اعمال سهمیه ایثارگری در کنکور امسال برای خانواده‌های شهدای جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل برقراری مجدد پرواز‌های زنجان ـ مشهد و بالعکس چرا نباید کودک زیر ۲ سال را در اوج گرما بیرون برد؟ سه سناریوی بازگشایی مدارس در مهرماه ۱۴۰۴ تکذیب شایعه انفجار در فرودگاه مهرآباد (۲۱ تیر ۱۴۰۴) تابستان‌ها چی بپوشیم؟ زمان اعلام نتایج نهایی پذیرش بدون آزمون دانشگاه آزاد مشخص شد زمان آغاز هدایت تحصیلی دانش‌آموزان پایه نهم اعلام شد + جزئیات حدود ۵۰۰ کیلوگرم مواد مخدر در مرز‌های جنوب شرق کشور کشف شد خشکسالی بی‌سابقه و کاهش منابع آبی پایتخت زمان واریز حقوق تیرماه ۱۴۰۴ بازنشستگان تأمین‌اجتماعی و مستمری بگیران مشخص شد چگونه اوقات فراغت خوبی برای کودکان بسازیم؟ کشف مقادیری شربت موادمخدر از ۲ مسافر قطار تهران - نیشابور (۲۱ تیر ۱۴۰۴) علت اصلی شکاف و تَرک روی زبان چیست؟ حجت‌الاسلام علی طائب درگذشت + زندگینامه و سوابق حق اولاد فرزند سوم به بعد به بازنشستگان تأمین اجتماعی پرداخت می‌شود راهکار‌های مؤثر برای پیشگیری از گزش پشه‌ها در تابستان معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی خبر داد: تعلیق از خدمت ۲۲ کارمند دولت در استان به جرم ارتشا و اختلاس کمبود چه ویتامینی باعث خارش سر می‌شود؟ نام روز‌های هفته تأمین اجتماعی اعلام شد شرور فضای مجازی در تهران دستگیر شد (۲۱ تیر ۱۴۰۴) بازگشت محصولات آرایشی قاچاق به بازار با بسته بندی جدید ثبت ۴۰۹هزار مورد حیوان‌گزیدگی در کشور سارقان ۷۰ میلیارد ریال طلا در سبزوار دستگیر شدند (۲۱ تیر ۱۴۰۴) فرار مالیاتی ۶۶ شخص حقوقی با گردش مالی ۹۶ همت، شناسایی شد سادگی یک سفر است، نه یک مقصد | به بهانه ۱۲ جولای، روز جهانی سادگی برنامه راهبردی و جامع «مقابله با گرد و غبار» تصویب خواهد شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (شنبه، ۲۱ تیر ۱۴۰۴) | افزایش سرعت وزش باد، پدیده غالب جوی ۱۸۵ همت از بدهی دولت به تأمین اجتماعی پرداخت می‌شود
سرخط خبرها

دو زانو در محضر بچه و کرونا

  • کد خبر: ۶۱۸۶۶
  • ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۷
دو زانو در محضر بچه و کرونا
فاطمه ستوده - مترجم و ویراستار
بچه موقع خواب از همسرم پرسید: «بابا می‌شه فردا نری سرکار؟» همسرم گفت باید برود و نمی‌تواند بماند خانه. بچه دوباره پرسید: «بمون خونه. از دور کار کن. نمی‌شه؟ خب از متوسط کار کن اصلا. مثل مامان. ببین مامان از دور کار می‌کنه چقدر خوبه. این‌جوری خیلی خوش می‌گذره.»
 
برای بچه چهارسال‌ونیمه‌ای که یک سال تمام خانه‌نشین شده است، شاید دانستن مفاهیم دورکاری، هوم‌اسکول، کلاس‌های آنلاین، وویس‌های کاری و جلسه‌های گوگل‌میت کمی زود بود، اما همه‌گیری جهانی کرونا پدر همه مان را درآورد. من مادری تمام‌وقتم، اما هزارویک وعده کوچک و بزرگ به این و آن داده‌ام. شاغلم، اما به چشم بچه‌ام هم گاهی شغلم چندان شغل محسوب نمی‌شود. از اول اسفند‌ماه که من و بچه خانه‌نشین شدیم، من هم کتاب جدیدم را دست گرفتم. بچه هم دیگر مهد نمی‌رفت و پروژه‌های از راه دور مهدکودک و کلاس‌های آنلاینش شروع شد. باید کاردستی می‌ساخت، رنگ می‌کرد، برش می‌زد و می‌دوخت و می‌فرستاد برای معلم‌هایش. من پای لپ‌تاپ بودم و یک کلمه می‌خواندم و تا می‌آمدم دستی به سروگوش واژه بکشم، بچه می‌گفت: «مامان اینو ببین!» گوشه چشمم به بچه بود و حواسم به کار. تا دستم گرم می‌شد باز صدا می‌آمد: «مامان این قیچی خوب نمی‌بُره!» دست دراز می‌کردم و کمکش می‌کردم و سرم داخل فایل ورد بود. با لب‌ولوچه ورچیده می‌گفت: «مامان چسبش چرا این‌طوری شد؟» روز‌های اول حرص می‌خوردم. حرص که نه، گوشت تنم می‌ریخت. برای کتاب باید با آدم‌های زیادی حرف می‌زدم. باید برایشان فایل صوتی می‌فرستادم و مجموعه را پیش می‌بردم. تا گوشی را روشن می‌کردم، بچه با چشم‌هایی که از شیطنت برق می‌زد می‌رسید. می‌گفت: «منم یه وویس بفرستم برای دوستت؟» اشاره می‌کردم نه و سروته صحبتم را هم می‌آوردم و پشت‌بندش می‌گفتم: «دوستم نبود مامان. یه آدم غریبه بود.» بچه متعجبانه می‌گفت: «اگه غریبه بود چرا باهاش حرف می‌زدی پس؟» می‌نالیدم: «برای کتاب جدیده بود پسرم.» بحث یک روز و ۲ روز و یکی‌دو بار نبود. کرونا خیمه زده بود روی لحظه‌لحظه‌هایمان. کم‌کم رنگ و‌روی زندگی‌مان عوض شد. کرونا می‌تازید و من مادری بودم که باید با کلمه‌ها در فایل‌هایش سروکله می‌زد و بیشتر از همیشه مواظب کلمه‌های روزانه‌اش می‌بود. بچه می‌گفت: «قربانی یعنی چی؟ وقتی می‌گن ممکنه قربانی خاموش کرونا باشیم معنی‌ش چیه؟» بی‌هوا از آگهی‌های تلویزیونی شنیده بود و من برایش دانای کل بودم. ترس‌هایش برگشته بود و دوست داشت چند ساعت روی پایم بنشیند و کارتون ببیند. روی پایم بنشیند و کتابش را ورق بزند. روی پایم بنشیند و لگو بسازد. روی یک زانویم بچه می‌نشست و لپ‌تاپ روی زانوی دیگرم باز بود. به همسرم می‌گفتم: «باید بهم سختی کار تعلق بگیره به خدا. کی می‌دونه من چطوری توی خونه کار می‌کنم؟»
 
به بچه خوش می‌گذشت. خوش می‌گذرد. یک سال از آمدن این ویروس عجیب‌وغریب گذشته و راستش به اندازه مو‌های سرم هفت‌جدش را نفرین کرده‌ام. مدتی پیش بچه ساده‌دلانه می‌گفت: «می‌دونی مامان، به‌نظرم آدما خیلی کار بدی کردن خفاش خوردن. مگه نه؟» گفتم: «اوهوم. احتمالا.» گفت: «نه. کامل بگو برام.» گفتم: «خب آخه دقیق نمی‌دونم.» بچه غرید: «نمی‌شه که. تو باید همه همه چیزای دنیا رو بدونی.» در این یک سال من مادر تمام‌وقت بچه‌ای بودم که روزی سه‌هزار و هفتصد سؤال داشت. مربی ورزش بودم و صبح‌ها با موسیقی باهاش ورزش می‌کردم. معلم علوم و ریاضی و کاردستی و کتاب‌خوانی بودم. به خانه این و آن نمی‌رفتیم و در بازی‌هایمان نقش عمه و دایی و عمو را بازی می‌کردم. مدام باید می‌خندیدم و می‌شنیدم: «مامان فاطمه تو نباید اصلا عصبانی بشی.» شغلی داشتم که بابتش حقوق ثابت ماهانه نمی‌گرفتم، ولی در روز بیشتر از ۱۰ ساعت برایش کار می‌کردم. نویسنده و ویراستاری بودم که با پیشنهاد هر کار جدید اول حساب‌وکتاب می‌کردم فایل ورد چند کلمه است؟ ماکت کتاب چند صفحه است؟ پرینت‌های آن یکی مجموعه چقدرند؟ سنگین‌اند؟ من فکر زانوهایم بودم. یک زانویم مال پسری بود که من دانای کلش بودم و زانوی دیگرم زیر سنگینی لپ‌تاپ مانده بود. /
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->