محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - توزیع سریالهای شبکه نمایش خانگی، پس از یک دوره افول موقتی، فصل جدیدی را تجربه میکند و پس از شروع توزیع اثر جذاب هومن سیدی، یعنی
«قورباغه»، دومین سریالی که در دوره جدید توزیع سریالها، پخش آن به رونق این شبکه کمک کرده، «ملکه گدایان» ساخته حسین سهیلیزاده است.
سهیلیزاده یک سریالساز حرفهای محسوب میشود که نزدیک به بیست مجموعه مختلف را کارگردانی کرده است. وی از اوایل دهه هشتاد سریال ساختن در تلویزیون را آغاز کرد و میتوان گفت که برآیند کارش، در مجموع، رشد محسوسی را نشان میدهد. با این حال، اواخر دهه هشتاد را احتمالاً باید موفقترین دوران کاری سهیلیزاده بدانیم؛ زمانی که او با دو مجموعه پرمخاطب «دلنوازان» و «فاصلهها» که از شبکه سوم سیما پخش میشدند، به موفقیت چشمگیری دست یافت و بعدتر این توفیق را تا حدی با دو سریال «آوای باران» و «پریا» هم تکرار کرد.
سهیلیزاده در چند سال اخیر به شبکه نمایش خانگی روی آورده و نخستین تجربه او در این مدیوم با موفقیت همراه بود. «مانکن» اولین سریال خانگی این کارگردان بود که عوامل مختلفی از جمله ترکیب بازیگران، فیلمنامه عوامپسند و البته توزیع بهموقع در دورانی که رقیب چندان قدری در شبکه خانگی نداشت، باعث شد حسابی دیده شود و در برخی نظرسنجیها لقب پربینندهترین سریال سال ۹۸ را به خود اختصاص دهد. حدوداً یک سال بعد از توزیع آخرین قسمت از سریال «مانکن»، اولین قسمت از سریال جدید حسین سهیلیزاده به نام «ملکه گدایان»، در شبکه خانگی توزیع شد.
پیش از آغاز پخش این سریال، خبرهایی که درباره آن منتشر میشد، چندان امیدوارکننده نبودند و به نظر نمیرسید که مخاطبان برای تماشای «ملکه گدایان» روزشماری کنند. این سریال در روزگاری عزم خود را برای پخش جزم کرد که تقریباً تمام توجه علاقهمندان به سریالهای خانگی، معطوف مجموعه پربازیگر و خوشساخت «قورباغه» شده و یک دوجین سریال پرامید دیگر هم، در ژانرهای مختلف، در آستانه پخش قرار دارند.
ترکیب بازیگران «
ملکه گدایان» نکته خاصی را در بر ندارد و بعید است که بازیگران این مجموعه اتفاق ویژهای را رقم بزنند. وزن بازیگران این سریال به وضوح مشابه با همان «
مانکن»، یا شاید حتی پایینتر از آن است؛ به طوری که
باران کوثری، در حالی که از روزهای اوجش فاصله زیادی دارد، جای مریلا زارعی را گرفته، آرمان درویش جایگزین امیرحسین آرمان شده و احتمالاً وزن رؤیا نونهالی هم قرار است همسطح با نازنین بیاتی ظاهر شود؛ ضمن اینکه فرزاد فرزین نیز همچنان اصرار دارد که به عنوان بازیگر فعالیت کند و این بار در حالی که حتی خواننده تیتراژ سریال «
ملکه گدایان» هم نیست، یکی از نقشهای اصلی مجموعه به او سپرده شده است؛ بنابراین کلیت فهرست عوامل این سریال نکته ویژهای ندارد و شاید تنها چیزی که در آینده مخاطبان را سر ذوق بیاورد، رضا بهبودی باشد که هنوز وارد سریال نشده، اما محتمل است که اجرای درجه یکی ارائه کند.
دلایل مختلفی از جمله ترکیب نسبتاً ثابت بازیگران، شکل فیلمبرداری تلویزیونی و بسیار شبیه به «مانکن»، فاصله زمانی کوتاه تولید این مجموعه در مقایسه با سریال قبلی و حتی تیتراژ نسبتاً مشابه، باعث شده بود که بسیاری از مخاطبان شبکه نمایش خانگی به «ملکه گدایان» چندان خوشبین نباشند. با این حال، تغییر نویسنده فاکتور بسیار مهم و تعیینکنندهای بود که همزمان با توزیع نخستین قسمت «ملکه گدایان» همه را غافلگیر کرد و حسابی به چشم آمد.
قسمت اول در یک فضای کاملاً کلیشهای و عموماً تقبیح شده آغاز شد؛ جایی که یک پسر پولدار و یک دختر جوان قرار است در ترکیه عروسی کنند. دختر همراه مادرش با یک خودرو لیموزین به هتل میروند و همه چیز برای جاری شدن خطبه عقد در یک قایق تفریحی لوکس آماده است. اجرای این بخشها به قدری ضعیف است که از چشمهای شخصیتها و دیالوگهای پرتردیدشان میتوانیم مطمئن باشیم که عقد در لحظه آخر بههم خواهد خورد. تا اینجای کار، «ملکه گدایان» هیچ نکته خاصی نداشت و با مانور بیجا و تصنعی بر نمایش جاذبههای توریستی، بیشتر از هر سریال دیگری در سالهای اخیر، خودش را زیر سؤال برد.
ترفند خلاقانه نویسندگان اما، ورق را برگرداند و مخاطب را جوری در بهت فرو برد که حتی برخی بینندگان احساس کردند که فیلمساز عمداً خودش را، در ابتدای قسمت اول، ساده و آماتور نشان داده تا بتواند ناگهان شرایط را تغییر دهد و مخاطبش را شگفتزده کند. بههم ریختن شرایط و تغییر هویت شخصیت اصلی (آرمان درویش در نقش البرز شمس) تعلیق بسیار خوبی در سریال ایجاد کرد و شیوه پرداخت مناسب هم مزیدبرعلت شد تا بینندگان به این مجموعه حسابی امیدوار شوند. مهمترین نقطه قوت «ملکه گدایان» در نخستین قسمتش، ایجاد یک فضای معمایی بسیار پیچیده بود که میتوانست همراهی مخاطب برای کشف حقیقت را تا انتهای این سریال تضمین کند. انتخاب درست نویسنده و کارگردان برای روایت قصه از دریچه نگاه شخصیت اصلی، علاوه بر آنکه همدلی بیننده با او را افزایش میداد، ظرفیت ناشکفتهای را نیز در اختیار کارگردان قرار میداد تا، به سبک بهترین سریالهای دنیا، کلاف سردرگم و معمایی اثرش را به مرور باز کند.
در شرایطی که قسمت اول «ملکه گدایان» حسابی کنجکاوی مخاطبان را برانگیخته بود و همه منتظر ادامه ماجرا بودند، در قسمت دوم، سریال دست به یک خودکشی تمامعیار زد و با انتخاب ناشیانه و تغییر ناگهانی شیوه روایت به یک فلاشبک بیمورد، دست خودش را برای مخاطب رو کرد. ماجرا از این قرار است که یک شکاف بزرگ در قسمت اول باعث شده بود بیننده حتی احتمال شک کردن به سلامت روانی البرز را هم منتفی لحاظ نکند؛ زیرا قسمت ناپدید شده سرگذشت او در فاصله گیر افتادن از سوی قاچاقبرها تا پیدا شدن در بیمارستان با هویت جدید، معمای بزرگی را به وجود آورده بود که اتفاقاً پرداخت تروتمیزی هم داشت.
شروع قسمت دوم اما، با آن فلاشبک آماتورگونهاش، همه چیز را به باد داد و درست همان چیزی را دودستی تقدیم بینندهاش کرد که میتوانست او را تا انتها پای کار میخکوب کند.
البته شاید بتوانیم از این نظر به فیلمساز حق بدهیم که او احتمالاً نگران دلزدگی مخاطب از پیچیدگی زیاد اثر بوده و نمیخواسته طیفهای مختلف بینندگانش را از دست بدهد؛ همانطور که مثلاً سریال خوشساختی مثل «نهنگ آبی» هم، به دلیل پیچیدگی زیاد، از سوی بخشی از مخاطبانش پس زده شد. با این حال، به نظر میرسد که حسین سهیلیزاده مخاطب عام را به مخاطب خاص ترجیح داده و حفظ کردن بینندگانش را مهمتر از کیفیت هنری سریال لحاظ کرده است. علاوهبراین، چندان بیراه نخواهد بود اگر فکر کنیم که سازندگان «ملکه گدایان» برای جلوگیری از ریزش مخاطب، فرآیند اطلاعات دادن به بیننده را با یک جور دستپاچگی بیمورد انجام دادهاند؛ در حالی که میتوانستند همین توطئه را، به مرور و با تزریق قطرهچکانی اطلاعات در طول چند قسمت، برملا کنند.
امیدواریم که جذابیت ایجاد شده در قسمت اول «ملکه گدایان» ادامهدار باشد و خلاقیتی که تماشا کردیم، در قسمتهای بعدی هم به شکل غافلگیرکننده دیگری خودش را نمایان سازد. با این حال، قسمت دوم این مجموعه باعث شد بخشی از مخاطبان جدیتر سریالهای خانگی که این روزها حسابی تشنه قسمتهای جدید «قورباغه» هستند، از دنبال کردن سریالی که در همین ابتدای راه، به این سادگی دست آنتاگونیستش را رو کرده، صرفنظر کنند.