امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - این روزها انگار صدای منادی بلند است و به وضوح میشنوم که به فریاد میگوید: «آهای اهل عالم، آهای شیفتگان مرام باریتعالی و آهای تشنگان آب زلال آدمیت. رخت سیاه را از جامهدان بیرون بکشید. روزهایی که میرسند نه یک بار که سه بار است. روزهای از میان امت رفتنِ رسول و دو فرزندش است. این سیاهی، ماتم سه عزیز است که، چون زخمی کهنه، از پس قرنها سر باز کرده است.» به هر روی، هرکدام از این زخمها به فاصله قرنی بر پیکر شیعه نشسته و الان در این دو، سه روز جمع شدهاند. رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع).
اما مگر عشق به آدمیت و صداقت را میشود پنهان کرد؟ همانطور که شیخ اجل سعدی میفرماید:
هزار جهد بکردم، که سِر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم، که نجوشم
این آتشی است که گوشه لباس هنرمندان را هم گرفته و هرکدام به روش خودش با آن میسوزد. شاعران و نویسندگان زیاد بودهاند که در مدح و عزای ائمه (س) چیزی بر کاغذ آوردهاند و مداحان و خوانندگان زیادی آنها را به صوت و لحن برای مردم خواندهاند.
هنرمندانی که به بضاعت خودشان خطی نوشتهاند، بعضی دیگر نمایش و تئاتر ساختهاند و بعضی دیگر عکس گرفتهاند. ازین بین نگارگران و نقاشان هم بودهاند که بیش و کم دستی بر داغ این آتش داشتهاند. این هنرمندان آنقدر زیاد بودهاند که در مجال این نوشته نمیگنجد. فقط میدانم و بدانید، آنقدر بودهاند که هیچکجای تاریخ بعد از اسلام، خالی از آنان نبوده است.
چه بسا همه هنرمندان به سبک و سیاق خودشان در همین راه میرفتهاند و میروند. میخواهم در مورد آثار و شکل توضیح و توصیف آثار از اتفاقات صحبت کنم. وقایعی که قرنها از آن میگذرد و به لطف قلم و دست و پنجه هنرمندان زنده شده است. برای همین به سراغ سه اثر از آثار حسن روحالامین رفتهام. کسی که بیشترین آثار با مضمونهای دینی را دارد. ابتدا قصد داشتم کار دیگر هنرمندان را هم به نمایش بگذارم.
ولی بعد از کمی تأمل، دانستم که آن آثار یا خیلی در موردشان نقد شده یا آنقدر معروف هستند که نیازی به دیده شدن دوباره ندارند. برای همین هم خواستم در این یادداشت، فقط از آثار یک نقاش استفاده کنم. آثار این هنرمند هم اسطورهای و فاخر هستند و هم این نوشته را یکدستتر میکند، اما به صورت کوتاه میخواهم از خالق این نقشها بگویم: «حسن روحالامین» فارغالتحصیل دانشکده هنر دانشگاه شاهد تهران و از نقاشهای سرشناس آیینی است. وی متولد پاییز ۱۳۶۴ در شهر تهران و دارای جوایز متعددی از جشنوارههای مختلف است. از جمله موفقیتهایی که توانسته کسب کند میشود به منتخب جشنواره هنرهای تجسمی فجر، منتخب مسابقه بینالمللی ادیان توحیدی، جایزه ششم جشنواره تجسمی دامونفر، جایزه نخست رشته تصویرسازی جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان، جایزه نخست رشته نقاشی جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان، جایزه مداد پرنده از جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فهرست بلند بالایی از افتخارات دیگر اشاره کرد. سبک او «باروک» و طبق اصول «واقعگرایانه» است.
تصویر اول او قابی را نشان میدهد که در آن «حضرت رسول اکرم (ص)» رحلت کرده است. نقاش چیرهدستی که قادر به دیدن از هر زاویهای است، در این قاب به زیرکی ایستاده است در گوشهای از تصویر و صحنه را مثل صحابه و مردم دیگر نگاه میکند. نه پایینتر و نه بالاتر از پیکر رسول خدا که خوابیده است بر سکو. تصویر دو بخش کلی دارد. نگاه مخاطب هرچه که به سمت چپ تصویر میرود، در تاریکی و غلظت بیشتری فرو میرود و هرچه به سمت راست میآید روشنی و سفیدی را میبیند. این اتفاق به خاطر کسانی است که پیکر را محاصره کردهاند. به چهرهها دقیق شوید.
دو تن با لباس تیره، چهرههایی خشن، نگاه فرصتطلب و تمام قد که سر پیامبر را از دید مخفی کردهاند بالای سر و سمت راست تصویر هستند و از آنسو مردی با لباس سفید و چهارشانه که صورتش را با دست پوشانده است در دایره آدمهای روشن و نیمتنه در سمت دیگری ایستاده است. پیرمردی در آن میانه به صورت خنثی و بدون خشونت آدمهای سمت چپ و روشنی آدمهای سمت راست به صورت رسول اکرم (ص) خیره شده است. گویی میخواهد مطمئن شود کار تمام شده است یا نه. به آدمهای سمت چپ دقت کنید. انگار مترصد اقدامی هستند. از طرز ایستادنشان معلوم است که خود را محق میراثداری پیامبر میدانند. به راحتی پیشبینی میشود که در آینده چه اتفاقاتی میافتد. دست پیامبر خالی و بیجان افتاده است. دستی که به سوی مرد سپیدپوش دراز است.
تصویر دوم تشییع پیکر «امام حسن مجتبی (ع)» است. نقش به شیوه اسکیس یا طرح اولیه است. تابوتی با پارچهای سبز و چند تیر که از جهات مختلف به آن اصابت کرده است روی دوش چند نفر بیروح حمل میشود. از پرداخت و سایه روشنهای مرسوم هم خبری نیست و به نظر یک خبر شماتتبار میرسد تا اثری هنری. انگار هنرمند با این قاب میخواهد بگوید که همه در این فاجعه مقصر هستند. به فردی که در میانه تصویر است دقت کنید. زیر تابوت است، ولی دستش را هم زیر تابوت نگرفته است. هردو دست آویخته از کنار بدنش است و دستار قرمز به سر دارد. همه قاب رنگهای مرده و تیره استفاده شده است مگر سمت راست و بالای تابوت. آدمهای مشایعتکننده آنقدر گم و محو هستند که تبدیل به خطوط درهم و برهم شدهاند. فقط چهره یک پیرمرد با لباس و دستار سپید جلوی تابوت به خوبی نقش شده و تشخیص داده میشود. بقیه انگار صورت ندارند یا اگر دارند مخفی کردهاند. یک نوع شتابزدگی در آدمهای این اثر وجود دارد. گویی نقاش ایستاده است و دارد نفرینشان میکند و آنها عجله دارند از جلوی او رد بشوند.
تصویر سوم، اما صحنهای حماسی است. صحنهای که گویی هنرمند به آن افتخار میکند. تمام اثر پر از توجه به ریزهکاریها و شکل کاخ مأمون است و تجمل را به بهترین شکل نشان داده است. نقاش حتی بافت ستونها با سنگ مرمر را هم نشان داده و هرکدام از اشخاص داخل کادر را از نظر شخصیت و پوشش، متمایز ساخته است.
امام (ع) در کادر طلایی و جایی بلند ایستاده و دستش را به نشانه برتری منطق بالا برده است. رنگ زرد صلیب و آتش زردرنگ نگاه را میکشاند طرف مأمون که آن پشتها سرخورده و نگران بر تختش تکیه داده است. در پایین تصویر آدمها به اشکال مختلف به هارمونی رنگ و وزن تصویر کمک میکنند و مثل صحنه تئاتر هر کدام دقیقا در جای خود قرار گرفتهاند. حتی آن برده سیاهپوست در سمت چپ که پشت پردهها در سایه ایستاده است و بار غلظت رنگ را بردوش میکشد. به هر روی داستان این اثر «مناظره امام رضا (ع)» با «جاثلیق نصرانی» است. این مناظره از گفتگوهای معروف امام در برخی موضوعات کلامی و اعتقادی است که دردربار «مأمون عباسی» شکل گرفته است. در این مناظره که «نسطاس رومی» و «رأس الجالوت» هم حضور داشتهاند، علی بن موسی الرضا (ع) تمام دعاوی خود را بر اساس کتاب مقدس مسیحیان مطرح فرمود و این امر موجب شگفتی حاضران و مسیحیان حاضر در مجلس شد. در این مناظره امام رضا (ع) با استناد به کتاب مقدس، به اثبات نبوت حضرت محمد (ص)، تحریف انجیل، بشربودن عیسی و دیگر مسائل پرداخته است.