم. چون ما تابعی از یک سیستم هستیم. خودمان به تنهایی نمی‌توانیم کاری کنیم. باید بقیه سیستم هم این را بپذیرند. سال‌هایی که باران خوب می‌آید و تولید گندم بالا می‌رود، وزیرمان و دانشگاهمان افتخار می‌کنند که در تولید گندم کشور تأثیر گذاشته‌اند؛ ولی باید از آن‌ها پرسید شما چه کار کردید که این گندم زیاد شده است؟ خدا نعمتی رسانده و گندم‌ها به جای ۵ تن، ۵ تن و ۲۰۰ کیلوگرم محصول داده‌اند. از اول انقلاب که من رادیو گوش می‌کنم ما سالی ۱۰ درصد افزایش تولید گندم داشتیم. بعد در سال ۲۰۰۰ ما ۱۲ میلیون تن واردات گندم داشتیم. خب ما ۱۰ درصد را باور کنیم یا نفر اول واردات جهان را؟ حالا در یک سال هم بارندگی خوب می‌شود، از سال قبل هم در انبار داریم، می‌گوییم واردات ما صفر بوده و تولید گندم هم ۱۰ درصد بالا رفته است، خب این واردات را که امسال نداشتیم، سال قبل داشتیم و توی سیلو است. بحث من این است که تحلیل اشتباه می‌کنند. نگاه اشتباه است و با این نگاه من را به دردسر می‌اندازند. چون من هم فکر می‌کنم که پس دیگر واردکننده گندم نیستیم و تولیدمان بالا رفته است. به این دلیل است که به آن افق نرسیدیم. شما از آدم‌هایی که اینجا سرکارند و کشاورزی خوانده‌اند بپرسید از هم‌دوره‌ای‌هایشان چند نفر سر کار خودشان هستند؟ یکی توی آژانس کار می‌کند، یکی‌در راهنمایی مغازه زده، یکی خیاط خانه دارد. خب آیا ما این سرمایه‌ها را از بین برده‌ایم یا نه؟ نگه‌داری امثال این نیرو‌ها برای منِ تولیدکننده کار بسیار سختی است. برای خودش هم سخت است. با خودش فکر می‌کند که مگر دیوانه‌ام که بیایم این‌قدر سختی بکشم؟ می‌روم چند تا سکه می‌خرم توی خانه می‌نشینم فردا دو برابر می‌شود.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->