٣٨ خودرو طی ٢۴ ساعت گذشته در مشهد توقیف شد (۹ فروردین ۱۴۰۳) افزایش تعداد کشته‌شدگان تصادف ۲ خودرو در محور دامغان - جندق به ۹ نفر + تصاویر (۹ فروردین ۱۴۰۳) ثبت نام آزمون‌های ورودی مدارس سمپاد و نمونه‌دولتی از ۱۸ فروردین آغاز می‌شود فروش بلیت قطار‌های نیمه دوم فروردین از امروز آغاز شد (۹ فروردین ۱۴۰۳) فرودگاه مشهد در رتبه دوم پر ترددترین فرودگاه‌های کشور در نوروز ۱۴۰۳ قرار گرفت بانک شیر مشهد در روز‌های کاری ایام نوروز فعال است خدمات‌رسانی به بیش از ۱۰۰۰ مسافر نوروزی در داروخانه‌های هلال احمر خراسان رضوی چرا مبالغ جریمه‌های رانندگی ۵ برابر شد؟ ۴۰ درصد مراجعه کنندگان به داروخانه‌های مشهد غیربومی هستند تصادف مرگبار پژو پارس و سوناتا در جاده‌های سمنان (۹ فروردین ۱۴۰۳) ویدئو| جزئیات پرونده زمین خواری به ارزش ۳ هزار میلیارد تومان در آستارا واژگونی پراید در جاده نیشابور به سبزوار ۴ کشته و مصدوم برجای گذاشت (۹ فروردین ۱۴۰۳) ممنوعیت ترافیکی شب‌های قدر سال ۱۴۰۳ در مشهد اعلام شد ظرفیت قطار‌های منتهی به مشهد در شب‌های قدر افزایش می‌یابد؟ (۹ فروردین ۱۴۰۳) کاهش ۸ درصدی تردد خودرو‌ها در ورودی‌های خراسان رضوی (۹ فروردین ۱۴۰۳) اولین واکنش فرزند آیت الله علم الهدی به شایعه مشارکت در یک هلدینگ گردشگری مه گرفتگی و غبار محلی در جاده‌های خراسان رضوی (۹ فروردین ۱۴۰۳) دستگیری قاچاقچی حرفه‌ای در تهران| ۲۲ کیلوگرم شیشه کشف شد (۸ فروردین ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

اکبر خرمدین: دامادم پسر خواهرم بود، فرامرز را سه نفری کشتیم!

  • کد خبر: ۶۷۸۰۵
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۱
  • ۸
اکبر خرمدین: دامادم پسر خواهرم بود، فرامرز را سه نفری کشتیم!
اکبر خرمدین، پدر بابک خرمدین در گفت وگویی گفت که دامادش، فرامرز پسر خواهرش بوده است.

شهرآرانیوز - در حاشیه بازجویی از پدر بابک در دادسرای امور جنایی تهران، او در گفت‌وگویی زوایای پنهان 3جنایتی که مرتکب شده را بازگو کرد. اکبر خرمدین در این مصاحبه گفت‌ اگر دستگیر نمی‌شد قصد داشت دختر و پسر دیگرش را هم به قتل برساند.

 

  • درباره زندگی دخترتان صحبت کنید. مشکلات شما با او از چه زمانی آغاز شد؟

دخترم آرزو ابتدا با یک دندانپزشک ازدواج کرد. آنها زندگی خوبی داشتند اما بعد از مدتی با یکدیگر دچار اختلاف شدند و مدتی بعد دخترم از شوهرش طلاق گرفت. او مدتی تنها بود تا اینکه با پسرخواهرم به نام فرامرز ازدواج کرد. او ورزشکار بود و در رشته‌های رزمی فعالیت می‌کرد.

 

  • چطور شد که تصمیم گرفتید دامادتان را بکشید؟

فرامرز و آرزو مدتی با یکدیگر زندگی کردند اما بعد فهمیدم فرامرز در کار قاچاق است. او با قاچاقچی‌ها در ارتباط بود و آدم قاچاق می‌کرد. دخترم می‌گفت انسان خوبی نیست. می‌گفت در خانه رفتارهای زشتی انجام می‌دهد و افراد مختلف را به خانه می‌برد. او حتی با همسرم هم رفتار بدی داشت. به همین دلیل اواسط سال 90بود که من ، همسر و دخترم تصمیم گرفتیم او را بکشیم.

 

  • درباره قتل فرامرز صحبت کنید. چطور توانستید او را که رزمی‌کار بود به قتل برسانید؟

یک شب او و دخترم را به خانه‌مان دعوت کردیم. آن شب غذا زرشک پلو با مرغ داشتیم. دخترم 80قرص خواب‌آور از قبل تهیه کرده بود که همه را داخل غذای شوهرش ریخت و وقتی فرامرز غذایش را خورد بیهوش شد. بعد من او را کشتم و 3 نفری جسد را به حمام خانه بردیم و در آنجا جسد را مثله کردیم و بقایای آن را همان شب در اطراف شهرک اکباتان انداختیم. فرامرز یک پراید هم داشت که آن را در اطراف مهرآباد جنوبی رها کردیم و به خواهرم و خانواده‌اش هم گفتیم که او آمده و زنش را در خانه ما گذاشته و خودش هم برای کارش که قاچاق بود به منطقه اشنویه رفته است. بعد از چند وقت هم وقتی خبری از او نشد همه گفتند شاید در مرز بلایی بر سرش آمده است و شاید قاچاقچی‌ها او را کشته‌اند. این حرف ما باعث شد که دیگر هیچ‌کس پیگیر سرنوشت فرامرز نشود و همه فکر کنند او خارج است یا اینکه کشته شده است.

 

  • بعد از قتل دامادتان، دخترتان کجا زندگی می‌کرد و چه شرایطی داشت؟

مدتی بعد از قتل دامادم درحالی‌که همه فکر می‌کردند او به خاطر قاچاق ناپدید شده است دخترم درخواست طلاق غیابی داد و از دادگاه خانواده طلاقش را گرفت. از آن به بعد آرزو با ما زندگی می‌کرد. اوایل همه‌چیز خوب بود اما کم‌کم فهمیدیم که او معتاد شده است. او ماریجوانا و هروئین و موادمخدر دیگر مصرف می‌کرد. دختر فاسدی شده بود و پسرهای مختلف را به خانه می‌آورد. وقتی من و همسرم به مهمانی می‌رفتیم می‌گفت هر وقت که برمی‌گردید خبر بدهید چون من مهمان دارم. او فاسد بود و آبرویمان را برده بود. همین رفتار آرزو باعث شد من و همسرم نقشه قتل او را بکشیم.

 

  • نقشه قتل آرزو را چطور اجرا کردید؟ نقش همسرتان در قتل او چه بود؟

حدود 7سال از قتل فرامرز گذشته بود که تصمیم گرفتیم آرزو را هم پیش او بفرستیم. دیگر تصمیم‌مان را گرفته بودیم. دخترم خیلی کله‌پاچه دوست داشت. یادم می‌آید که یک روز صبح برایش کله‌پاچه گرفتم و بیدارش کردم تا بخورد. مادرش از قبل تعداد زیادی قرص در صبحانه او ریخته بود و آرزو چند دقیقه بعد از خوردن کله‌پاچه بیهوش شد. آن روز هم خودم او را با چاقو کشتم و با همسرم جنازه‌اش را به حمام بردیم و مثل فرامرز او را هم مثله کردیم. چند ساعت بعد تکه‌های جسد را داخل چند کیسه انداختیم و آخر شب در سطل زباله‌های اطراف شهرک اکباتان انداختیم و به همه گفتیم که آرزو به ترکیه رفته است. خانواده هم زیاد پیگیر ماجرا نشدند.

 

  • آیا بابک از قتل آرزو با خبر شده بود؟

بابک رابطه خوبی با خواهرش نداشت و زیاد پیگیر نبود اما وقتی مدتی گذشت پرسید که بلایی برسر آرزو آورده‌اید؟ روز حادثه او خانه نبود اما آنطور که بعدا فهمیدیم ظاهرا او فیلم دوربین‌های مداربسته ساختمان را کنترل کرده و چیزهایی درباره قتل آرزو فهمیده بود. او دیده بود که من و مادرش چند کیسه را با خود بیرون می‌بریم اما به درستی نمی‌دانست که چه اتفاقی افتاده است. در خانه سعی می‌کردیم درباره آرزو حرفی نزنیم تا ماجرای او فراموش شود. با این حال 4‌ماه قبل درحالی‌که حدود 3‌سال از قتل آرزو گذشته بود، دختر دیگرم که در این مدت همیشه برای روشن شدن سرنوشت خواهرش کنجکاو بود نزد پلیس رفت و اعلام مفقودی کرد. او گفت که خواهرش از 3سال قبل گم شده اما پلیس هچ وقت نتوانست ردی از او پیدا کند.

 

  • چطور شد که تصمیم گرفتید بابک را هم به قتل برسانید؟ آیا او را به خاطر اینکه ماجرای قتل آرزو را فهمیده بود کشتید؟

دردسرهای ما با بابک بعد از شیوع کرونا آغاز شد. او استاد دانشگاه بود اما بعد از شیوع کرونا کلاس‌هایش آنلاین شده بود و اغلب در خانه بود و از طریق فضای مجازی کلاس‌هایش را برگزار می‌کرد. ما در شمال بودیم که برادرش تماس گرفت و گفت بابک خانه‌مان را خانه فساد کرده است. او دختران دانشجو را به خانه می‌آورد و مادرش را مجبور می‌کرد که از آنها پذیرایی کند و گاهی هم مادرش را اذیت می‌کرد به خاطر همین مثل دو دفعه قبل در غذای او هم داروی بیهوشی ریختیم و او را کشتیم و بعد از مثله کردن جسد در حمام تکه‌های جسد را در سطل‌های زباله میدان صادقیه، میدان قدس و فاز سوم شهرک اکباتان انداختیم.

 

  • رابطه شما با بابک چطور بود؟ از اول هم از او نفرت داشتید یا این اواخر با هم دچار مشکل شده بودید؟

من بابک را خیلی دوست داشتم. نام خانوادگی ما چیز دیگری بود اما من فامیل‌مان را عوض کردم و خرمدین گذاشتم. وقتی هم که بابک به دنیا آمد به خاطر علاقه‌ای که به بابک خرمدین داشتم اسم پسرم را بابک گذاشتم. می‌خواستم نام بابک خرمدین را زنده نگه دارم. امیدوار بودم که پسرم راه بابک خرمدین را ادامه دهد.

 

  • حالا که 10سال از قتل دامادتان، 3سال از قتل دخترتان و چند روز از قتل بابک می‌گذرد آیا از جنایتی که مرتکب شده‌اید پشیمان نیستید؟

از کاری که با همدستی همسرم کرده‌ام پشیمان نیستم. آنها افراد فاسدی بودند. خدا را هم شکر می‌کنم که آنها را کشته‌ام و از کارم راضی هستم. اگر پلیس ما را دستگیر نمی‌کرد حتما دختر و پسر دیگرم را هم می‌کشتم.

منبع: همشهری


بیشتر بخوانید:

 

قتل آرزو، خواهر بابک خرمدین بعد از خوردن کله‌پاچه!

 

جزئیات زندگی خانواده «بابک خرمدین» از زبان ساکنان شهرک اکباتان + تصاویر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۴
تینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۳۱
0
3
پشت سر مرده حرف زدن کار راحتیه.صد در صد داماد و دختر پسرش از وجود قتلای قبلی مطلع میشدن که سرشون زیر آب می‌شده. مادره هم همکاری میکرده خدامی ونه چقدر کفتار تو گوشش می‌خوانده که منو بگیرن تو هم شریکی پس همکاری کن کسی چیزی نفهمه
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۳۱
0
4
واقعا کسی که بچه اش رو بکشه دیگه آدم نیست.
واقعا چجوری تونسته همچین کاری بکنه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۱
0
1
خودشون چی عاری از گناه هستند، چه کسی موظف است که این دو هیولای نفرین شده رو تکه تکه کنه، اگه واقعا خدایی هست باید برای درس عبرت اینا رو زنده تیکه تیکه کنه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۱
0
4
روحم از شنیدن این خبر آن چنان ضربه ای خورده که با تمام وجود مطمئنم هیچ وقت و تا لحظه مرگم هم درمان نمیشود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۳
0
2
باورم نمیشه اینا آمدن... کثافت بچه آن بودن... آخه مادره چه جوری تونسته...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۳
0
2
خدایا چکار کنم از فکر این مقتولای بیچاره بیام بیرون
خدا خوت رحم کن
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
3
روانشناسا بغیراز پدرو مادرش حتما باید خواهر و برادر باقی مونده رو هم روانشناسی کنند.کسایی ک تو این خانواده بزرگ شدن حتما اسیب های جدی ای دیدن و باید روانکاوی بشن.وگرنه چطور اینکه بیخیالی و بی تفاوتی ممکنه.اصلا این بیماری روانی ک پدرشون داره شاید ارثی باشه این احتمال حتما وجود داره و باید بررسی بشه خواهش میکنم از دولتمون از مسعولا ک این ماجرا رو جدی بگیرن لطفا چون اینجور ادما با بیماری مزمن حتما زیاد هست تو جامعه و ممکنه حاد بشه و بازهم پیش بیاد از این داستانا
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
0
3
خدا به بچه ها مون رحم کنه وازاسیب های احتنایی دور کنه دیگه معلوم نیست با چه خانوادای باید وصلت کرد..آدم مگه میشه بچه خودش شو که از رگ وریشه آدمه بخواد نابود کنه این اونم به این صورت وحشتناک این طور آدمها از نسل شمرو یزید بجا مونده خدا نسل هرچه آدم اینجوری رو ارو مین برداره الهی امین
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->