در پناه قانون است، ولی در انظار عمومی دستبند بهدست تحقیر میشود و در رفتارهای تقابلی به فحاشی و دفاع ناخودآگاه از «خود» تحقیرشده میپردازد. رعب و وحشت ایجاد کرده و به اموال مردم هم آسیب زده و نوامیس را هم آزرده است، اما آیا وظیفه پلیس تنبیه مجرم است؟ حتی اگر همه دیگران بایستند و ببینند و بخندند و برای او کف بزنند؟
در کمال ناباوری و تأسف «مهرداد سپهری» جان به جانآفرین تسلیم کرده و وجدان عمومی هموطنان از این برخورد غیرانسانی جریحهدار شده است. ابراز همدردی با وجدانهای بیدار و خانواده سپهری و محکومکردن برخوردهای قهری خودسرانه یک وظیفه عمومی است، اما برای پیشگیری از تکرار وقایع مشابه چه باید کرد؟
چرا مجریان قانون ما از مأمور حراست و کارمند اجراییات شهرداری و نیروهای انتظامی، حتی وقتی ارتکاب جرم مشهود است، به خود اجازه میدهند تا در جایگاه قاضی بنشینند، پرخاش کنند و فراتر از آن حکمی دلخواه را صادر و اجرا کنند؟
آیا با خود فکر کردهایم که رفتارهای اینچنین که از چرخاندن و کتکزدن توجیهناپذیر اراذل و اوباش شروع میشود و تا آزار جسمی و جنسی دختری بیدفاع و خرابکردن خانه پیرزنی نالان با توسل بهزور در ملأعام و مقابل لنز دوربین شهروندخبرنگاران انجام میشود، چه ذهنیت ناصوابی را از برخوردهای دور از چشم ناظران ایجاد میکند؟
تأمین امنیت شغلی و بهبود کیفیت زندگی مجریان قانون و بیشتر نیروهای زحمتکش نیروی انتظامی، آنها که مقابل فحاشی متهمان خشم خود را فرومیخورند و از ابزارشان بهنفع امیال درونی سوءاستفاده نمیکنند، وظیفه حاکمیت است تا روح و روان خالی از خلل آنها جلوی رفتارهای اینچنین را بگیرد.
وجدانهای بیدار البته بیش از آنکه از شکنجه مجرمی بیسلاح و بیدفاع در عذاب باشند، از مشاهده ناظران خندان و بیعمل، در رنج و تأملاند و «تو کز محنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی!»