کشف یک تن مواد مخدر در شرق کرمان (۲۲ تیر ۱۴۰۴) کاهش ۴۳ درصدی ورودی سد‌های کشور در سال ۱۴۰۴ نسبت‌به سال گذشته بازدید سرزده از بیمارستان شهید کامیاب مشهد (امدادی) | امدادی که به امداد نیاز دارد صدور بیش از ۹ هزار و ۷۵۷ میلیارد ریال رأی محکومیت تعزیراتی در خراسان رضوی در بهار ۱۴۰۴ ابهام در سرنوشت «هلنا» کودک ۱۱ ساله اصفهانی در سالگرد ربودن او | آیا قتلی اتفاق افتاده است؟ رئیس شورای شهر تهران: شهرداری به تنهایی قادر به بازسازی خانه‌های آسیب‌دیده نیست بیماران خاص و صعب‌العلاج تأمین اجتماعی می‌توانند مستندات بیماری را در سامانه ثبت کنند ضرورت تأمین مصوبات مالی مرتبط با تأمین اجتماعی توسط دولت پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۲۲ تیر ۱۴۰۴) | ماندگاری هوای گرم در استان اعتراف به قتل پس از ۲۴ ساعت | شوهرم را  کشتم، دوش گرفتم و  خوابیدم! خانه سالمندان، سرای گرانی | نگاهی به وضعیت مراکز نگهداری سالمندان در خراسان رضوی اعلام زمان ارسال نتایج ارزیابی داوطلبان ورود به دانشگاه فرهنگیان به سازمان سنجش ۴۵۰ هزار نفر داوطلب کنکور کارت ورود به جلسه گرفتند عاملی که خطر سکته مغزی در جوانان را ۲ برابر می‌کند اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۲ تیر ۱۴۰۴) افزایش تعداد واحد‌های خسارت‌دیده ناشی از جنگ تحمیلی اسرائیل به ۸ هزار واحد در تهران جزئیاتی از تعداد شرکت‌کنندگان در مرحله دوم کنکور سراسری ۱۴۰۴ در خراسان رضوی هزینه سالانه واکسن ضد هاری ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیارد تومان است عامل اصلی افزایش فشارخون، این ماده معدنی است گزارش سازمان غذا و دارو از روند توزیع شیرخشک شیرخشک با کدملی و لحاظ سن نوزاد توزیع می‌شود زمان ورود داوطلبان به حوزه‌های کنکور ۱۴۰۴ اعلام شد چه عواملی باعث سقط جنین می‌شود؟ افزایش موارد سرطان آپاندیس در نسل جدید پیش‌بینی هواشناسی امروز (۲۲ تیر ۱۴۰۴) | ابرناکی و بارش رگباری در ۱۴ استان طی امروز ثبت‌نام وام ازدواج ۶۰ میلیونی فرزندان بازنشستگان کشوری از امروز (۲۲ تیر ۱۴۰۴) آغاز شد + شرایط و مدارک لازم اعمال سهمیه ایثارگری در کنکور امسال برای خانواده‌های شهدای جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل برقراری مجدد پرواز‌های زنجان ـ مشهد و بالعکس چرا نباید کودک زیر ۲ سال را در اوج گرما بیرون برد؟
سرخط خبرها

یک قطره خون!

  • کد خبر: ۶۱۹۱۸
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۵
یک قطره خون!
الهام ظریفیان - روزنامه نگار
تلفن را با سر و شانه می‌چســــباندم به گوشـــم و مثل مسخ شده‌ها تکرار می‌کردم: «جدی؟! ... وای... بیچاره سنی هم نداشت که...!» چاقو در یک دستم بود و پیاز از وسط برش خورده در دست دیگرم. جمله‌های بعدی از دهانم خارج می‌شدند: «زن و بچه شم نذاشتن برن تشییع جنازه ش؟!... بیا... کی از آینده ش خبر داره...؟! بردن چالش کردن، روش هم آهک ریختن... تمام!»
 
تلفن گاهی از بین سر و شانه ام سر می‌خورد و می‌افتاد روی صفحه صاف ام دی اف روی اوپن که خط‌های قهوه‌ای کج ومعوجش به طرز ناشیانه‌ای سعی داشتند از چوب تقلید کنند. در دلم می‌گفتم: «اَه...؟!» دستم را داخل پلاستیک می‌کردم، تلفن را برمی داشتم و دوباره با استخوان شانه ام آن را کنار گوش نگه می‌داشتم.
 
بعد برای اینکه پی حرف را گرفته باشم، می‌گفتم: «تو رو خدا شمام رعایت کنین... هیچ جا نرین... هیچ کس رو هم راه ندین...!» تقریبا کار هر روزم بود. سوپ را با شلغم و سیر و آویشن و ریشه جوز و کلی ادویه جات دیگر بار می‌گذاشتم. بعد می‌رفتم سراغ لیموشیرین و پرتقال. به اندازه‌ای که یک لیوان آب بدهد، دوسه تایشان را می‌چلاندم. روزی سه بار به همه دستگیره‌ها الکل می‌پاشیدم.
 
کلی کار‌های دیگر هم بود که حالا وقتی بهشان فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد و فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. بعد وحشت زده دنبال یک قطره خون می‌گردم، اما پیدایش نمی‌کنم که بگویم: «چیزی نیست... خون خواب رو باطل می‌کنه...»
دید و بازدید‌های عیدمان به لطف تماس‌های تصویری پیام رسان‌های مجازی بود و گاهی سوپ و آشی که برای هم می‌فرستادیم و قبل از آوردن به خانه ظرفش را با الکل ضدعفونی می‌کردیم.
 
زندگی مان شده بود دربه در گشتن دنبال یک شیشه الکل و یک بسته ماسک و یک قوطی ویتامین دی هزار! نه آجیل عیدی، نه دید و بازدیدی که به هوای نزدیک شدن ساعت پخش «نقی» تا آخر شب طول بکشد و نه حتی خندیدن به جوک‌هایی درباره تعداد ماچ‌های میهمانان در دید و بازدید‌های عید!
 
حالا با اینکه خیلی‌ها می‌گویند ما دیگر «سِر» شده ایم و آن همه حساسیت‌ها و وحشت‌ها کم رنگ شده اند، من هنوز هم فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. خونی هم در کار نیست. انگار دیگر هیچ خونی در رگ هایمان پیدا نمی‌شود.
 
شاید من هم یک جور‌هایی سِر شده ام که دیگر صبح‌ها بین راه رادیو را روشن نمی‌کنم تا خبر‌های اقتصادی را بشنوم، پسرکی را که پشت چراغ با دستمال چرکش رد‌های خاکستری روی شیشه می‌اندازد، نمی‌بینم و ظهر‌ها به هوای سرزدن به کتاب فروشی یک چهارراه بالاتر راهم را کج نمی‌کنم.
 
حتما سِر شده ام که هرچه حساب و کتاب می‌کنم و چرتکه می‌اندازم، باز هم هرماه یکی دو قسطم کم می‌آید و هرروز پلاستیک خریدهایم سبک‌تر می‌شود. حتما سِر شده ام که هرچه در خواب به خودم می‌گویم «توی خوابی!» بیدار نمی‌شوم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->