محدثه شوشتری | شهرآرانیوز؛ شهر از کودکان خالی است، از کودکانی که در کالسکه جا خوش میکردند، یا در آغوش مادر و یا درکنار پدر و مادر. این روزها کودکان را از هیولای کرونا ترساندهاند تا در خانه درامان بمانند. اما اینجا زندگی ساز ناکوکی میزند. حتی چیزی فراتر از ناکوک! اصلا اشتباه و برعکس درحال نواختن است....
اینجا که ایستادهایم، سر چهارراههای بزرگ و اصلی شهر، نه از کودکان خالی است و نه خبری از پدر و مادرهایی است که نگران کودکانشان از هیولای کرونا باشند. آنها خودشان در خانه ماندهاند و کودکانشان را به سرچهارراهها و خیابانهای شهر فرستادهاند!
برایشان فرقی ندارد، دانیال پنجساله باشد یا هفتساله و کلاساولی یا دهدوازدهساله و درحال قدکشیدن برای نوجوانی. در هر شرایط و سنی، دانیال باید کودکیاش را در خیال و رویاهایش جا بگذارد و هر روز صبح تا نیمه شب را سر چهارراههای شهر، بین ماشینها و بوقهای ممتد آنها پرسه بزند و التماس کند برای فروختن بستهای آدامس، دستمال یا فال و....
دانیال را اجاره دادهاند به مافیایی که پدر و مادرش، او را «صاحبکار» میدانند و خودش «اوستا»! نرخ حراج روزهای کودکی دانیال خیلی گران نیست؛ بسته به سن و درآمدش از رهگذران سر چهارراهها بین ۲۰هزار تا ۵۰ هزار تومان. مابقی پولی را که مردم دلشان به کودکی او میسوزد و کمک میکنند، هرقدر باشد، حتی تا شبی یکمیلیون تومان، صاحبکار از او میگیرد و همان اجاره کودک را فقط میدهد.
بازگرداندن کودکان از چهارراهها به خانهها
درست در روزهای سیاه کرونایی که مرگ در میزند و آمار قربانیان هم هر روز بالاتر میرود، کودکانی مثل دانیال نهتنها حضورشان در چهارراههای شهر کم نشده، که حتی بیشتر از همیشه دیده میشوند. در میانه این سیاهیها، چتری بالای سر این کودکان گشوده شده که شعارش بازگرداندن آنها به خانه است و حمایت برای برنگشتن بر سر چهارراههای شهر.
اسم این چتر را «سایبان مهر» گذشتهاند تا متفاوتتر از طرحهای شکستخورده قبلی در جمعآوری و ساماندهی کودکان کار باشد. دو هفتهای از آغاز طرح گذشته و یک نیمهشب همراه با گردانندگان سایبان مهر راهی شدهایم تا از چگونگی این طرح، هم کودکان بگویند و هم گردانندگان. ملاقات ما با کودکان کار از سر چهارراهها شروع میشد تا جاییکه آنها را نیمهشب میبردند به هتلی در هسته مرکزی شهر.
چهارراه خیام با ۱۰ کودک اجارهای
هوا چندساعتی است که تاریک شده و سوز سرمای شبهای پاییز مثل شلاق بر صورتمان میزند. کنار ون مخصوص جمعآوری کودکان کار، طوری پناه گرفتهایم که شلاق کمتری از باد بخوریم. اما دانیال با همان پیراهن نخی نازک که ظهر از خانه بیرون زده است و شلوار ورزشی که به تن دارد، بدون کلاه و کاپشن، همچنان پشت چراغ قرمز، خودش را از این ماشین به آن ماشین میرساند تا بستههای آخر دستمال کاغذیاش تمام شود. صاحبکار تهدید کرده که اگر پول کمتری جمع کرده باشد، از همان ۳۰ هزار تومان مزد روزانهاش هم خبری نخواهد بود.
راننده ون مشغول چسباندن برچسب «پاندای کونگفوکار» به پشت صندلیاش است. برچسبهای قبلی را بچهها کندهاند. داخل ون را طوری طراحی کردهاند که کودکانه باشد و بچهها از سوار شدن به آن نترسند. چند مأمور مربوطبه طرح سایبان مهر هم منتظر ایستادهاند. شب گذشته از این چهارراه، چهار کودک را جمع کردهاند، اما چهارپنج کودک دیگر نیز در این چهارراه هستند. دانیال یکی از همین بچههاست. به شاسی بلند پشت چراغ قرمز اصرار میکند که شیشه ماشینش را پایین بدهد. مرد جوان بدون آنکه چیزی بخرد، شیشه خودرواش را بهاندازه ردشدن یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی باز میکند و دانیال سریع پول را میگیرد.
مأموری که همراه ماست، توضیح میدهد که نمیخواهند کودکان کار بترسند یا پا به فرار بگذارند. میخواهند با آرامش و بدون برخورد هراسآور، کودکان را برای غربالگری و تشکیل پرونده و تحویل به خانوادههایشان تا هتلی در هسته مرکزی مشهد ببرند. ساعت نزدیک ۸ شب است. کودکان کار را داخل ون سوار میکنند. قرار ما از اینجا به بعد لابی هتل محل نگهداری کودکان کار است. ما هم پشت سر ون راه میافتیم.
مقصد بعدی؛ ملاقات با کودکان کار در لابی هتل
ساعت دیواری لابی هتل، ۹ شب را نشان میدهد. چند ون دیگر، از چهارراههای دیگر مشهد هم کودکان کار را جمع کرده و آوردهاند اینجا. بیشتر از ۳۰ کودک را در همین یک شب، از چهارراههای مشهد آوردهاند. بچهها وقتی وارد هتل میشوند، اول باید غربالگری شوند. روانپزشک و مأموری از بهزیستی با شیلد و لباسهای بیمارستانی، خودشان را پوشاندهاند. هر شب برای ۳۰ تا ۴۰ کودک کار یکییکی پرونده تشکیل میدهند؛ از اسم و مشخصات گرفته تا انگیزه کار، محل کار، خانواده، درآمد و نام و نشانی از خانوادههایشان.
بعد از تشکیل پرونده، چند بسته مواد غذایی و شام به کودکان داده میشود، سپس یکییکی زنگ میزنند به خانوادههایشان تا برای تحویل کودک بیایند. خانوادهها باید به سیستم قضایی در روند قانونی رسیدگی به این پروندهها پاسخگو باشند و تعهد بدهند که کودکشان را دراختیار و اجاره بهرهکشان اقتصادی و باندهای متکدی نگذارند. بعد از این، پرونده مددکاری آنها وارد مراحل دیگری میشود تا در طرح سایبان مهر توانمندسازی دیگری صورت بگیرد، جز اینکه کودک را سر چهارراه بفرستند.
کودکان خسته و سردرگم
بیرون از هتل سروصدای مادرها بلند شده است. میگویند کودکانمان را تحویل دهید ببریم. بیشتر مادرها هستند که دنبال کودکان آمدهاند و بین جمعیت فقط سه پدر دیده میشود. شاید پدرهای جوان روی آمدن تا هتل و تحویل گرفتن کودک پنجساله، هفتساله، هشتساله و حتی دهدوازدهساله را نداشتهاند. چطور پدر در خانه نشسته و کودکش را سر چهارراه فرستاده! شاید برای پاسخ به این سوال هم که شده، همچنان در خانه مانده و مادر کودک را نیمهشب فرستاده تا بچهاش را تحویل بگیرد. تحویل بچهها تا پاسی از شب طول میکشد.
ساعت از ۱۱ شب گذشته، اما هنوز برخی از خانوادهها دنبال کودک کارشان نیامدهاند. مأمور طرح سایبان مهر که همراه ماست، میگوید: بچهها را اگر خانوادههایشان دنبال آنها نیایند، به مراکز بهزیستی تحویل میدهیم. طی دو هفته پیش بیشتر از ۱۰ کودک بودند که کسی دنبالشان نیامد و تحویل بهزیستی شدند.
بیشتر از هر چیزی بچهها خستهاند و سردرگم. دانیال، محمدمهدی، یاسر، حمید و حسام، از همه کوچکترند و هنوز مدرسه نرفتهاند. صبح زود از حاشیه شهر، جایی که خانه و زندگیشان است، بیرون زدهاند و حالا بعد از پرسهزدن یک روز در سر چهارراهها و ایستادنهای طولانی، چشمهایشان از شدت خواب قرمز شده است و بهزور چشمانشان را باز نگهداشتهاند. از کودکان درباره آرزوهایشان میپرسم. محمدمهدی زودتر از همه میگوید: بابام ماشین بخره. دانیال در همان حالت خوابآلودگی آرام زمزمه میکند: پولدار شیم، کار نکنیم.
حسام امسال باید کلاس سوم دبستان میبود، اما نه شناسنامه دارد و نه تا حالا به مدرسه رفته است. آرزویش را مدرسهرفتن میداند. پدر و مادر حسام هنوز دنبالش نیامدهاند. خودش میگوید: معلومه کسی دنبال من نمیآد. بابام معتاده و الان حتما خوابه. مامانم هم حتما از بابام ترسیده که این موقع شب بیاد دنبالم.
کودکان کار نه از کرونا میترسند نه از ماندن در خیابان تا پاسی از شب
آنها نه از کرونا میترسند نه از ماندن وسط چهارراهها تا پاسی از شب. درباره اینکه چرا آنها را از سر چهارراهها جمع میکنند، چیزی نمیدانند، جز شگردهایی که اوستا به آنها یاد داده است. حمید سرش را جلو میآورد و آهسته میگوید: اوستا گفته شهرداری که اومد، زود فرار کنین تو کوچههای پشت چهارراه. اما من امشب نتونستم فرار کنم و منو آوردند اینجا.
اینکه از بچههای خسته و ناامید، از زندگی بپرسیم و اینکه کارکردن برای آنها سخت نیست، یا اینکه چرا کار میکنند، و اینکه چرا بهجای درسخواندن، روز و شبشان را پشت چراغهای قرمز شهر میگذرانند و... تصور میکنم روح کودکیشان را بیشتر خراش دهد. خودشان بدون سوال و جوابی مدام تکرار میکنند: ما چکار کنیم؟ پول نداریم. مامان و باباهامون هم پول ندارن و گفتن ما کمکخرجی باشیم.
اینجاست که از چهره کودکان کار فقط یک تصویر میماند؛ قربانیان فقر؛ هم فقر مالی و هم فقر اجتماعی.
توصیه رئیس شورای اسلامی شهر مشهد به افکار عمومی:
شهروندان از کمک مستقیم به کودکان کار بپرهیزند
کودکان چشمانتظار هرکسی هستند که وارد لابی هتل میشود. بچههای کوچک بیشتر چشم به در دوختهاند. بین رفتن و آمدنها، بازدید گردانندگان طرح سایبان مهر هم کم نیست. نیره عابدینزاده، معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی، ساعتی است که وارد هتل شده و بر روند کار نظارت میکند. مسئولان بهزیستی هم برای بازدید آمدهاند. برای اجرای طرح سایبان مهر آنها هم بهعنوان یکی از متولیان در امور کودکان کار، باید پای کار باشند. محمدرضا حیدری، رئیس شورای اسلامی شهر مشهد، و سیدمحسن حسینیپویا، رئیس کمیسیون حقوقی شورا، هم به جمع بازدیدکنندگان میپیوندند.
هنگام بازدید، رئیس شورا از معاون دادستان میخواهد که چارچوبی تعیین شود تا مدیریت شهری این اختیار را داشته باشد که در تابلوهای شهری فراخوان عمومی بدهد تا شیوه کمک به کودکان کار مستقیم نباشد و بهشکلی هدفمند به کودکان کمک شود. به گفته حیدری، اطلاعرسانی به افکار عمومی باید طوری باشد که مردم دیگر به کودکان پول ندهند و با این روش هم باندهای مافیا متلاشی شود و هم اینکه کمکها به خود کودکان برسد.
رئیس شورای اسلامی شهر مشهد بر این نکته هم تأکید میکند که شورا و مدیریت شهری آماده هرگونه حمایت و همکاری با دیگر دستگاههای متولی ساماندهی کودکان کار هستند تا در آینده، شاهد حضور کودکان کار در چهارراههای مشهد و بهرهکشی اقتصادی از این کودکان نباشیم.