کارگردان آپارتچی: ما انتظار حضور پرشور مردم برای دیدن فیلم آپاراتچی را داریم  اکران مردمی فیلم سینمایی آپاراتچی در سینما هویزه مشهد+ فیلم واکنش «احسان علیخانی» به انتشار عکس جنجالی‌اش + تصاویر اکران مردمی فیلم آپاراتچی در مشهد با حضور بازیگران و عوامل فیلم (جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳) تئاتر "un۱۲"، با داستان رنج کردها از رژیم بعث در مشهد به روی صحنه رفت آغاز پخش بین‌المللی «اَبله» | روایتی از زندگی یک دختر کوتاه قامت در خوابگاه! معرفی اعضای جدید هیئت‌مدیره انجمن صنفی تهیه‌کنندگان فیلم بلند مشهد فصل جدید «زخم کاری» چه زمانی پخش می‌شود؟ سرمایه ادبی ایران | درباره سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و محقق به بهانه زادروزش فصل ایران باستان سریال «سلمان فارسی» کلید خورد لئوناردو دی‌کاپریو و جنیفر لارنس در فیلم جدید اسکورسیزی هم‌بازی می‌شوند نقدی به رئالیتی شو «اسکار» مهران مدیری آیا عکس جدید احسان علیخانی در فضای مجازی، واقعی است؟ + عکس برنامه‌های بزرگداشت سعدی اعلام شد | گردهمایی سعدی‌پژوهان در شیراز انتقاد کمدین کهنه کار به نسل کشی رژیم صهیونیستی نخل طلای افتخاری کن به استودیو جیبلی ژاپن اعطا می‌شود
سرخط خبرها

موسیقی‌دان‌ها؛ جنون‌مندترین نوع از انواع هنرمندان

  • کد خبر: ۶۴۸۶۷
  • ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۱
موسیقی‌دان‌ها؛ جنون‌مندترین نوع از انواع هنرمندان
حبیبه جعفریان - نویسنده و عکاس
موسیقی‌دان‌ها عجیب‌ترین نوع از انواع هنرمند‌ها هستند؛ همان‌طور که هنرشان و کارشان از عجیب‌ترین انواع است. موسیقی جزو آن حوادثی است که تو هیچ‌وقت نمی‌توانی بفهمی چطور اتفاق افتاده است؛ هیچ‌وقت؛ و موسیقی‌دان‌ها جزو آدم‌هایی هستند که هیچ‌وقت نمی‌توانی بفهمی دنیا را چطور می‌بینند. اصلا چقدر می‌بینند؛ چون به نظر می‌رسد آن‌ها چیزی نمی‌بینند.

برای آن‌ها آن‌قدر همه‌چیز صداست و آن‌قدر با شنوایی جهان سروکار دارند که انگار در اطرافشان، بقیه حواس و نشانه‌ها در حداقل هوشیاری فرورفته است. شاید به همین دلیل، احساس می‌کنی سهم آن‌ها از جنون هنرمند بودن، بیشتر از دیگران است. همان‌طور که سهم شاعر‌ها بیشتر از نقاش‌ها و سهم نقاش‌ها بیشتر از نویسنده‌ها و سهم نویسنده‌ها بیشتر از فیلم‌ساز‌ها به نظر می‌رسد.

هوشیاری همین‌طور که از انتزاع به عینیت نزدیک می‌شویم، بالا می‌کشد و دیوانگی فرومی‌کاهد. این را حتی در شکل‌وشمایل هنرمند‌ها می‌شود دید. در موهایشان و در فرم عضلات صورتشان و انحنای استخوان‌های صورتشان. می‌دانم که دارم شلوغش می‌کنم، ولی لذتش به همین است.
یادم است اولین‌باری که «لوریس چکناواریان» را دیدم، حس می‌کردم در توضیح نگاه توضیح‌ناپذیری که در چشمانش بود و مو‌های نقره‌ای که مثل تاجی از کودکانگی و خلاقیت روی سرش می‌درخشید، تفسیر درست‌تری به ذهنم نمی‌رسد، همین‌طور برای شکل ادای کلماتش و خود حرف‌هایش.

یادم هست، چون اسم مجله، همشهری جوان بود، می‌گفت من که جوان نیستم، چرا باید با شما مصاحبه کنم؟ و بعد که انکار مرا شنیده بود، می‌گفت «آره! این‌طوری می‌گویم که همین انکار را بشنوم؛ که آدم‌ها بگویند نه، اختیار دارید؛ شما که شکر خدا هنوز خیلی سرحالید» و قرائت خودش از سرحال بودن یا همان جوان بودن، دیوانگی بود. مهم‌ترین حسرتش این بود که جوان‌ها دیگر دیوانه نیستند و به نظر او آدم‌ها می‌باید دیوانه باشند تا زندگی، خود واقعی‌اش را به آن‌ها نشان بدهد.

به نظر او جهان بر مدار زن، دیوانگی و عشق می‌چرخد. به نظر او مشکل این است که «دیگر کسی به عشق نیندیشید». همان موقع با خودم فکر کردم حرف‌هایش خیلی راحت می‌توانند با مزخرفاتی که هر روز صبح مجری‌های رادیو تحویل آدم می‌دهند، اشتباه گرفته شوند، ولی وقتی روبه‌روی خود او نشسته بودید، روبه‌روی پیرمردی با مو‌هایی که همان‌قدر که به نظر نقره‌ای و براق می‌رسیدند، نقره‌ای و براق بودند، چنین خطری تهدیدتان نمی‌کرد.

روبه‌روی پیرمردی که از کی‌بورد کامپیوتر می‌ترسید و در هیچ ماشین یا مکان یا اتاقی، موسیقی گوش نمی‌کرد؛ چون ذهن خودش همیشه پر از موسیقی بود؛ پیرمردی با مو‌های نقره‌ای و ژاکت سرخ که فکر می‌کرد اگر زن‌ها نبودند، مرد‌ها الان توی جنگل و همان بالای درخت‌ها زندگی می‌کردند و وقتی روبه‌روی او نشسته بودید، همه آن جملات اغراق‌آمیز درباره همه‌چیز ازجمله دیوانگی و جوانی، واقعیت‌هایی باورپذیر و مسلم به نظر می‌رسید؛ جادویی که شاید از یک موسیقی‌دان دیوانه، بهتر از هر هنرمند دیوانه دیگری بربیاید.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->