نفیسه زمانی | شهرآرانیوز - نرسی، شاه ساسانی، فرزندی داشت به نام اورمزد که جانشین او شد. پس از ۹ سال، بیآنکه وی را پسری باشد، مرگ را در آغوش کشید. تخت پادشاهی پس از اورمزد بیشهریار ماند. موبدان در پی چاره بودند و در سرای شاه گشتند تا آنکه لالهرخی در میان کنیزان سرای اورمزد دیدند که از وی بار داشت. تابندگی رخش، مژگان بلندش، موی پیچانش، همه، بر زیبایی او میافزود.
نگه کرد موبد شبستان شاه
یکی لالهرخ دید تابان چو ماه
سر مژه، چون خنجر کابلی
دو زلفش چو پیچان خط معقلی
خبر بارداری او باعث شادی دربار شد و تاج کیانی را بر سرش گذاشتند و بسیار زر بر سر و پایش ریختند. زن گلرخ شاپور تاج را تا زمانی که فرزند متولد شد، به امانت داشت. فرزند ماهروی و اورمزد را شاپور نام نهادند.
نوشه و طائر عرب
نرسی، پادشاه ایران، دختری به نام «نوشه» داشت که زیبا همچون گلهای بهار بود و دارای کمالات کیانی. چون پادشاهی ایران به شاپور رسید و شاپور کودکی بیش نبود، فکر حمله به تیسفون در سر طائر عرب افتاد. طائر سپاهی جمع کرد و راهی تیسفون شد و هرچه سر راهش بود به تاراج برد. در این زمان، نوشه در کاخ تیسفون به سر میبرد. خبر دخت ماهروی نرسی به گوش طائر رسید. طائر از موقعیت استفاده کرد و نوشه را به اسارت برد.
طائر نوشه را به همسری خود درآورد. بعدها که شاپور به سن جوانی رسید در پی انتقام از طائر برآمد و به قلمرو وی حمله کرد.
کنیزک و نجات جان شاپور
در خانه یکی از همسران قیصر روم، کنیزی که نژادش به ایرانیان میرسید زندگی میکرد. روزی شاپور در رخت بازرگانی به روم رفت و پای به منزلگاه قیصر گذاشت. قیصر که از نام و نشان شاپور آگاه شد اورا بیهوش کرد و دستور داد تا در پوست خری قرارش دادند و او در مکانی دیگر بردند. همسر قیصر نیز کلید جایگاه شاپور را به کنیزک سپرد. از طرف دیگر، قیصر عازم ایران شد و، چون شاهی نبود شروع به تاراج کرد. کنیزک لحظهای شاپور را تنها نمیگذاشت و از این بلایی که بر سر شاپور آورده بودند در رنج بود و چشمانش گریان. روزی با شاپور که در پوست خر بود صحبت کرد که «تو کیستی که دل به حال امروز تو گریان است؟». شاپور به کنیزک گفت اگر رازدارم باشی، تو را آگاه سازم. کنیزک بر هرچه کتاب مقدس بود سوگند خورد. قرار شد کنیزک چند روزی شیر گرم آورد و بر پوست خر ریزد. سرانجام پوست نرم گشت و شاپور با تنی خونآلود و ناتوان از پوست بیرون آمد. کنیزک برای نجات شاپور اسباب سفر فراهم آورد و هنگامی که صاحبان خانه نبودند، هردو فرار کردند و راه درازی را طی کردند. چون پای به ایران گذاشتند، شاپور کنیزک پاکسرشت را بسیار
ستود.
هم آزادی آن بت خوبچهر
بگفت آنچ او کرد پیدا زمهر
برای خواندن درباره دیگر زنان شاهنامه روی تصویر کلیک کنید