فهیمه شهری
خبرنگارشهرآرا محله
کنار بوستان رضا در دانشآموز34، حسینیهای قرار دارد که هنگام غروب، با بلند شدن نوای دلنشین اذانش بسیاری از والدین و کودکان برای اقامه نماز جماعت راهی آن میشوند. حسینیهای که ساختمان ناتمام و نیمه کاره آن چنان صفایی دارد که دل غمزده را آرام و سفرههای ساده و بیریایش، انسان را نمکگیر میکند. یکی از بنیانگذاران اصلی این حسینیه، اصغر ناجی است. او سال ۶۵ زمینی را که مقابل حسینیه است به عنوان ملک شخصی خریداری میکند و منزلش را میسازد. آن زمان به جای حسینیه و پارک، زمین بایری بود که ناجی، ایام ماه محرم با چوب در آن خیمه میزد و مردم به عزاداری میپرداختند. سال ۸۸ که او به عنوان نماینده محل انتخاب میشود بارها به شهرداری میرود تا تکلیف این زمینهای بایر را مشخص کند. پس از کلی دوندگی، کاربری زمینها، فضای سبز اعلام میشود و در نهایت شهرداری برای تبدیل کردن مکان به پارک، به کاشت نهال در آن اقدام میکند.
ریختن برف درختان
ناجی از زمستانی میگوید که نهالهای تازه کاشته شده این بوستان را زیر برف میبرد؛ صبح در حالی که هنوز هوا تاریک بود از پنجره خانه میبیند یک نفر در حال بیرون آوردن نهالها از زیر برف است. او هم لباس میپوشد و سریع به پارک میرود و از سمت دیگر پارک، نهالها را از زیر برف در میآورد. وسط بوستان که میرسد میبیند آن فرد دیگر، سعید ریختهگر، شهردار فعلی منطقه۱۱، است که آن زمان هم شهردار منطقه بوده است. پس از کمی گفتوگو، او به مکانی که در آن خیمه و دیگهای شله زده میشد اشاره میکند و از ریختهگر میخواهد اگر امکانش هست طوری پارک را طراحی کنند که زمین مربوط به خیمهها باقی بماند. ریختهگر هم موافقت میکند و میگوید: «برای اینکه راحتتر باشید میگویم اینجا را آسفالت کنند شما هم برو گودبرداری کن تا به جای خیمه، مسجد یا حسینیه داشته باشید.» پس از مدتی مأمور آستان قدس میآید. آنها هم وقتی میبینند شهرداری قسمتی از زمین را برای مسجد اختصاص داده است، ۲۰۰ متر دیگر به زمین اضافه میکنند و اجازه میدهند کاربری این ۲۰۰ متر هم از فضای سبز، به مسجد تغییر کند. ناجی که میبیند خواست الهی بر ساخت حسینیه رقم خورده است، با قوت قلب، کمر همت را میبندد و با وجود اینکه خودش استطاعت مالی چندانی نداشته است، کار گودبرداری زمین حسینیه را شروع میکند.
تأمین هزینهها از سوی اهالی
از همان ابتدا به گونهای کار را پیش میبرد که هر شب نماز جماعت دایر باشد. اهالی محل و خیران هم پای کار میآیند و دست به دست هم میدهند تا هزینههای احداث حسینیه را تأمین کنند. بعد از یک سال عَلَمی ستونها را بالا میبرد و از اواخر سال ۹۵ هم باقی آهنها را میگذارد. اکنون نیز با کمک یک فرد خیر سقفهای ستونها زده شده است. ساختمان حسینیه هنوز نیمه کاره و چون هزینههای کارگر و مصالح بیشتر از موجودی آنها شده است، ناجی کار ساخت حسینیه را متوقف کرده و قرار است بعد از تسویه بدهیهای فعلی و جمع شدن دوباره پول، کار ساخت از سر گرفته شود.
ناجی تأکید میکند: تمام هزینههای ساخت حسینیه از سوی خیران و اهالی محل تأمین شده است و هیچ بودجه دولتی را دریافت نکردهایم.
او درباره نامگذاری حسینیه توضیح میدهد: از زمان کودکی با پدرم در هیئتها بودم. ارادت خاصی هم به امام رضا(ع) دارم. یک بار عبارت ریزهخواران امام رضا(ع) را در یکی از هیئتها دیدم و خیلی از مضمون آن خوشم آمد بنابراین نام حسینیه را ریزهخواران خوان نعمت امام رضا(ع) گذاشتم.
ناجی 4پسر و یک دختر دارد. 2پسرش قاری و یک پسرش مداح هستند. او و پسرانش پا به پای بناها در کار ساخت حسینیه مشارکت دارند. همسر و دخترش نیز در امور داخلی حسینیه و تهیه غذا همکاری میکنند.
او خودش را خادم و سرایدار حسینیه میداند و میگوید: تمام نعمتهایی که در زندگیام دارم از برکات حسینیه است. اینکه فرزندانم اهل صالح هستند و همسری عفیف و مهربان دارم نعمت کمی نیست و اگر من چنین توفیقی دارم همه را از برکات ساخت بنای حسینیه میدانم. گاهی که از مشکلات ساخت و تأمین هزینههای حسینیه خسته میشوم همسرم قوت قلبم است و مرا به ادامه کار تشویق میکند.
در بین سخنانش بارها از ریختهگر، شهردار منطقه ۱۱، تشکر میکند و ساخت این حسینیه را مدیون کار خیر او میداند که زمین را به طور رایگان در اختیارشان قرار داده است.
ناجی بیان میکند: اگر ریختهگر این کار را انجام نمیداد و ما را به ساخت حسینیه تشویق نمیکرد، خیلی همت میکردیم اکنون در خانههایمان مراسم عزاداری میگرفتیم و خبری از حسینیه نبود اما با زمینی که به ما اختصاص داده شد، اکنون شاهد ساخت یک حسینیه در جوار پارک هستیم.
او ادامه میدهد: هنگام غروب، افزون بر اهالی، والدینی که در پارک هستند همراه فرزندانشان برای اقامه نماز جماعت به حسینیه میآیند البته چون هنوز ساختمان آن کامل نشده، رفت و آمدش برای برخی افراد مسن سخت است اما با اینحال اهالی محل استقبال خوبی از برنامههای حسینیه دارند. ایام محرم شام میدهیم که همه هزینههای آن از سوی خیران تأمین میشود. در دیگر مواقع هم مردم بانی میشوند و به عنوان مثال برای نمازگزاران، شیر، خرما و ... میآورند. درصدد درست کردن اتاق کودک هم هستیم تا وقتی پدر و مادرها به مسجد میآیند، فرزندانشان در مکان امنی بازی کنند و آنها بتوانند با خاطری آسوده به عبادت و نیایش بپردازند.
زوج کوتاه قامت حسینیه
او در ادامه از زوجی کوتاه قامت اما بلند همت سخن میگوید که چند سالی است از همراهان همیشگی حسینیه هستند. سعیده موسوی و علی قدیری، زوج 45 و 52 سالهای هستند که به عقیده ناجی روحی بزرگ دارند و آوازه بلندی همتشان در همه محل پیچیده است و فعالیتهای خیرخواهانهشان در حسینیه ریزه خواران امام رضا(ع) زبانزد اهالی است.
سعیده و علی، سال ۸۴ با یکدیگر ازدواج میکنند. سال ۸۶ اولین فرزندشان نفیسه و سال ۹۲ محمدمهدی به دنیا میآیند. آنها که منزلشان در بولوار دانشآموز است دهههای فاطمیه و محرم به حسینیه ریزهخواران امام رضا(ع) میآمدند. یک شب که ناجی با ماشینش علی قدیری را به منزل میرساند در راه به او میگوید اگر میتواند شبها زودتر بیاید و در حسینیه را برای نمازگزاران باز کند. قدیری میگوید هر وقت سر کار نباشد این اقدام را انجام میدهد.
او و همسرش، به خاطر کوتاهی قد تمایل چندانی به حضور در مکانهای عمومی نداشتند اما این حسینیه با بقیه جاها فرق داشت و به دلیل رفتار خوب هیئت امنا و مردم محل، آنها نه تنها از حضور در حسینیه احساس ناراحتی نداشتند بلکه با آرامش خاطر پا در این محیط میگذاشتند. همین آرامش باعث میشود که علی با دل و جرئت بیشتری مسئولیت باز کردن در حسینیه را بپیذیرد. همسر و فرزندانش هم که احساس خوبی در این مکان دارند، همراه او میآیند بنابراین کمکم حضورشان در حسینیه پررنگتر میشود و رنگ و بوی معنوی بیشتری میگیرد.
علی قدیری تا سال ۹۲ کارمند اتوبوسرانی بود و در باجه بلیت فروشی کار میکرد اما سال ۹۲ که از این سازمان بیرون میآید سراغ شغل آزاد میرود و اکنون در یکی از سوپرهای بولوار دانشآموز فروشندگی میکند.
حضور در حسینیه اعتماد به نفسم را بالا برد
سعیده موسوی میگوید: از زمانی که پایم را به حسینیه گذاشتم اعتماد به نفسم بالا رفت و توانستم ارتباطات مردمی بیشتری داشته باشم، همسرم نیز در گذشته لکنت زبانش بیشتر بود اما از وقتی ارتباطمان با حسینیه و مردم زیاد شد لکنتش ۹۰ درصد بهبود یافته است. ابتدا همسرم قبل از همه میآمد در را باز میکرد و چای میگذاشت. من و بچهها هم همراه او میآمدیم. از حضور در حسینیه حس خوبی داشتیم. غریب بودن حسینیه، از یک طرف و محبتها و رفتارهای احترامآمیز مردم و هیئت امنا، از طرف دیگر، ما را پایبند این مکان کرد .وقتی میآمدم دوست داشتم هر کاری از دستم برمیآید انجام دهم؛ از ریختن چای گرفته تا نظافت و ... به مرور مردم محل به ما اعتماد کردند و وقتی میخواستند نذریهای خوراکی بدهند از ما میخواستند آن را تهیه و توزیع کنیم. ما هم با دل و جان این کار را انجام میدادیم. انجام دادن اموری مانند پاک کردن حبوبات و سبزیجات هم از کارهایی بود که همیشه آن را بر عهده میگرفتم.
وی ادامه میدهد: نزدیک بودن حسینیه به پارک باعث میشد اهالی محل و بچههایشان، از پارک برای اقامه نماز به حسینیه بیایند. در این بین بچههایشان با بچههای من آشنا شدند و طوری شده است که حتی غیر از حسینیه وقتی در خانه هستیم خانه ما مانند مهدکودک است و همیشه دوستان فرزندانمان آنجا هستند. اهالی محل آن قدر به ما اعتماد دارند که پدر و مادرهایی که اجازه نمیدهند فرزندانشان هیچ کجا بروند، وقتی ما میگوییم فلان خانواده افراد مطمئنی هستند قبول میکنند و اجازه میدهند فرزندشان برای مراسمی مانند تولد، جشن تکلیف و ... منزل دیگران بروند.
ذخیره آخرت
او که برای هر گرفتاری در زندگی شخصی و خانوادگی چیزی نذر حسینیه میکند و بزرگترین آرزویش عاقبتبخیری فرزندانش است، میافزاید: وقتی دیگران میگفتند برای کارهایی که در حسینیه انجام میدهید دستمزد بگیرید، قبول نکردیم و گفتیم ثواب این کارها را میخواهیم ذخیره آخرتمان باشد و خیرش به فرزندانمان برسد.موسوی، نعمتها و برکات زندگیاش را مدیون حضور در حسینیه میداند و بیان میکند: متأسفانه خیلی از معلولان، فرزندانشان نیز با معلولیت به دنیا میآیند اما هر دو فرزند ما سالم هستند. بهویژه برای فرزند دومم خیلی نگران بودم که مبادا معلول باشد اما نذر همین حسینیه کردم و خدا را شکر او هم سالم به دنیا آمد.
او توضیح میدهد: ما ماهیانه درآمدی کمتر از ۲ میلیون تومان داریم که ۵۰۰ هزار تومان آن را برای هزینه بیمه پرداخت میکنیم و با ماهیانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان امورات زندگیمان میگذرد. با همین درآمد اگر نان شب نداشته باشیم ولی ببینیم حسینیه برای پرداخت هزینه امام جماعت و مانند آن مشکل دارد از خرج خودمان کم میکنیم و به حسینیه میدهیم. حتی دخترم از پول تو جیبیاش برای حسینیه میدهد.
وعدههایی که عملی نشده است
علی قدیری، صحبت همسرش را این گونه ادامه میدهد: وقتی آدم خمس و زکات مالش را بدهد هیچ وقت کم نمیآورد. ما هم با همین درآمد، همیشه امورات زندگیمان را گذراندهایم البته بعضی کم لطفیها در حق معلولان میشود و بیشتر آنها به لحاظ مالی شرایط خوبی ندارند. خیلی صحبتها شده که به عنوان مثال هزینه بلیت اتوبوس، شهربازیها یا بلیت قطار برای معلولان رایگان و نیمه بها باشد اما هیچ کدام عملی نشده است. بسیاری از معلولان بیکار هستند و درآمدی ندارند حتی برای مسائلی مانند ازدواج یا درمان معلولان هیچ استثنایی قائل نشدهاند. دوستانی دارم که به دلیل بیکاری و نداشتن هزینههای ازدواج، مجرد هستند. طبیعی است که حتی یک فرد سالم اگر مدت زیادی مجرد بماند عصبی میشود حال ببینید یک فرد معلول که با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم میکند اگر امکان ازدواج و اشتغال هم برایش فراهم نباشد چه فشار روحیای بر او و خانوادهاش وارد میشود.
او تأکید میکند: ما کوتاه قامت هستیم اما میتوانیم تمام کارهایی که دیگران انجام میدهند، انجام دهیم البته به دلیل مهیا نبودن شرایط، بعضی کارها برای ما سختتر از دیگران است. به عنوان مثال بالا رفتن از پله اتوبوس برای ما مشکل است و ممکن است بدون کمک دیگران نتوانیم از این وسیله نقلیه عمومی استفاده کنیم. همچنین رد شدن از جویهای خیابانها برایمان مقدور نیست حتماً باید پل باشد تا بتوانیم به آن طرف برویم اما معمولاً یا پلی نیست یا روی آن ماشین پارک شده و گاهی باید چند برابر مسیر را برویم و برگردیم تا به پلی برسیم. عابر بانکها هم برای بسیاری از کوتاه قامتان استفاده نمیشود. نمیدانم چرا مسئولان شهری به این مسائل توجه نمیکنند. همچنین اتوبوسها و خیابانها برای استفاده معلولان مناسبسازی نشده است البته ناگفته نماند در بسیاری جاها امکانات خوبی فراهم شده و مناسبسازیهای زیادی انجام شده است. شرایط کنونی ما هم نسبت به قبل خیلی بهتر شده است اما هنوز ضعفهای زیادی هست که امیدواریم برطرف شود.
کم لطفی صداوسیما در حق کوتاهقامتان
قدیری با گلایه از برنامههای صداوسیما اظهار میکند: متأسفانه در تلویزیون چندان تواناییهای معلولان نشان داده نمیشود. در سریالها و برنامههای مختلف هم از کوتاهقامتان برای نقشهای طنز استفاده میکنند. هیچوقت نبوده فرد معلول یا کوتاه قامت نقش قهرمان یک فیلم یا سریال را داشته باشد. همینها باعث میشود که مردم دید درستی به ما نداشته باشند و حتی گاهی با نگاههای سنگین و رفتارهای ناراحتکنندهشان باعث دلگیری معلولان و حتی خانهنشین کردن آنها شوند. ما به ترحم هم نیاز نداریم همین که مردم، معلولان و کوتاهقامتان را بپذیرند و مانند دیگر اعضای جامعه با آنها برخورد کنند، بهترین رویکرد است.
مشکلات درمانی معلولان
او همچنین به هزینهها و مشکلات درمان معلولان اشاره میکند و میافزاید: بهزیستی ما را بیمه نمیکند. اگر شانس بیاوریم شاغل شویم از طرف محل کار بیمه میشویم. بماند که با وضعیت اشتغال اکنون، خیلی وقتها حتی افراد شاغل هم باید هزینه بیمه را خودشان بپردازند وگرنه بیمه ندارند. برای هزینههایی مانند فیزیوتراپی یا دندانپزشکی هم یا هیچ کمکی نمیشود و یا به ما میگویند برای دریافت این خدمات به جاهایی برویم که آدرسهایشان خیلی دور است و رفت و آمد به آنجا برایمان مقدور نیست. حتی برای داروهای هورمون رشد که فرزندانمان باید استفاده کنند هیچ کمک هزینهای پرداخت نمیشود. دولت باید برای معلولان یک مستمری هرچند اندکی در نظر بگیرد و ماهانه به آنها پرداخت کند تا کمک خرجشان باشد چرا که امروز خانوادهها حتی از پس هزینههای عادی خودشان بر نمیآیند چه برسد که بخواهند هزینه یک فرد معلول را هم بپردازند.
قدیری تأکید میکند: دولت باید یک فرقی بین افراد سالم و معلول بگذارد، بهویژه که اکنون شرایط اشتغال برای معلولان خیلی سخت شده است و تعداد زیادیشان از بیکاری رنج میبرند.
مساجد، مردم را جذب کنند نه دفع
او در ادامه با اشاره به ماههای محرم و صفر و رسالت مساجد در این ایام، معتقد است: هر مسجد یا حسینیهای باید ویژگیهایی داشته باشد تا بتواند مردم را جذب کند.بهویژه چون خودش و خانوادهاش به دلیل رفتار خوب هیئت امنا و مردم جذب این حسینیه شدهاند، توضیح میدهد: مسئولان مساجد باید به گونهای با نمازگزاران برخورد کنند که آنها جذب شوند نه اینکه فردی یک بار بیاید و دیگر پشیمان شود. اگر هم فردی بیحجاب است یا قواعد نماز جماعت و مانند آن را نمیداند باید طوری با او برخورد کنند که هم آگاهیاش افزایش یابد، هم احترامش حفظ شود.
سعیده موسوی به روزی اشاره میکند که در همین حسینیه 3 دختر حدود 10 ساله در صف اول نماز جماعت ایستاده بودند و زودتر از امام جماعت از رکوع و سجود بلند میشوند. تعدادی از نمازگزاران مسنتر با این بچهها به تندی برخورد میکنند و میگویند شما که نماز خواندن یاد ندارید صف اول نایستید. موسوی تا این صحنه را میبیند نزد آن افراد میرود به آنها میگوید که رفتارشان اشتباه است و نباید با کودکان چنین برخورد تندی داشته باشند. به امام جماعت هم سفارش میکند نماز را سریعتر بخواند تا جوانها و کودکان هنگام نماز خسته نشوند. همچنین از او میخواهد تا در صحبتهایش مردم را آگاه کند که در مسجد طوری با جوانان و کودکان رفتار کنند که آنها جذب این مکان شوند. در روزهای بعد نیز برای دلجویی از کودکان نام برده، از آنها میخواهد دوباره در صف اول بایستند.
آگاهی کم مردم از دین
قدیری به کم شدن مطالعه در بین مردم اشاره میکند و توضیح میدهد: ما ادعای شیعه بودن داریم اما کتابهایی مثل نهجالبلاغه را حتی ورق نزدهایم. عدهای نه تنها نهجالفصاحه را نخوانده اند بلکه حتی نمیدانند این کتاب حاوی سخنان پیامبر(ص) است در چنین شرایطی طبیعی است که اطلاعات درستی از دین نداشته باشیم و چه بسا حرفها و رفتارهای اشتباهی را به دین نسبت دهیم.به عقیده او اسلام دین راحت و جذابی است اما وقتی آن را بد به فرزندان معرفی میکنیم آنها از دین فاصله میگیرند.
او به کاهش تعداد جوانان مسجدی اشاره میکند و میافزاید: وعاظ تأثیر زیادی در جذب افراد دارند. یک واعظ برای اینکه جوانان را به مساجد بکشاند باید بهروز باشد و در گفتارش اعتدال را رعایت کند اما متأسفانه بعضی سخنرانان با نگاههای افراطی، جوانان را از منبرها دور میکنند.موسوی، محرم را فرصتی استثنایی برای شیعیان میداند و میگوید: در این ایام، مردم بسیاری به مساجد و حسینیهها میآیند و وعاظ میتوانند با بیان نکات اخلاقی و مسائل دینی، آگاهسازی و فرهنگسازیهای زیادی انجام دهند.
او میگوید: دور شدن جوانان از مساجد و مکانهای مذهبی یک زنگ خطر است که اگر امروز برنامههایمان را به شکلی تغییر ندهیم که جوانان را جذب مساجد کنیم، گروهها و فضاهای انحرافی زیادی هستند که آنها را جذب خواهند کرد و این سرمایههای اجتماعی را از دست میدهیم .وقتی سخنران صحبت میکند اما جوانان به حرفش گوش نمیدهند یا هنگام سخنرانیاش مسجد را ترک میکنند یعنی نحوه بیان ما از دین به گونهای نیست که برای جوانان جذاب باشد و این امر باعث دوری فرزندانمان از دین میشود.
صحبتهایمان با این زوج کوتاه قامت به اتمام میرسد و من با خود میگویم کاش باور کنیم همانطور که سیاه و سفید بودن معیار انسانیت نیست، کوتاهی یا بلندی قد هم ربطی به همت و اخلاق انسانها ندارد. چه بسیار بلند قامتانی که زندگی خودشان و دیگران را به تباهی کشاندند و چه بسیار کوتاه قامتان بلند همتی که ترانه امید سر دادند. انگار باید سانتی مترها را کنار بگذاریم و به جای قد، قلب انسانها را بسنجیم!