چنـــــــد روز از ماجرای پرحرفوحدیث نماینده مجلس و سرباز وظیفه میگذرد و در این مدت، ایرانیان از زاویههای متعارف و نامتعارف به آن نگریستهاند.
برخی بر سندروم «دست بیقرار» تمرکز کردند و شماری هم، نسخه پیچیدند که «بروید و آن را که با گوشیاش فیلم گرفته است» پیدا کنید.
در این میان، ناظران از یک زاویه، شاید کمی غفلت کردند، همان که «خط ویژه»اش مینامیم؛ خط ویژهای که چهبسا ریشه و بنمایه همه ماجراست، زیرا اگر خودروی نماینده مجلس به خط ویژه وارد نمیشد، نه خانی آمده بود و نه خانی رفته بود و دوگانه «سرباز-نماینده»، شاید از اساس، شکل نمیگرفت.
پس اگر پای خط ویژه را به ماجرا باز میکنیم، نه بابت این است که انگشت اتهام را بهسوی آن نشانه رویم، اما بیگمان میتوانیم سهم آن را در رخدادهایی از این دست، بررسی کنیم.
خط ویژه، سالها پیش به خیابانهای ما پا گذاشت تا مرهم یا چارهای باشد بر درد مزمن ترافیک؛ همان ترافیکی که خودش، از وقتی سر برآورد که دو خودروساز پرمدعای ما (!) بیوقفه، خودرو ساختند (شما بخوانید: همچنان مونتاژ کردند) و خیابانهای شهرها و کلانشهرها را که آمادگی میزبانی از آنهمه مهمان آهنی بدقواره را نداشتند، قفل و درمانده کردند و آدمیزاد شهرنشین را ترشروی و عبوس و درماندهتر. ماجرا، اما از اینجا جالب میشود که همان قماش مدیرانی که پای مجوز تولید بیحسابوکتاب خودرو را امضا میکنند، پس از چندی، کاسه «چهکنم، چهکنم» دست میگیرند و فسفر میسوزانند و سلولهای خاکستری مغز را به تکاپو وامیدارند و اتاقهای فکر تشکیل میدهند که خروجیاش میشود صدها و چهبسا هزاران صفحه راهکار برای کاهش ترافیک!
هرچند نکته خوشمزهتر داستان در این است که درکنار یک چشم گریان از ترافیک، همچنان آن چشم دیگر بابت رونق خط تولید چهارچرخ آهنی، خندان و سرمست و مغرور است و همه ما -آدمهای هاجوواج- را عاقلاندرسفیه، نگاه میکند و بر سر ما نهیب میزند کهای هموطن شهری! مبادا اندر احوالات این سبکوسیاق مدیریت ایرانی، انگشت حیرت به دهان بگیری و بختک تناقض یا به قول فرنگیها پارادوکس، بر جسم و جانت خیمه سنگین بزند و این «پرسش جاهلنمایانه» را بر سر دست بگیری که تولید آن همه خودروی لکنته و نامتناسب با عرض و طول خیابانهای شهر را باور کنم که دودزا و ترافیکساز هستند یا این دستگاههای ریزودرشت را برای ترافیکزدایی و کاهش آلودگی هوا؟
چه اینکه مشکل را آفریدن و سپس زمینوزمان را بههم دوختن برای حل همان «مشکل خودساخته»، بیگمان فقط از توان گونهای از مدیریت وطنی برمیآید که سندش را به نام خود زده است و حالاحالاها نیز رقیبی را توان رسیدن به آن نیست!
باری... خط ویژه هم یکی از خروجیهای همان اتاقهای فکر است که آمد تا از عوارض ترافیک کم کند، با این کارکرد که به وقت ترافیک زمینگیرکننده در کلانشهرها، گریزگاهی باشد برای خودروی آتشنشانی و آمبولانس و پلیس تا بتوانند خودشان را از مهلکه راهبندان، رها کنند و به ماموریتشان برسند؛ ماموریتی که قید فوری و آنی دارد.
به بیان دیگر، خط ویژه جای رفتوآمدهای استثنایی است، آنهم استثنایی که با جان و امنیت مردم سروکار دارد نه جز این.
تا اینجای کار، عقل سلیم به این تدبیر، دستمریزاد میگوید. اما دردسر، درست از آنجا شروع میشود که طبع حریص و ذات افزونخواه و تربیتنشده آدمی، خط ویژه را نه یک گذرگاه برای آمدوشد خودروهایی که به موجب قانون، مجوز دارند، بلکه به چشم یک رانت و امتیاز برای گریختن از ترافیک سنگین برمیشمارد؛ خاصه اگر بتواند قانون را دور زده، خودش را جزو خودروهای مشمول خط ویژه جا بزند. نمونههایی از این دست را در همه این سالها کم ندیدهایم؛ اینکه یک قانون برای برطرف کردن گیروگرفتهای یک گروه یا صنف، نوشته و اجرا میشود، اما ازآنجاکه پیامد و موهبت آن، برای دیگران نیز وسوسهانگیز است، شماری از آدمها که از هنر «دور زدن قانون، آنهم با ابزار قانون» بهرهمندند، به هر دسیسه و ترفند به حوزه ویژه، دستدرازی میکنند و شگفتانگیز اینکه کمکم، کار به جایی میرسد که آن قانون یا طرح ویژه، گره از کار همه (شما بخوانید: همه گردنکلفتهایی که بازی کثیف را بلدند) باز میکند، اما سر همان جماعت استثنا که از روز اول، محدوده ویژه برای آنها تعریف شده بود، بیکلاه میماند!
کوتاه سخن اینکه تجربه نشان داده است در کشور نازنین ما، خط ویژه یا طرح ویژه یا هر آنچه «ویژه» مینامندش، چنان با دستدرازی «خودویژهپندارهای قانونگریز» روبهرو میشود که در گذر زمان، نهتنها کارکرد اولیه و ظرفیت چارهگشاییاش را از دست میدهد، بلکه به مصداق «ازقضا سرکنگبین صفرا فزود»، خودش سبب فساد و تباهی نیز میشود، مگر اینکه دست «قانون» از غیب برون آید و کاری بکند.