اگرچه در این دوره ۲بلوک شرق و غرب همچنان در حال شاخ و شانه کشیدن برای یکدیگر بودند، این کری خواندنها صرفا در حد رقابت تسلیحاتی باقی مانده بود و دست کم امنیت جانی و مالی افراد را به شکل مستقیم تحت تأثیر قرار نداده بود.
یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱، ۱۹نفر از اعضای القاعده به ربودن ۴هواپیمای مسافربری از فرودگاهی در بوستون اقدام کردند و برجهای مرتفع مرکز تجارت جهانی، کاخ سفید و پنتاگون را هدف حمله تروریستی قرار دادند که متأسفانه ۲هواپیما به برجهای مرتفع تجارت جهانی برخورد کردند اما 2حمله دیگر موفقیتی برای تروریستها به دنبال نداشت. پیرو این اتفاق، ۲۹۷۴نفر کشته شدند و همین مسئله برای تحقق یک بحران در جهان کافی بود. این مسئله آثار بسیاری با خود به همراه داشت، لکن همه نتایج را میتوان در بررسی نقش آن در حیطه صلح خلاصه کرد. برخیها با توسل به این حادثه، آن را دستآویزی برای تحکیم و تحقق صلح قلمداد کردند و آرامش برخیها نیز در نتیجه این اتفاق بر هم خورد. اما حقیقت چیست و آنچه بعد از ۱۱سپتامبر اتفاق افتاد واقعا چه بود؟ به موجب تئوریهای واقعگرایانه از روابط بینالملل و همچنین از آنجا که ایالات متحده به عنوان یک هژمون، تأثیرگذاری بسیاری بر آرامش یا تشویش جهان دارد، مناسبات میان صلح جهانی و ۱۱سپتامبر را باید در ۲سطح تحلیل کرد. نخست در اوضاع داخلی خود ایالات متحده و سپس در سطح بینالمللی و در نهایت باید دریافت که چه گروههایی از این حادثه منتفع شدند و چه گروههایی متضرر. در این صورت، میتوان ملاحظه کرد که این واقعه تا چه حد بر اعتلا یا زوال صلح تأثیرگذار بوده است.
در سطح نخست و در چهارچوب مرزهای جغرافیایی ایالات متحده، با وقوع حادثه ۱۱سپتامبر، خسارات فیزیکی بسیاری به مرکز تجارت جهانی و اطراف آن وارد آمد و به نوشته نیویورک تایمز، میزان این خسارات در همان سال تا ۵۵میلیارد دلار تخمین زده شد. همچنین صنعت گردشگری و هواپیمایی آمریکا به دلیل بیاعتمادی مسافران و هراس از هواپیماربایی دوباره، متحمل هزینههایی بسیار شد که تا سال ۲۰۱۰این رقم حدود ۷۴میلیارد دلار برآورد شد. همچنین، حدود ۳۳۵هزار نفر در حوزه گردشگری، شغل خود را به دلیل کاهش تقاضا از دست دادند. با تحقق این نتایج، روند سرمایهگذاری مستقیم خارجی در آمریکا نیز با کاهش محسوسی مواجه شد. از طرف دیگر، به دلیل تغییر در سیاست خارجی آمریکا و تبیین دیدگاههای سیاسی و حقوقی در راستای «جنگ با تروریسم»، بودجه نظامی و امنیت داخلی آمریکا تا ابتدای ریاست جمهوری دونالد ترامپ به رقم هنگفت ۲/۱تریلیون دلار رسید. جالب اینجاست که با روی کار آمدن دولت جدید، هزینههای نظامی بیش از پیش افزایش یافت. ناگزیر، از این مسئله باید نتیجه گرفت که نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا یکی از گروههایی بودند که از حمالت ۱۱سپتامبر منتفع شدند اگرچه این افزایش بودجه با اخلال در نظام پرداخت مالیاتی کشور و کاهش ۵/۳میلیارد دلاری دریافت مالیات در یکی دو سال بعد از حادثه همراه بود. این ۲در کنار ایجاد تورم در بازار مسکن آمریکا و در نهایت افزایش بدهیهای دولت آمریکا که با وقوع بحران مالی سال ۲۰۰۸به اوج خود رسید، به این منجر شد که اوضاع مالی بسیاری از خانوادههای آمریکایی بیثبات شود و آرامش نسبی پیش از این وقایع را دیگر تجربه نکند.
این تحلیل اگرچه اجمالی و موردی است، به خوبی نشان میدهد که برخیها در آمریکا از ۱۱سپتامبر منتفع شدند و برخی دیگر متضرر. در حوزه صنایع دفاعی و امنیتی سود هنگفتی نصیب شرکتهای دولتی، خصوصی و صنایع نظامی آمریکا شد. دولت آمریکا در سال ۲۰۰۱با هدف از بین بردن طالبان، نیروهای خود را در افغانستان مستقر کرد و در سال ۲۰۰۳نیز وارد جنگ با عراق شد که تا اواخر سال ۲۰۱۱به طول انجامید. هزینهای که ایالات متحده تاکنون برای جنگ با تروریسم پرداخته ۶/۱تریلیون دلار است. پیرو این مسئله، آمار استخدام نیروهای جدید در بخش امنیتی و نظامی نیز افزایش یافت، به نحوی که امروزه بیش از یک میلیون نفر در این دسته از مشاغل در آمریکا مشغول به کار هستند. همچنین آمریکا در جنگ افغانستان از روباتها و پهپادهای نظامی با قابلیت کنترل از راه دور و به منظور هدف قرار دادن اهداف جنگی بهره گرفت و همین مسئله موجب رشد در این بخش از صنعت نظامی و سود مالی بسیار برای آن شد.
با این حال، مطالعات آکادمیک نشان میدهند که با در نظر گرفتن هزینههای اجتماعی و اقتصادی ناشی از حملات ۱۱سپتامبر، هزینههای مالی وارده به قربانیان و خانوادههای آنان، هزینههای روانی ناشی از پیامدهای این حادثه، از تاریخ وقوع حملات تاکنون ۴تا ۶تریلیون دلار هزینه جنگ علیه تروریسم بوده است که بخش بسیاری از آن بر افراد غیرنظامی و مردم عادی تحمیل شده است. در این مورد احتمالا صلح و آرامش از قربانیان جنگ با ترورسیم روی برگردانده باشد. برنده دیگر ۱۱سپتامبر را باید خود رئیسجمهور آمریکا دانست. در نتیجه این حادثه، مجلس نمایندگان آمریکا به تصویب ۲قانون جدید اقدام کرد که اختیارات رئیسجمهوری را برای مبارزه با القاعده به شدت افزایش میداد. یکی از این قوانین، برخی از محدودیتهای قوه مجریه را در رابطه با به کارگیری نیروهای نظامی برطرف میسازد و دیگری تحت عنوان قانون «میهن پرستی» به او اجازه میدهد به منظور پیشگیری از حملات احتمالی و همکاری با تروریستها به اطلاعات شخصی و تماسهای بسیاری از شهروندان آمریکایی دسترسی داشته باشد، موضوعی که با آرامش روانی و صلح شهروندان آمریکایی سازگاری چندانی ندارد. هم به دلیل بحران های اقتصادی و هم به علت سلب آرامش روانی، ۱۱سپتامبر برای شهروندان آمریکا نتایج خوبی در پی نداشت اما به نظر میرسد که بخشهای اجرایی به ویژه نظامی آمریکا از این اتفاق تا حدودی بهره برده باشند.
در سطح بینالمللی تأثیرات بسیار گستردهتر و پیچیدهتر بود. با تغییر سیاستهای آمریکا در راستای ایجاد نظریه حقوقی دفاع مشروع پیشدستانه و همچنین پایهریزی مبانی جنگ علیه تروریسم، نیروهای نظامی این کشور در خاورمیانه مستقر شدند. همچنین از آنجا که متعاقب ماده ۲۴منشور سازمان ملل متحد، وظیفه اولیه حفظ صلح و امنیت بینالمللی بر عهده شورای امنیت قرار داده شده است، قطعنامههای ۱۳۶۸و ۱۳۷۳که بلافاصله بعد از حملات تروریستی ۱۱سپتامبر به تصویب رسیدند، برای نخستین بار تروریسم را تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی قلمداد کردند. همین مسئله موجب شد بسیاری دیگر از کشورها سیاستهای سخت و محکمی را برای مقابله با تروریسم در پیش بگیرند. با تحقق این ۲مسئله، آثار فاجعه ۱۱سپتامبر به خارج از مرزهای ایالات متحده نیز سرایت کرد.
شاید یکی از مهمترین آثار آن را باید در وضعیت افغانستان مشاهده کرد که بیش از هرجای دیگری تحت تأثیر این اتفاق قرار گرفت. سالهای سال حضور نظامی نیروهای شوروی در این کشور و ظلمهای بسیاری که طالبان بر هممیهنان خود روا میداشت، مردم این کشور را تشنه حضور یک ناجی ساخته بود؛ حتی اگر قرار بود که این ناجی، یک ابرقدرت خارجی باشد. با حضور آمریکا و نیروهای ناتو در این کشور و به دنبال آن، ضعیف شدن طالبان، اگرچه در ابتدا خسارات مالی و جانی چشمگیری بر مردم این کشور تحمیل شد، لکن بعد از گذشت مدتی، فضای امیدوارانهای بر این کشور حاکم گردید و افغانـتانیهایی که از ظلم خودیها به ستوه آمده بودند، دورهای از آرامش نسبی و آزادیهای مدنی و اجتماعی را تجربه کردند. حضور آمریکا در این کشور هم با توسعه زیرساختهای فنی بهخصوص در زمینه حمل و نقل و تجهیز فرودگاهها و جادههای افغانستان همراه بود و هم موجب شدتا محدودیتهایی که طالبان بر مردم وضع کرده بودند تا حدود بسیاری رفع شود. این مسئله بهخصوص در رابطه با حقوق زنان بسیار مشهودتر بود. بسیاری از حقوق ابتدایی همچون حق بر تحصیل، حق بر رفتو آمد آزادانه، حق بر اشتغال و حق بر حضور در رسانهها برای زنان افغانستانی گسترش یافت، مسائلی که هیچگاه طالبان آنها را تحمل نمیکرد. حتی زنان افغانستان در این دوره بسیار بیشتر در زمینه موسیقی به فعالیت پرداختند و از آزادیهای مدنیای که حکومت طالبان برای آنها به رسمیت نمیشناخت منتفع شدند. ضمنا تولید و استفاده از مواد مخدر نیز با کاهش محسوسی روبهرو شد. اگرچه امروزه این روند رو به رشد و حرکت به سوی آرامش بسیار کندتر شده است، دست کم میتوان کمرنگ شدن قدرت گروههایی تندرو همچون طالبان را از اتفاقات مثبت بعد از ۱۱سپتامبر تلقی کرد، اگرچه ایجاد نیروهای جدیدی چون داعش، صلح شکنندهای را که به وجود آمده بود با بحرانهای جدیدتری روبهرو ساخت.
از سوی دیگر، اگرچه برخی از دادگاههای آمریکا برای مسدود کردن اموال و داراییهای ایران بهانهای بهتر از تأمین مالی تروریسم از جانب ایران و مرتبط ساختن این کشور به اتفاقات ۱۱سپتامبر نیافتند، واقعیت این است که ایران، خود، از شکست و تضعیف طالبان بسیار سود برده است. طالبان جزو گروههایی است که از جانب حکومت ایران گروهی تروریستی شناخته میشوند. حتی به رغم حداقلی بودن روابط ایران و آمریکا و تنش بسیار میان این ۲کشور، ایران در شناسایی و تعقیب اعضای القاعده با آمریکا همکاری کرد و برخیها امید داشتند که این اتفاق به کاهش تنشها میان این ۲کشور کمک کند. شکست طالبان از یک طرف و کشته شدن صدام حسین از طرفی دیگر -که هردو در نتیجه حوادث ۱۱سپتامبر اتفاق افتاد- موجب شد که موقعیت راهبردی ایران در منطقه تغییر یابد و ترازوی قدرت به سمت این کشور سنگینی کند. علاوه بر این، علیرغم حمایت دولت آمریکا از عربستان سعودی، افکار عمومی مردم آمریکا هیچ گاه به حکومت عربستان روی خوش نشان نمیدهد؛ زیرا بن لادن تلاش کرد همه تروریستهای ۱۱سپتامبر شهروندان عربستان سعودی باشند تا این مسئله رابطه میان واشنگتن و ریاض را به سردی بکشاند. اگرچه آمریکا منافع اقتصادی بسیاری بابت فروش اسلحه به عربستان دارد، این نقشه بن لادن موفقیتآمیز نبود و سبب ورود حجم زیادی از اسحله به خاورمیانه شد. این موضوع، خود، به رقابت تسلیحاتی در این منطقه انجامیده و تهدیدی برای صلح به شمار میرود که با تیره شدن روابط ایران و عربستان، هر لحظه پررنگتر میشود.
نتیجه دیگری که قطعا ناشی از حادثه ۱۱سپتامبر بود مسئله اسلامهراسی در غرب است؛ فارغ از اینکه برخی مسلمانان تندرو با رعایت نکردن حرمت جان و مال مردم اروپا و آمریکا، آرامش روانی مردم این کشورها را سلب کردهاند، این حادثه باعث شد اسلامگرایان و مسلمانان میانهرو -که البته تعداد اندکی نیستند و حدود یک ششم جمعیت جهان را شامل میشوند- تحت فشار، آزار و اذیت جسمانی و روانی قرار بگیرند. بسیاری از دولتها و نهادهای اسلامی حادثه ۱۱سپتامبر را محکوم و بسیاری از مسلمانان نیز بعد از آن حادثه با مردم آمریکا اظهار همدردی کردند؛ لکن تصویر وحشتناکی که از مسلمانان تندرو در ذهن مردم غرب باقی مانده است، چیزی نیست که ما را به برقراری صلح میان این ۲گروه امیدوار سازد. ضمنا وقوع خشونتهای گسترده و ترورهایی ظالمانه از جانب فاعلانی چون داعش که خود را وابسته به یک ایدئولوژی مذهبی میدانستند، باعث افزایش تعداد اسلامهراسی در جهان نیز شده و موج جدیدی را در نقد مذهب به راه انداخته که این مسئله، خود، موجب بروز تنشهای بسیاری میان مذهبیون و غیرمذهبیون شده است.
آنچه بعد از ۱۱سپتامبر به طور عینی شاهد بودیم، چندان از بهبود وضعیت صلح در جهان خبر نمیدهد. اگرچه طالبان بسیار تضعیف شد، هزینههای سرسامآور جنگ با تروریسم از جانب آمریکا نه تنها مانع تولد صلحستیزانی چون داعش نگردید، بلکه حتی موجی از تجارت اسلحه و نظامیگری را نیز به راه انداخت. سیاستمدارن و دولتها هر کدام به نحوی از این اتفاق بهره بردند اما سایه حمالت تروریستی از سر مردم جهان کم نشده است و هر روز شاهد حملهای جدید در گوشهای از جهان هستیم. با این حال، ادبیات حقوق بینالملل در حوزه تروریسم و مقابله با آن، پیرو قطعنامههای صادره از جانب شورای امنیت، غنیتر شد و حساسیت و مطالبهگری جامعه جهانی نسبت به حفظ صلح در مقابل پدیدههایی چون جنگ و ترور بیشتر شده است، هرچند شاید نتایج آن چندان محسوس نبوده باشد. گویی ۱۱سپتامبر، سیلی محکمی به صورت صلح جهانی زده باشد، اما به نظر میرسد کمی قصد اصلاح اوضاع را نیز دست کم با دیدگاهی بلندمدت داشته است.
مهران طرحی
کارشناس ارشد حقوق بینالملل