مسعود نبیدوست | شهرآرانیوز؛ سید مسعود حسینینژاد سن و سال زیادی ندارد. سبزواری است و اهل منطقه شِشتمد. لهجهاش سرراست است و شیرین. قُشمه و سُرنا را پُرکوب مینوازد. بازیهای محلیاش هم توی آن لباس قدیمِ سبزواری کم نمک ندارد. اما او به غیر از اینها، همه این سالهای عمرش، یعنی از نوجوانی تا امروز را پای فرهنگ سبزوار گذاشته؛ پای یاد گرفتن بازیهای محلی، پای شعرهایی که حالا دیگر فقط توی یاد پیرمردها ماندهاند، پای «رِنگ فردوسی» و اسب چوبی که خیلی نمانده بود تا از یاد رفتنشان.
او حالا سرپرست گروه «وِرشِرَنگ» است؛ گروه موسیقی و بازی محلی که قبل اجرا، احیاگر فرهنگ و آیینهای قدیمی سبزوار است و این سالها افزون بر آموزش حرکات آیینی به نوجوانها، در جشنوارههای مختلف در ایران و کشورهای دیگر فرصت اجرا یافته است.
بگذارید از نام گروه شروع کنیم. «وِرشِرَنگ» به چه معناست؟
«وِرشِرَنگ» یک کلمه خراسانی است که به ویژه در خراسان رضوی و جنوبی در گذشته خیلی استفاده میشد. در همین سبزوار وقتی میخواهیم بگوییم که کسی ناراحت یا عصبانی است، در اصطلاح میگوییم که طرف «وِرغُصه» است. «وِر» در اینجا به معنای «به دنبال» به کار میرود. «وِرشِرَنگ» هم در نقطه مقابل این معنا، یعنی «به دنبال شادی» تعبیر میشود. خود واژه «شِرَنگ» هم به معنای «شادی» به کار میرود در این نواحی.
ماجرای گروه «ورشرنگ» بازیهای محلی سبزوار و احیای اسب چوبی از کجا شروع شد؟
سالها پیش استاد حسین ماستیانی، مجسمهساز و نویسنده خوب سبزواری، نمایشنامهای درباره اسب چوبی نوشته بودند. این نمایشنامه روایت اسبسواری بود که وارد یک عروسی میشد تا عروس را بدزدد. من از آن نمایش به عنوان یکی از نمونههای خوبِ استفاده از اسب چوبی یادم هست. افزون بر این، معمولاً در تئاترهای قدیمی که در سبزوار اجرا میشد، در بخشی از کار که نماد جبهه شر و پلیدی بود، از اسب چوبی استفاده میشد. این در حالی بود که سنت اسب چوبی پیش از آن در بسیاری از عروسیها اجرا میشد و در دهههای اخیر رو به فراموشی گذاشته بود.
یعنی این آیین از فُرم شادیانه مراسمها، آمده بود در دل نمایشهایی با متن و بازی معین.
بله. بهطور مثال، خاطرم هست که در عروسیهای منطقه ششتمد، خیلیها از اسب چوبی استفاده میکردند. یعنی محال بود که در عروسی اسب چوبی نیاورند. همانطوری که در همه روستاها یک جامهدار تعزیه یا تعزیهگردان داشتیم که در ایام عزا، بساط مراسم را پهن میکرد، همیشه یک گروه موسیقی هم در روستاها بود. یعنی نوازنده و نقشپوش اسبِ چوبی داشتیم که هنگام مراسمها دنبالشان میرفتند. این، ولی بعدها کمرنگ و کمرنگتر شده بود. از این نظر، آن تئاترها به گمان من، نقطه عطفی در این آیین بود که البته بعد از پایان هر تئاتر، بساطش جمع میشد.
افزون بر این، در سال ۸۴ گروهی با هدف احیای موسیقی و بازیهای محلی در سبزوار شکل گرفت که سرپرست آن استاد حمید ذبیحی، چهره ارزشمند فرهنگ سبزوار، بود. این گروه در کنار آیینهای پراکندهای که در عروسیها باقی مانده بود، اولین حرکت منسجم با لباس و فرم یکدست بود که با محوریت رقص و موسیقی شکل گرفته بود. از خوشاقبالی، من هم که آن سالها یک نوجوان فعال در تئاتر و نمایش بودم، به عضویت این گروه درآمدم.
این گروه قرار بود چه کار تازهای در کنار هنرمندان قدیمی انجام دهد؟
قرار بود با یک نگاه تازه و منسجم به موسیقی و بازیهای اصیل محلی بپردازیم. بهطور مثال یادم هست آن ابتدا شاید فقط ۳، ۴ ماه مشغول تمرین بودیم تا یک اجرای ۳۰، ۲۰ دقیقهای از کار دربیاید. هر کسی هم به فراخور حرکتهای جدیدی که از رقصهای محلی عروسیها میدید، کمک میکرد تا با مشورت و نقد و نظر اعضا، حرکتهای اصیل و ریشهدار در کار جا بگیرد.
میشود گفت که پیشکسوتهای رقص محلی که بالطبع پاتوقشان عروسیهای روستایی بود، منبعی برای ثبت این حرکتها بودند.
بله. البته این آیینها هنوز هم در جاهایی که فرهنگهای شهری کمتر رفته است، باقی ماندهاند. ما هم هر چقدر در این چند سال اجرا میکنیم، از آموختههای همین مراسمهاست. این مراسمها دایرهالمعارف شفاهی و بزرگی از آداب و رسوم و موسیقی است که متأسفانه در آرشیوی هم هنوز ثبت نشده است.
این رویکرد برای ثبت و احیای فرهنگ محلی، شامل سنت اسب چوبی هم میشد؟
سال ۹۰ بود که فُرم اسب چوبی را به عنوان یکی از آیینهای کهن سبزوار به کار اضافه کردیم، البته فکر میکنم که شاید ۲ سال زمان برد تا اسب چوبی شکل واقعی و جایگاهش را در گروه پیدا کند. همه اینها نیز حاصل تمرین بود و کمک قدیمیها تا گام به گام به اجراهای اصیل نزدیکتر بشویم. ما بهعلاوه باید از فرهنگ تاریخی این آیین هم اطلاعاتی جمع میکردیم. تا جایی که میدانیم، سنت اسب چوبی سنتی کهن شامل یک اسب سپید به عنوان نماد پاکی و یک اسب سیاه به عنوان نماد پلیدی و بدی است. این باور نیز وجود دارد که در دوره سربداران در سبزوار از اسب چوبی استفاده نمادین میشد.
یعنی زمانی که در اثر حمله مغول، مردم خلع سلاح شده بودند، هیچ مجالی برای تمرین نبرد وجود نداشت. به همیندلیل مردم با اجرای نمادین مراسم اسب چوبی، همیشه این پیام را منتقل میکردند که باید طرفدار پاکی و درستکرداری بمانند. همین آیین البته روشی هم بود برای آموزش رزمی مردم. چوبباز نمادی میشد از سرباز سربدار و اسب چوبی سیاه هم نمادی بود از سوارهنظام دشمن. با این ترفند، در عروسی و ختنهسوران و جشن برداشت محصول و دیگر شادیها هم، در قالب بزم، یک رزم اجرا میکردند. شاید به سبب همین فرهنگ هم هست که اسب چوبی هنوز در شادیها و جشنها باقی مانده است.
این آیین، موسیقی مخصوص به خود دارد؟
بله. زمانی که اسب میخواهد یورتمه را اجرا کند، در اصطلاح موسیقی، با یک ریتم لَنگ این حرکت را هماهنگ میکنیم. در خراسان شمالی فقط ما مبارزه اسب را میبینیم، یعنی اسب وارد میدان میشود و با چوببازها مبارزه میکند. زمانی هم که میخواهد مبارزه کند، آهنگ چوببازی اجرا میشود، ولی هیچوقت نمیبینیم که وقتی این اسب بهتنهایی ایفای نقش میکند، چه موسیقیای اجرا میشود. حرکت یورتمه اسب چوبی فقط در سبزوار اجرا و همراه آن آهنگ «راه» نواخته میشود. موقع اجرای این آیین هم زمانی است که داماد را به حمام میبرند. آهنگی هم که در این وضعیت نواخته میشود، مناسب بازی محلی نیست.
درباره تفاوتهای موسیقی و حرکات آیینی ناحیه خودتان با بقیه نواحی خراسان هم تحقیق جامعی انجام دادهاید؟
راستش را بخواهید تا سال ۹۶ که ایده راهاندازی گروه کودک و نوجوان به سرم زد، فقط بازیهای محلی کرمانجی اجرا میکردیم. یعنی همین آهنگهای شادی که در بجنورد و خراسان شمالی اجرا میشود. خب سبزوار هم کرمانج دارد و ما هم مانند مراسم گذشته همین خطه، اجازه استفاده از این موسیقی را داشتیم، ولی کمکم تصمیم گرفتیم که به پیشنهاد یکی از بزرگان گروه، اسب چوبی را هم اضافه کنیم. اسب چوبی، ولی موسیقی و اجرای متفاوتی داشت. این موسیقی برخلاف موسیقیهای قبلی ما، منحصر به خودِ سبزوار بود و در هیچ کجای دیگر استفاده نمیشد.
از چه منبعی میتوانستید این موسیقی منحصر بهفرد را به دست بیاورید؟
نگرانیای که وجود داشت این بود که رواج موسیقیِ کرمانجی، باعث شده بود که دیگر موسیقیها و فرهنگهای شادی این ناحیه منسوخ شود. درست مثل فرهنگ اسب چوبی و رقص بلوچی این ناحیه که رقصِ کاشت و داشت و برداشت است. خب در همین بررسی و تحقیقها بود که به موسیقیِ اوغانی (افغانی) و «رِنگ فردوسی» رسیدیم که دیگر در هیچجای خراسان نواخته نمیشود و منحصر به سبزوار است؛
و این در حالی است که این فرهنگ در خودِ این ناحیه کم و بیش منسوخ شده است.
بله. یعنی متأسفانه حرکات اصیل سبزوار در عروسیها اجرا نمیشود. فقط شاید برخی پیرمردها این بازیها را بلدند و وقتی خواهش میکنیم، برایمان به آن سبک اجرا میکنند. امروز توی سبزوار اگر کسی عروسی بگیرد، نوازنده کیبورد میآید، موسیقی کرمانجی میزنند و یک چوببازی و تمام. کسی هم بههیچوجه دنبال موسیقی سبزوار نیست، ولی ما اصل را گذاشتیم روی موسیقیهای اصیل ناحیه. خب کمکم هم مرسوم شده است که در عروسیها به جای گروههای موسیقی غیرمحلی، از گروههای موسیقی با لباس و فرهنگ محلی سبزوار استفاده شود.