سرخط خبرها

با آبروی دیگران معامله نکنیم

  • کد خبر: ۵۰۲۲
  • ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۵
با آبروی دیگران معامله نکنیم
معصومه فرمانی‌کیا دبیر شهرآرامحله

اسمش آبرواست. آب که نباشد آدم چندساعت یا چندروز بیشتر زنده نمی‌ماند. حیات آدم‌ها به آب وابسته است، اما امان از این که آبرو برود، تا لحظه آخر عمر مرده‌ای. شاید راه بروی، حرف بزنی و روال عادی زندگی‌ات پیش برود، اما آدمیزاد با آبرواست که زنده است.
با آبروی آدم‌ها معامله نکنیم. لطفا، به حرمت هر عزیزی که برایتان مقدس است این اصل را به خاطر داشته باشید و فراموشش نکنید.
چند روز عالی را پشت‌سرگذاشتیم، تعطیلاتی که به عاشورا گره خورده بود. عزاداری‌ها با همه غمی که به شهر و محله می‌پاشید، شور و حال خاصی همراه داشت. اینکه آدم‌ها بیشتر مراعات همدیگر را می‌کردند، شاید شما هم حسش کرده باشید. محله یک‌جور خاصی بود که آدم دوستش داشت. امام‌حسین(ع) قهرمان بزرگی است. بی آنکه خودش باشد همه کارها را ردیف و بعد هم مدیریتشان می‌کند. آدم‌ها از بزرگ و کوچک بی‌آنکه بگویند من فلانی‌ام و فلان‌جا کار می‌کنم و فلان مقدار حقوق ماهیانه من است، بسیج شده  بودند. معمولا این طور است، آن‌هایی را که دوست داریم سخاوت‌مندتر نظرشان را می‌پذیریم.
 امام‌حسین(ع) روی این اصل خیلی حساس‌اند. حرمت و حیثیت و آبروی مردم همانند جان و مال اوست، با این‌ها معامله نکنیم. به ما چه ارتباطی دارد مرد همسایه دیواربه‌دیوارمان که دخترش دم‌بخت است و مثل خیلی از جوان‌های دیگر آرزوی تشکیل زندگی دارد در حبس است و زن خانه، کارگری خانه‌های دیگران را می‌کند.
روایت کردن زندگی خصوصی زنی که ترجیح داده از همسرش جدا شود و حالا تنها زندگی می‌کند و نیازمند امنیت روحی و روانی است، بین جلسه‌های دوستانه و رفت‌وآمدهایمان چه نتیجه‌ای در حال و احوال روزانه‌مان دارد جز لذت آنی و زودگذر؟
باور کنید بعضی‌ها با چنگ و دندان به این چسبیده‌اند که آبرویشان حفظ شود تا آینده زن و فرزندشان به خطر نیفتد. چرا رفتگر محله ما از ترس حفظ آبرو، آن هم  به‌خاطر کار شرافتمندانه‌ای که می‌کند از دیگران هراس داشته باشد؟ چرا چند دختر جوان باید پای اعتیاد برادرشان خانه‌نشین شوند و بسوزند؟ انسان باشیم، شریف زندگی کنیم. سرمان به زندگی خودمان باشد و این‌قدر با آبروی دیگران معامله نکنیم. ضمیر آدم‌ها را خوب است که  فقط خدا معرفی کند. حرمت‌شکنی نکنیم.
  داشتم از روزهای گذشته می‌گفتم؛ حقیقتش با همه حزنی که روی محله پاشیده بودند وقتی 2کودک پنج و شش‌ساله با سینی در دست مقابلم می‌ایستادند و می‌خواستند با چای امام‌حسین(ع) لب‌ ترکنم، حس می‌کردم این چیزی جز خوشبختی نیست؛ اینکه آدم‌ها در یک فصل خاص مهربان می‌شوند و این‌همه هوای حال همدیگر را دارند.
 بدی ماجرا این است؛ روزها که می‌گذرد آدم‌ها برایمان بیگانه می‌شوند و دور و غریب، بوی ماندگی و کسالت شهر و محله را می‌گیرد و باز همان آدم اول می‌شویم، همان که بودیم.
یاد بگیریم دنیا برخلاف تصور خیلی‌ها که اتوبانی برای تاختن و رفتن است خیلی کوچک و کم‌پهناست، پس این‌قدر به خودمان ننازیم. به زندگی دیگران حسودی نکنیم. به روان آدم‌های دیگر نوک نزنیم، ایمان آن‌ها را ندزدیم، توی دلشان حفره سیاه جا نگذاریم. روی این تنش‌هایی که از سروکول هر آدمی بالا می‌رود زخمی نزنیم که جایش حتی بعد از مرگمان هم پاک نشود. خوب باشیم؛ مثل همین روزهایی که گره‌خورده بود به عزای امام‌حسین(ع) و عالی شده بودیم .

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->