متین دهنوی - محمد نیک، از شاعران پیشکسوت مشهدی، نهتنها خود مشتری جلسات قدیمی شعر مشهد بوده که در سالهای بعد، اجرای برخی جلسات را نیز برعهده داشته است. یکی از کارهای او در شروع جلساتی که مدیریتشان را برعهده دارد، معرفی مختصر جلسات شعر قدیمی مشهد است و همین رویه سبب شده است که در پرونده این هفته سراغ او برویم و میهمان صحبتهایش باشیم.
آنطور که من از استادانم شنیدهام، بین سالهای1300 تا 1320 انجمنی به مدیریت «سیدحسن مشکان طبسی» در کتابخانه فرهنگ ساختمان قدیمی باغ نادری دایر بوده است. بهدنبال این جلسه، جلسه دیگری بهمدت حدودا 10سال در سالن باغ ملی مشهد به ریاست «عبدالحسین نصرت» معروف به «منشیباشی» برگزار میشده است که بسیاری از ادبای مشهد به آن رفتوآمد میکردهاند. مرحوم فرخ نیز مدتی مدیریت این جلسه را برعهده داشته است. سوای این دو جلسه، نشستهای دوستانه زیادی در منازل بزرگان شهر برپا میشده که بزرگانی مثل استاندار، نایبالتولیه، رئیس آموزشوپرورش و رؤسای دیگر ادارات در آن شرکت میکردهاند. اگرچه ادبا و فضلای شهر هم در این جلساتِ دیدوبازدیدی، میهمان بودند و شعر هم خوانده میشد، نمیتوان آن را جزو جلسات شعری مشهد برشمرد.
حوالی سال1326 انجمن دیگری در مشهد شکل میگیرد که ابتدا اسم نداشته است اما چندی بعد به «انجمن فردوسی» شهره میشود. این انجمن سیار بوده و هر هفته در خانه یک نفر از یاران انجمن، دایر میشده است. ازآنجاکه بزرگ این جلسه، سرگرد عبدالعلی نگارنده بوده است و بعدها نیز جلسه در منزل خودش برگزار میشود، انجمن فردوسی به «انجمن نگارنده» مشهور میشود. من چندباری با دوستم، مرحوم خسرو، به این جلسه رفتم. منزل نگارنده در خیابان سناباد، نرسیده به قنادی «پاپا» بود و بهجرئت میتوان گفت که جلسه وزین و سنگینی بود؛ چون بسیاری از استادان بزرگ دانشکده ادبیات مثل غلامحسین یوسفی، علیاکبر فیاض، محمدرضا شفیعیکدکنی، سیدعلیرضا مجتهدزاده، جلالالدین آشتیانی، محمدرضا حکیمی و... در آن حضور داشتند.
دکتر قاسم رسا در همینباره یک رباعی دارد که شخصا بارها از استاد کمال آن را شنیدهام: «بزم ادب، روشن و تابنده شد/ جمع گوهرهای پراکنده شد/ موجب این محفل شعر و ادب/ همت سرگرد نگارنده شد.» به عبارت دیگر تمام بزرگان و اهالی فضل و ادبِ وقت، در خانه سرگرد نگارنده جمع میشدهاند. این محفل حدود 20سال و تا فوت سرگرد نگارنده(1346) دوام داشت.
درکنار انجمن معتبر نگارنده، مشهد جلسه بسیار معتبر و مهم دیگری نیز داشت؛ استاد محمود فرخ درکنار حضور در جلسات ادبی مشهد، خود نیز یک جلسه هفتگی شعر در منزلش دایر میکند. به این ترتیب بسیاری از شاعران تراز اول مشهد بههمراه سایر ادبا صبحهای جمعه به منزل فرخ میرفتهاند. اغلب بزرگانی که به جلسه نگارنده میرفتهاند، در منزل استاد فرخ هم حضور داشتهاند. امثال ما -که جوان و بینام بودیم- برای حضور در این جلسه باید بههمراه یکی از میهمانان همیشگی جلسه میرفتیم و کناری مینشستیم و شنونده میبودیم. من قبل از انقلاب فقط دوسهباری امکان حضور یافتم. خود آقای فرخ با ربدوشامبر(جبه اتاقخواب) و کراوات، دم در مینشست و خوشامد میگفت.
جلسه فرخ، انجمن معتبری بوده و بزرگان زیادی را جذب خود میکرده است؛ مثلا سعید نفیسی، استاد فروزانفر، امیریفیروزکوهی، استاد شهریار و سایر بزرگان ایران وقتی به مشهد میآمدهاند، بهعلت نام و اعتباری که این جلسه داشته، میهمانش میشدهاند. این انجمن حتی میهمان شاعر خارجی نیز داشته است. بهگمانم در ایران، جلسهای چون انجمن فرخ نداشته باشیم که چنین صاحب نام باشد. پروفسور ادوارد براون، مستشرق مشهور، درباره انجمن فرخ گفته است: «مثل یک دانشکده ادبیات است.»
با فوت استاد فرخ در سال1360 پسرش، فروزان فرخ، انجمن را پس از دو سال تعطیلی با مدیریت استاد کمال برپا کرد که تا سال79 و فوت استاد کمال ادامه داشت. پس از آن بود که جلسه فرخ پس از حدود 55سال برای همیشه تعطیل شد.
داستان شاعر شدن استاد کمال با حضور در همین جلسات گره خورده است؛ خودش گفته است: «شاعر شدن من از اینجا شروع میشود که آقای شریفینامی که کفاش بود و گاهی از ما جنس میخرید، در یکی از شبهای سال1325 با هم از مغازه آمدیم بیرون. پرسیدم: کجا میروی؟ گفت: میروم خانه آقای نگارنده. او سرگردی شاعر است که ما در منزلش شعر میخوانیم. گفتم: من هم میتوانم بیایم؟ گفت: بله، بیا برویم. با هم به آنجا رفتیم. دیدم هشتده نفری نشستهاند. آبگوشتی هم بهبار است. آقای نگارنده از شریفی پرسید: آقا شاعرند؟ گفت: نه، آقا همکار من است؛ به این سبب امشب به اینجا آوردمش. پرسید: با شعر سروکاری دارد؟ شریفی گفت: شاهنامه را کمی خوانده است. از من خواستند چند بیتی از شاهنامه بخوانم. اطاعت کردم و به نظرم چند بیتی از اشکبوسنامه را از حفظ خواندم. آقای نگارنده گفت: خوب است؛ از این پس شما تشریف بیاورید به اینجا. دیگر من شدم شاگرد آقای نگارنده و عضو انجمن ایشان و بدین ترتیب به دنیای شعر پا گذاشتم؛ البته نه به معنای واقعی کلمه... تا سال1327 دوسالونیم خدمت آقای نگارنده بودم.»
جلسه منزل استاد قهرمان، دیگر انجمن فعال مشهد در این سالهاست(1344) که البته نمیتوان آن را یک جلسه عمومی دانست. این جلسه مختص دوستان خود استاد بود و شبهای سهشنبه ابتدا در پنجراهسناباد و سپس با انتقال منزل استاد به وکیلآباد، در آنجا برپا میشد. این یک جلسه خصوصی بود که سایرین باید با دعوت به آنجا میرفتند؛ مثلا با معرفی یک استاد، پایم به این جلسه باز شد و امکان حضور یافتم.
سوای این جلسات یک جلسه دیگر نیز در خیابان دکتربهشتی بود به نام «آریامهر» که بعد مدتی به «انجمن ادبی مهرآریا» تغییر نام داد. در این جلسه غیر یکیدو استاد، بیشتر جوانها حضور مییافتند و این جلسه عمومیتر بود.
نکته دارای اهمیت در تمام این جلسات، این است که به جوانها پروبال داده میشد تا راه خود را ادامه دهند؛ مثلا وقتی کوچکترها شعری میخواندند، بزرگترها و استادان درباره آن اظهارنظر میکردند. آنها ابتدا با تشویق به او انگیزه میدادند و سپس با نقدهای خود، وی را ترغیب میکردند تا شعرش را بهتر کند. خدا رحمت کند مرحوم گلشن آزادی را؛ او یک روزنامه داشت که وقتی جوانی شعری میخواند، تشویقش میکرد و شعرش را میگرفت برای چاپ. پس از آن به شاعر جوان میگفت: اگر فلان بیت را تغییر بدهید، بهتر نیست؟
یا اینکه مدیر جلسات در پایان، بیتی از شاعران بزرگ را بهعنوان مطلع، انتخاب میکردند تا جوانها برای هفته آینده شعری بر وزن آن بسرایند؛ هم ذوقآزمایی بود و هم تشویق. درمیان شعرخوانی این جلسات هم گاهی بحثهای ادبی خوبی برپا میشد که همه بهره میبردند. جالب است که بدانید مرحوم مهرداد اوستا در سال1344 به مشهد سفر میکند و به جلسات شعری این شهر هم سرمیزند؛ ازجمله به جلسات منازل استادان نگارنده، فرخ و قهرمان رفته و تحتتاثیر فضای این جلسات، یک قصیده سروده به نام «سلام به خراسان» که نام شاعران سرشناس و جلسات مشهد را در آن آورده است.