محمد جواد ابوعطا | شهرآرانیوز؛ رمضان، در ۱۶ ماه گذشته یک شب راحت سر بر بالش نگذاشته بود. او سرگردان میان تخیل و هذیان، بارها با تصور اینکه پلیس دستگیرش کرده از خواب پریده بود و گاهی در بیداری هم این خوابهای آشفته راحتش نگذاشته بود. او دیگر از سایه خودش هم میترسید و هر صدای بلندی تپشهای قلبش را بیشتر میکرد. در این میان عذاب وجدان لحظهای راحتش نگذاشته بود و به درستی نمیدانست چه کسی را کشته است. زندگی رمضان سی وشش ساله از ساعت ۱۶:۵۵ ششممهر ۹۸، دیگر رنگ و بوی قبل را نداشت و هر لحظه منتظر بود تا او را در حالی که در خیابانی خلوت قدم میزند دستگیر کنند. دیروز این رشته افکار برای همیشه بریده شد و رمضان پس از ۵۱۱ روز در بولوار شاهنامه دستگیر شد.
ماجرای زندگی رمضان پیش از ششم مهر سال گذشته، مانند دریایی بوده با موجهای کوتاه و بلند فراوان. اما این امواج زمانی از مدار خارج میشوند که اختلافهایی میان او و ۳ برادرش، بر سر میراث پدر ایجاد میشود. سایه انداختن اختلاف بر زندگی این برادران روز به روز میزان کدورت را بیشتر میکند و گذشت زمان نه تنها ذرهای از این اختلاف نمیکاهد، بلکه آن را در دل این برادران ریشه دارتر میکند.
تا مهر سال قبل این برادران نمیتوانند مشکل پیش آمده را میان خودشان حل وفصل کنند، تا اینکه رمضان سی و پنج ساله ششم مهر سال پیش با برادرش تماس میگیرد، اما براساس آنچه در پرونده ابتدایی ثبت شده، جوابی از سوی برادرش دریافت نمیکند.
او با این تصور که برادرش به عمد جواب تلفنهای او را نمیدهد، از کوره در میرود و قصد میکند تا پاسخ کوبندهای به بی احترامی برادرش بدهد. او به شهرک نوید میرود جایی که منزل برادرش بوده است. حدود ۱۶:۳۰ به محل میرسد و زنگ خانه برادر را میفشارد. برادر که متوجه میشود رمضان پشت در است، به هر دلیلی خودش به خیابان نمیآید و مصطفی که مهمان و یکی از دوستانش بوده را جلوی در میفرستد.
خشم، کنترل رفتار رمضان را در دست گرفته بود و با گشوده شدن در خانه برادر، او بی توجه به اینکه چه کسی در را باز کرده با اسلحه وینچستری که در دست داشته و به خاطر بی حرمتی برادر، به سمت مصطفی شلیک میکند.
با فرو رفتن ساچمههای داغ در نقاط مختلف بدن این فرد، رمضان از صحنه میگریزد. صدای شلیکهای پیاپی اهالی خیابان توس ۳۳ را به خیابان میکشاند و با پیکر خونین مردی جوان روبه رو میکند.
مرگ مهمان از سوی برادر
با اطلاع ماجرا به پلیس ۱۱۰، گروهی از مأموران کلانتری سپاد بلافاصله در محل حاضر میشوند. هر چند مصطفی به بیمارستان منتقل میشود، اما او در سی وهشتمین بهار عمرش برای همیشه خاموش میشود.
بلافاصله موضوع قتل به مقام قضایی اعلام میشود و قاضی میرزایی، بازپرس ویژه قتل عمد وقت، به همراه کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی برای انجام تحقیقات و دستگیری متهم پرونده در محل حاضر میشوند.
تحقیقات ۱۶ ماهه
یک سال از زمان قتل میگذرد و تلاشهای کارآگاهان برای دستگیری متهم به قتل با وجود جابه جاییهای مکرر قاتل به نتیجه نمیرسد. این پرونده در شانزدهمین ماه از زمان وقوع قتل یک بار دیگر بر روی میز قاضی حسن زرقانی، بازپرس ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو مشهد گشوده میشود.
مقام قضایی با تمرکز بر روی پرونده، دستوری ویژه را با توجه به سرنخهای جدیدی که در اختیار کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفته بود، صادر میکند. دستوری که منجر به ردزنی آخرین محل اختفای قاتل میشود و این فرد پس از حدود یک سال ونیم فرار دیروز در بولوار شاهنامه مشهد دستگیر میشود.
آغاز بازجوییهای تخصصی از متهم
متهم در بازجوییهای اولیه با توجه به اظهارات برادرش که تمام جزئیات درگیری را پیشتر تشریح کرده بود، به قتل مصطفی اعتراف کرد.
او به قاضی زرقانی گفت که قصد کشتن این فرد را نداشته و اصلا او را نمیشناخته و تنها قصد داشته تا برادرش را بترساند و از او زهر چشم بگیرد، موضوعی که با توجه به همراه داشتن اسلحه چندان از نظر مقام قضایی پذیرفته نبود.
بازپرس جنایی با اشاره به اینکه تحقیقات از متهم ادامه دارد، از شهروندان خواست تا اختلافات خودشان را در فضایی بدون درگیری و پیش از ریشه دار شدنشان حل کنند تا دچار پروندههایی مشابه نشوند.