برخورد ۲ خودرو در جاده مشهد - نیشابور یک فوتی و پنج مصدوم در پی داشت (۱۳ تیر ۱۴۰۳) هشدار: مرگ‌ومیر بیماری هاری به مرز خطر رسیده است انتقال پیکر ۹ نفر از حجاج فوت‌شده به ایران (۱۳ تیر ۱۴۰۳) خروج حدود ۶۰ درصد حجاج ایرانی از مکه (۱۳ تیر ۱۴۰۳) سازمان غذا و دارو هشدار داد: خطر ابتلا به سرطان به علت برنزه کردن پوست یک فوتی و چهار مصدوم بر اثر برخورد دو خودرو در مشهد+تصاویر (۱۳ تیرماه ۱۴۰۳) آیا مصرف مکمل‌های غذایی تاثیری در پیشگیری یا بهبود علائم تب دانگی دارد؟ احکام رتبه‌بندی بازنشستگان فرهنگی سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ صادر شد جمع‌آوری ۱۶۲ معتاد متجاهر در مشهد (۱۳ تیر ۱۴۰۳) واریز علی الحساب ۳ میلیون تومان به حساب بازنشستگان تأمین‌اجتماعی | بازنشستگان حساب خود را چک کنند (۱۳ تیر ۱۴۰۳) تب دنگی در مشهد سیر افزایشی ندارد | احتمال آلودگی بالا پشه آئدس از شهریور ۱۴۰۳ به سلامتی خود در دهه ۳۰ زندگی اهمیت بیشتری دهید گردشگری شهری ابزاری برای نیل توسعه پایدار دستگیری ۴ شرور در بولوار رسالت مشهد چرا دستکاری جوش‌های «مثلث خطر» صورت ممکن است به قیمت جانمان تمام شود؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (۱۳ تیر ١۴٠٣) | افزایش دو تا چهاردرجه‌ای دما در سطح استان پیش‌بینی حضور بیش از ۵ میلیون زائر در مراسم اربعین |رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایران: ارتقای سلامت هدف ما است اگر آدامس قورت دهیم چه می‌شود؟ حوالی یک استخر پرماجرا | روایت شهرآرانیوز از چالش‌های مربوط به بوستان کوهسنگی
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

یک قطره خون!

  • کد خبر: ۶۱۹۱۸
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۵
یک قطره خون!
الهام ظریفیان - روزنامه نگار
تلفن را با سر و شانه می‌چســــباندم به گوشـــم و مثل مسخ شده‌ها تکرار می‌کردم: «جدی؟! ... وای... بیچاره سنی هم نداشت که...!» چاقو در یک دستم بود و پیاز از وسط برش خورده در دست دیگرم. جمله‌های بعدی از دهانم خارج می‌شدند: «زن و بچه شم نذاشتن برن تشییع جنازه ش؟!... بیا... کی از آینده ش خبر داره...؟! بردن چالش کردن، روش هم آهک ریختن... تمام!»
 
تلفن گاهی از بین سر و شانه ام سر می‌خورد و می‌افتاد روی صفحه صاف ام دی اف روی اوپن که خط‌های قهوه‌ای کج ومعوجش به طرز ناشیانه‌ای سعی داشتند از چوب تقلید کنند. در دلم می‌گفتم: «اَه...؟!» دستم را داخل پلاستیک می‌کردم، تلفن را برمی داشتم و دوباره با استخوان شانه ام آن را کنار گوش نگه می‌داشتم.
 
بعد برای اینکه پی حرف را گرفته باشم، می‌گفتم: «تو رو خدا شمام رعایت کنین... هیچ جا نرین... هیچ کس رو هم راه ندین...!» تقریبا کار هر روزم بود. سوپ را با شلغم و سیر و آویشن و ریشه جوز و کلی ادویه جات دیگر بار می‌گذاشتم. بعد می‌رفتم سراغ لیموشیرین و پرتقال. به اندازه‌ای که یک لیوان آب بدهد، دوسه تایشان را می‌چلاندم. روزی سه بار به همه دستگیره‌ها الکل می‌پاشیدم.
 
کلی کار‌های دیگر هم بود که حالا وقتی بهشان فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد و فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. بعد وحشت زده دنبال یک قطره خون می‌گردم، اما پیدایش نمی‌کنم که بگویم: «چیزی نیست... خون خواب رو باطل می‌کنه...»
دید و بازدید‌های عیدمان به لطف تماس‌های تصویری پیام رسان‌های مجازی بود و گاهی سوپ و آشی که برای هم می‌فرستادیم و قبل از آوردن به خانه ظرفش را با الکل ضدعفونی می‌کردیم.
 
زندگی مان شده بود دربه در گشتن دنبال یک شیشه الکل و یک بسته ماسک و یک قوطی ویتامین دی هزار! نه آجیل عیدی، نه دید و بازدیدی که به هوای نزدیک شدن ساعت پخش «نقی» تا آخر شب طول بکشد و نه حتی خندیدن به جوک‌هایی درباره تعداد ماچ‌های میهمانان در دید و بازدید‌های عید!
 
حالا با اینکه خیلی‌ها می‌گویند ما دیگر «سِر» شده ایم و آن همه حساسیت‌ها و وحشت‌ها کم رنگ شده اند، من هنوز هم فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. خونی هم در کار نیست. انگار دیگر هیچ خونی در رگ هایمان پیدا نمی‌شود.
 
شاید من هم یک جور‌هایی سِر شده ام که دیگر صبح‌ها بین راه رادیو را روشن نمی‌کنم تا خبر‌های اقتصادی را بشنوم، پسرکی را که پشت چراغ با دستمال چرکش رد‌های خاکستری روی شیشه می‌اندازد، نمی‌بینم و ظهر‌ها به هوای سرزدن به کتاب فروشی یک چهارراه بالاتر راهم را کج نمی‌کنم.
 
حتما سِر شده ام که هرچه حساب و کتاب می‌کنم و چرتکه می‌اندازم، باز هم هرماه یکی دو قسطم کم می‌آید و هرروز پلاستیک خریدهایم سبک‌تر می‌شود. حتما سِر شده ام که هرچه در خواب به خودم می‌گویم «توی خوابی!» بیدار نمی‌شوم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->