اعزام تیم‌های ارزیاب برای بررسی خسارت‌های زلزله رشتخوار خراسان رضوی | زمین لرزه در مشهد و کاشمر هم احساس شد (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) زلزله مشهد را لرزاند (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) بیانیه آموزش و پرورش درباره برداشت از حساب بانکی والدین از طریق برنامه «شاد» پای قطع‌شده، سلاح‌های جنگی و اعترافات تکان‌دهنده؛ ابعاد جدید کشتار گانگستری در مشهد یک تا ۱۰ سال محرومیت در انتظار متخلفان کنکور سراسری تأثیر منفی مصرف دخانیات و الکل بر باروری زوجین حیوان خانگی؛ آری یا خیر؟ کلیه مدارس استان یزد فردا (پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) تعطیل است تأثیر فعالیت بدنی در میانسالی بر کاهش خطر بروز آلزایمر یک مددکار اجتماعی: همت و پشتکار نسل جدید مددکاران اجتماعی نسبت به نسل قبل کمتر است آغاز جست‌و‌جو برای یافتن مفقودان حادثه بندر شهید رجایی (۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) جنایتی که به خاطر دعوت نشدن به عروسی رقم خورد مدال طلای اختراعات جهانی بر گردن بانوی درمانگر ایرانی سرقت به عشق دیدار امیر تتلو در زندان! دستگیری دزدان سابقه دار در شهرک پردیس مشهد| ستاره طلایی راز ۳۰ فقره سرقت را فاش کرد گلایه شهروندان مشهدی از تحمیل هزینه‌های غیرمنتظره در مهدکودک‌ها دندان‌پزشکی، جراحی زیبایی و زنان‌وزایمان، در صدر شکایات پزشکی امام جمعه سمنان: معلم باید دغدغه تربیت داشته باشد کنکور سراسری ۱۴۰۴ با رقابت ۷۳ هزار و ۳۱۱ داوطلب در مشهد و خراسان رضوی برگزار خواهد شد نتایج نهایی آزمون استخدامی آموزش و پرورش برای افراد دارای معلولیت اعلام شد (۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) هدیه روز معلم به دبیران و معلمان | بازدید فرهنگیان از اماکن فرهنگی-تاریخی رایگان شد حساسیت به توت فرنگی چه علائمی دارد؟ چه کسانی نمی توانند خون اهدا کنند؟ رئیس نظام پزشکی مشهد: گردشگری سلامت در ایران دچار بی‌برنامگی است | اقبال پزشکان به سمت خدمات زیبایی هشدار درباره انتقال ویروس‌های «چیکونگونیا» و «زیکا» از طریق پشه آئدس زمان اعلام نتایج کنکور ۱۴۰۴ و انتخاب رشته مشخص شد | آیا ظرفیت دانشگاه‌ها زیاد شدند؟ ۵ سؤال طلایی که باید در هر ویزیت پزشکی بپرسید معلمان در شکل‌گیری شخصیت و ارزش‌های فردی نقش کلیدی دارند مرکز جامع همودیالیز تایباد خراسان رضوی آغاز به‌ کار کرد بازگشت حرکت قطار مشهد- سرخس به روال عادی (۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) وعده قالیباف برای تحول سیستم تربیتی و آموزشی کشور
سرخط خبرها

یک قطره خون!

  • کد خبر: ۶۱۹۱۸
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۵
یک قطره خون!
الهام ظریفیان - روزنامه نگار
تلفن را با سر و شانه می‌چســــباندم به گوشـــم و مثل مسخ شده‌ها تکرار می‌کردم: «جدی؟! ... وای... بیچاره سنی هم نداشت که...!» چاقو در یک دستم بود و پیاز از وسط برش خورده در دست دیگرم. جمله‌های بعدی از دهانم خارج می‌شدند: «زن و بچه شم نذاشتن برن تشییع جنازه ش؟!... بیا... کی از آینده ش خبر داره...؟! بردن چالش کردن، روش هم آهک ریختن... تمام!»
 
تلفن گاهی از بین سر و شانه ام سر می‌خورد و می‌افتاد روی صفحه صاف ام دی اف روی اوپن که خط‌های قهوه‌ای کج ومعوجش به طرز ناشیانه‌ای سعی داشتند از چوب تقلید کنند. در دلم می‌گفتم: «اَه...؟!» دستم را داخل پلاستیک می‌کردم، تلفن را برمی داشتم و دوباره با استخوان شانه ام آن را کنار گوش نگه می‌داشتم.
 
بعد برای اینکه پی حرف را گرفته باشم، می‌گفتم: «تو رو خدا شمام رعایت کنین... هیچ جا نرین... هیچ کس رو هم راه ندین...!» تقریبا کار هر روزم بود. سوپ را با شلغم و سیر و آویشن و ریشه جوز و کلی ادویه جات دیگر بار می‌گذاشتم. بعد می‌رفتم سراغ لیموشیرین و پرتقال. به اندازه‌ای که یک لیوان آب بدهد، دوسه تایشان را می‌چلاندم. روزی سه بار به همه دستگیره‌ها الکل می‌پاشیدم.
 
کلی کار‌های دیگر هم بود که حالا وقتی بهشان فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد و فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. بعد وحشت زده دنبال یک قطره خون می‌گردم، اما پیدایش نمی‌کنم که بگویم: «چیزی نیست... خون خواب رو باطل می‌کنه...»
دید و بازدید‌های عیدمان به لطف تماس‌های تصویری پیام رسان‌های مجازی بود و گاهی سوپ و آشی که برای هم می‌فرستادیم و قبل از آوردن به خانه ظرفش را با الکل ضدعفونی می‌کردیم.
 
زندگی مان شده بود دربه در گشتن دنبال یک شیشه الکل و یک بسته ماسک و یک قوطی ویتامین دی هزار! نه آجیل عیدی، نه دید و بازدیدی که به هوای نزدیک شدن ساعت پخش «نقی» تا آخر شب طول بکشد و نه حتی خندیدن به جوک‌هایی درباره تعداد ماچ‌های میهمانان در دید و بازدید‌های عید!
 
حالا با اینکه خیلی‌ها می‌گویند ما دیگر «سِر» شده ایم و آن همه حساسیت‌ها و وحشت‌ها کم رنگ شده اند، من هنوز هم فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. خونی هم در کار نیست. انگار دیگر هیچ خونی در رگ هایمان پیدا نمی‌شود.
 
شاید من هم یک جور‌هایی سِر شده ام که دیگر صبح‌ها بین راه رادیو را روشن نمی‌کنم تا خبر‌های اقتصادی را بشنوم، پسرکی را که پشت چراغ با دستمال چرکش رد‌های خاکستری روی شیشه می‌اندازد، نمی‌بینم و ظهر‌ها به هوای سرزدن به کتاب فروشی یک چهارراه بالاتر راهم را کج نمی‌کنم.
 
حتما سِر شده ام که هرچه حساب و کتاب می‌کنم و چرتکه می‌اندازم، باز هم هرماه یکی دو قسطم کم می‌آید و هرروز پلاستیک خریدهایم سبک‌تر می‌شود. حتما سِر شده ام که هرچه در خواب به خودم می‌گویم «توی خوابی!» بیدار نمی‌شوم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->