عطایی - به گلشهر آمدم تا از کارگاه انگشترسازی معلولان باشگاه غدیر که با همت خودشان راه اندازی شده است گزارش تهیه کنم. کارگاه2 بخش دارد. بخش خیاطی و گلدوزی و بخش انگشترسازی و جواهرتراشی. این هفته به سراغ بخش انگشترسازی میروم و با آقای هاشمی یکی از کارآفرینان این بخش گفتوگو میکنم. کارگاهشان یک اتاق 12متری است که 4میز مخصوص انگشترسازی را دور آن چیدهاند. همه مهاجر و قطع نخاعی هستند و با بودجه کمی که دارند در کارگاه کار و خرج خودشان و خانوادهشان را تأمین میکنند.
صفدر هاشمی متولد 1352در شلگر افغانستان در نزدیکی مزار است. سال 1391 از تهران به مشهد میآید. آنجا آشپز بود و به دلیل حادثهای که در آشپزخانه برایش اتفاق میافتد قطع نخاع میشود. پارکینگ آشپزخانه شیب داشت، زمانی که ماشین حمل بار دندهاش خلاص میشود به داخل برمیگردد و با آقای هاشمی برخورد میکند و نخاعش قطع میشود. هاشمی میگوید: « بعد از حادثه بود که به مشهد آمدم، اینجا با جواد چمنی آشنا شدم. همراه با 3نفر دیگر از معلولان مهاجر انگشترسازی و جواهرتراشی را از جواد آموختیم. خیلی از هنرجویانی که پیش جواد انگشترسازی آموختند حالا خودشان مغازه دارند. الان هم در همین کارگاه با 3نفر دیگر کار میکنم.» میپرسم چرا انگشترسازی را انتخاب کردید؟ میگوید: «چون کارش با دست است و نیازی به پاهایم ندارم. حالا با دستهایم خیلی کارها انجام میدهم. قبل از اینکه انگشترسازی را یاد بگیرم کیفدوزی و پرچمدوزی را یاد گرفتم اما انگشترسازی فضای کار بیشتری دارد و میتوان آن را گسترش داد.»
دوران حرفهای آشپزی
آشپز حرفهای بود. سال90 حدود 4میلیون تومان درآمد داشته است. مهارتش در آشپزی و پخت غذاهای فرنگی، ایرانی و افغانستان بالاست. آشپزی را از برادرش آموخته است. برادرش آشپز خِبرهای است. هر دو آشپزی را از آقای اسدی آموختند که متولد میانه است. هر3 نفر در آشپزخانه بانک مرکزی کار میکردند. بعد از آن آقای هاشمی به یک رستوران در نوبنیاد و بعد به هتل رودکی در ولیعصر میرود. اول که به مشهد میآید، همراه با استاد جعفری، استاد نقاشی و طراحی در گلشهر، رستوران شبهای کابل را راهاندازی میکنند اما با شرایطی که دارد آشپزی برایش سخت است. الان هم بیشتر در خانه و برای خانوادهاش آشپزی میکند و آنها هم لذت میبرند.
آقای هاشمی میگوید: «همان اوایل که به مشهد آمدم در نمایشگاهی که به مناسبت روز جهانی معلولان با نام «شوق اتفاق» برگزار شد، شرکت کردم و غذاهای محلی افغانستان مثل منتو، بولانی و آشک را پختم. همانجا نزدیک به 6میلیون تومان فروش داشتم.»
بودجه برای تهیه مواد اولیه انگشترسازی نداریم
بعد از معلولیت زندگی در تهران برایش سخت میشود. هاشمی میگوید: «کرایه خانهها در تهران بالاست. آن زمان پسرم 11سال بیشتر نداشت و نمیتوانست مثل الان کار کند. به مشهد آمدیم تا بتوانم زندگی را سرو سامان دهیم. از طریق دوستان جواد چمنی را پیدا کردم. جواد بدون گرفتن هزینه و رایگان هنرش را به من آموخت. همانطور که دیدید در تابلو سردرکارگاه نوشته شده است به معلولان آموزش رایگان میدهیم تا بتوانند از طریق آموختن این هنر و کارکردن با آن زندگیشان را بچرخانند اما بودجهای نداریم که مواد اولیه را برای هنرجویان تهیه کنیم. همه آنچه از ساخت انگشتر در کارگاه به دست میآید، کفاف هزینههای زندگی خودمان و مواد اولیه کار خودمان را میدهد و آنقدر نیست که بتوان به فرد جدیدی آموزش داد. بیشتر هنرجویان هم توانایی تهیه نقره اولیه را برای آموزش ندارند. خیلی از معلولانی که اینجا برای کار میآیند قبل از هر چیز میپرسند چقدر به ما حقوق میدهید. اول باید کار را یاد بگیرند تا بعد بتوانند از انگشتری که میسازند درآمد داشته باشند. کارگاه به حامی نیاز دارد. اگر حامی یا خیری داشته باشیم میتوانیم کارگاه را گسترش دهیم و به تعداد معلول بیشتری آموزش بدهیم. خیران میتوانند هر ماه نتیجه کار و آموزشمان را بگیرند و ببینند چقدر پیشرفت در کار وجود دارد.»