نجمه موسوی کاهانی | شهرآرانیوز؛ در کارگاه که باز میشود بوی چوب میزند زیر بینی آدم و هوش از سر میبرد. هر طرف که نگاه کنی قطعه چوبی شکل گرفته، منتظر است تا به دست استادکار برسد و تبدیل شود به آنچه باید بشود. تاری یا سهتاری که بنوازندش و بنشیند بر دل ما. با دیدن این تکه درختهای خوش اقبال، به این فکر میافتم که آنچه از چوب حاصل میشود، از هر خیر و شری، بیگمان سرنوشت آن درخت بوده که به دست استادکار رقم خورده است. حالا نشستهام روبهروی استاد علیرضا باقری که ۴۰ سال از عمر خود را در همجواری چوب سپری کرده و سازهای بسیاری به دست هنرمند او ساخته شده است. باقری، هنرمند محله لادن، اکنون در ۴۵ سالگی مینوازد، تدریس میکند، سازهای قدیمی ارزشمند را تعمیر میکند، تار و سه تار میسازد و روزگارش را با هنر میگذراند.
از کودکی دستورزی خوبی داشتم
این هنرمند مشهدی که سالهای کودکی خود را در گناباد گذرانده صحبتش را اینطور آغاز میکند: «تا جایی که به یاد دارم از پنجسالگی به چوب و ابزار علاقه داشتم. دوم دبستان بودم که رنده و مغار تهیه کردم و جعبههای میوه را با چوب میساختم. در همان سن با ابزاری که داشتم تمام حیوانات را با چوب تراشیده بودم.»
با گفتن این جمله یاد کارتون بچههای کوه آلپ میافتم و شخصیت لوسین که از دل چوب حیوانات زیبایی را نمایان میکرد. باقری هم حرف مرا تأیید کرده و با خندهای میگوید: «دقیقا مثل لوسین حیوانات را در دل چوب میتراشیدم. اینکار برایم خیلی جذاب بود. یادم هست آجرهای پوکی در سقف بود که به آن آجر «گری» میگفتند. یکبار اتفاقی و از سر کنجکاوی یکی از آنها را تراشیدم و متوجه شدم که کار تراشش راحت است. بعد تمام حیوانات را به همان روش که در چوب طراحی کرده بودم، با آجر هم ساختم.»
هنرم ارث مادری است
دور تا دور کارگاه با انواع هنرهای دستی و تابلوهای نقاشی پر شده است. در کارگاه ساز استاد باقری از هر هنری دیده میشود. تکه گلیمی که روی صندوقچه قدیمی پهن شده است نشان از اهمیت اصالت در این فضا دارد. حتی برای پذیرایی هم لیوان شربت سکنجبین و شیرینی خرمایی مخصوص گناباد روی میز چوبی کنار صندوقچه گذاشته شده است که روی آن دستمالی با بافت ریزدانه محلی پهن شده است. باقری علاقهاش به هنر را لطفی از جانب خدا میداند، زیرا زندگی با هنر برای او بسیار زیباتر و ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
میگوید: «پدر من کارمند بود و خیلی اهل هنر نبود. اما مادرم زن هنرمندی بود و آموزش خیاطی و گلدوزی داشت. سه خواهر هم دارم که هر سه اهل هنر هستند، یکی اهل فرش و گلیم، یکی نگارگر و جواهرساز است و یکی هم کاریکاتوریست. خواهرهای من هم مثل خودم از کودکی به هنر علاقه داشتند. فکر میکنم استعداد هنری را از مادرم به ارث برده باشیم. من در نقاشی هم استعداد خوبی داشتم. به یاد دارم کلاس اول دبستان بودم و اوایل جنگ بود. هنوز دو ماه از سال نگذشته بود که دفتر نقاشیام حتی یک برگ نداشت. معلم نقاشیام (آقای شاهی که اگر زنده است خداحفظش کند و اگر زنده نیست خدا بیامرزدش) دورتادور کلاس، نقاشیهای من را به دیوار زده بود، همین کار او انگیزهای برایم شد که نقاشی را هم ادامه بدهم.»
اولین کارگاه، گوشه دنج گاراژ
این کودک علاقهمند به ابزار و چوب، پنجم دبستان که بوده اولین کارگاه نجاری خود را دایر کرده است. میگوید: «گوشه گاراژ را تبدیل به کارگاه کردم و به بچههای همسایه یاد میدادم چطور چوب را بتراشند. یادم هست همان زمان متوجه شدم چوب گردو راحت تراشیده میشود. آنقدر احساس خوبی داشتم که حتی برای هدیه ازدواج داییام روی چوب گلی را تراشیدم و به او هدیه دادم.
برای ناظم مدرسهمان هم چوبی را کندهکاری کرده و به او داده بودم که همیشه دستش بود. بچههای مدرسه حسابی از من شاکی بودند، ولی من برای آقای سالاری (ناظممان که خدا حفظش کند) چوبهای جدید و طرحدار میتراشیدم و او هم چوبها را یادگاری نگه میداشت. در آنزمان دو ساز هم ساخته بودم، اولینشان یک گیتار بود. چیزی شبیه گیتار، روی نئوپان کشیدم و به نجاری سر کوچه دادم تا طرح روی آن را با اره چکشی ببرد، بعد با سیم ترمز دوچرخهام آن را سیمکشی کردم و با خودکار رویش میکشیدم تا صدای خوب بدهد. دومین ساز تنبک بود که آن را با چوبهای جعبه میوه درست کردم و دور آن را چسب نواری و پوست انداختم. با تنبک آشنایی نسبی داشتم و ساز مورد علاقهام در آن زمان بود.»
همسایگی با فرامرز شکرخواه شانس زندگی من
قانون جاذبه میگوید وقتی انسان به هدف خاصی تمرکز کند همه کائنات دست به دست هم میدهند تا او در مسیرش موفق شود. در زندگی استاد باقری هم این مورد صدق میکند. او که از سال ۶۸ به همراه خانوادهاش در همین دور و اطراف زندگی کرده است میگوید: «سال ۶۸ که به مشهد آمدیم، کلاس دوم راهنمایی بودم و در محله ویلاشهر ساکن شدیم. از اقبال خوب من آقای فرامرز شکرخواه، سازنده و مدرس و نوازنده مطرح خراسانی، آنجا کارگاه ساز داشت که توجهم را جلب کرد. استاد تا آنزمان تدریس نداشت و من به عنوان اولین شاگرد مرحوم شکرخواه در کارگاه او کار با چوب و ساخت ساز را یاد گرفتم. در واقع خانه فرامرز، خانه دومم بود و مادرش مانند مادرم. من ۱۰ سال با آنها خانه یکی بودم و مادر خدابیامرزش برایم خیلی عزیز و محترم بود. برادرش فریدون نیز آنزمان اهل هنر بود، ولی حرفهاش ساخت ساز نبود.
تا قبل از سال ۷۷ که از خدمت برگشتم و کارگاه خودم را زدم، در آنجا مشغول بودم. من خلیفه کلاس او بودم. در آنجا، هم ساز مینواختم و هم ساز میساختم. حتی یک مدت که فرامرز با یک گروه گرافیکی همکاری میکرد و زمان کافی برای حضور در کارگاه نداشت، سرپرستی کارگاهش را به من سپرده بود. آخرین سازهایی که آنجا ساختم، دو ساز مشابه بود، یکی برای خودم و یکی برای فرامرز که هنوز آن را دارم.»
اولین ابداعم در کارگاه شکرخواه بود
باقری سهتاری را در دست میگیرد و نکات ریزی درباره اولین ابداعاتش میگوید. وقتی متوجه میشود سررشتهای از موسیقی و ساز ندارم بهطور کاملا تخصصی جزء به جزء آن را تشریح میکند تا بتواند نکات کاربردی ابداعش را برایم مشخص کند. او ادامه میدهد: «۲۳ سال است که به طور تخصصی ساز میزنم، ساز میسازم و تدریس میکنم. در این سالها ابداعات زیادی برای سهتار داشتهام. البته دیگر هنرمندان هم ابداعاتی داشتهاند، اما من در درجه اول به این موضوع توجه میکنم که ابداعی کاربردی در راستای سهولت استفاده از ساز داشته باشم و نه صرفا برای زیبایی. زمانی که در کارگاه فرامرز کار میکردم به فکر افتادم تغییراتی در قسمت پنجه ساز داشته باشم تا راحتتر در دست بنشیند.
مدل پنجهای که من ابداع کردم مطابق با آناتومی انگشتان دست است و نکات زیادی برای استفاده آسانتر در آن لحاظ کردهام. اولین پنجه را سال ۷۸ برای سهتار ابداع کردم. با شیطانک خاصی که روی آن قرار داشت، شبیه تار شده بود که دو تا قیطانی و یک پیشانی داشت. همین که یک تکه نبود و به سه قسمت شده بود حس میکردم که شبیه تار است. با اینکه در ساز جدیدی که ساخته بودم اصالت حفظ شده بود و مسائلی مانند صاف بودن دسته سهتار رعایت شده بود، اما نمیخواستم شبیه تار باشد و در مدلهای بعد این مسئله را برطرف کردم تا دیگر هیچ ربطی به تار نداشته باشد. فرم پنجه و گوشه که راستایی را حفظ کرده و شیطانک روی کار هم از ابداعات کاربردی من است. از لحاظ فیزیک صوت، نخ بستن و سیم انداختن هم بسیار راحتترو ماندگارتر شده است.»
ابداعات باید کاربردی باشند
بیدرنگ دست در چنگ میبرد و برای نشان دادن کوکبودن ساز دقایقی را با نوای سهتار میگذرانیم. لحظهای سکوت و باز ادامه میدهد: «بیشتر از ۲۰ سال است که با این ساز تدریس میکنم. اما به همان دلایلی که گفتم و تغییراتی که در ساخت آن اعمال کردهام ذرهای از کیفیت آن کم نشده است. این همان سهتاری است که برای فرامرز شکرخواه هم مشابه آن را ساختم. برای بالا بودن مقاومت کار به نکات ریزی دقت کردهام که شاید استادان بزرگ هم آنها را نادیده گرفتهاند. قطر کار در دسته این ساز حدود ۸ میلیمتر است و مقاومت کار زیاد است. اصالت دسته هم حفظ شده و صاف است. سیم شل نمیشود و کشانی پشت شیطانک یکدست است. همین نکتههای ریز هم باعث مقاومت ساز میشود و هم کار با آن را راحتتر میکند.»
باقری معتقد است چوب انرژیهای منفی را میگیرد: «در پنج اصل فنگشویی، چوب یکی از عناصر اصلی است. در روایات داریم که ذکر را با تسبیح چوبی بگویید و بسیاری از روانشناسان هم میگویند کسانی که استرس دارند یک تکه چوب در دست داشته باشند.»
ساخت ساز فقط با عشق امکانپذیر است
درست است که کارهای هنری لذتبخش است و هنرمند از سر علاقهاش دست به هنر میبرد، اما سختیهای زیادی هم دارد. او از سختی کار اینطور میگوید: «ساخت صنایع دستی سخت و زمانبر است، اما به نظر من ساخت ساز با این حجم ظرافت از کارهایی مانند قالیبافی و معرق و خاتمکاری هم سختتر است.» لابهلای صحبتهایش زمانی که از سختیهای کار میگوید، لحظاتی را سکوت میکند، سهتارش را در دست میگیرد و مینوازد. با اینکار خوب درک میکنم که چطور سختی کار برایش قابل تحمل میشود. بعد از چند ضرب دلربا ادامه میدهد: «ساخت ساز، هم صبر میخواهد و هم علاقه، وگرنه تراشیدن صدف و استخوان با این ظرافت کار طاقتفرسایی است».
بعد شروع میکند به توضیح دادن درباره استخوانها و صدفها و دیگر موادی که برای تزیین در ساخت ساز به کار میرود: «در ایران برای تزیین ساز از استخوان شتر استفاده میکنیم، چون تراکم زیادی دارد. اگر فیل داشتیم بیشک استخوان فیل هم به کار میبردیم. استخوان کتف شتر پهن است و استخوان ساق بلندتر و هرکدام کاربرد خاص خود را دارند. صدف ایرانی نیز با عمر بیش از صد سال یکی از بهترین مواد تزیین است که البته تراش آن بسیار سخت است. متأسفانه مدتی است چینیها با صید ترال بسیاری از صدفها و مرجانهای ما را از بین بردهاند. حالا صدف چینی وارد میکنند که اصلا با صدف خلیج فارس قابل قیاس نیست و ما هیچوقت در کارهایمان از آن استفاده نمیکنیم.»
موسیقی ملی و محلی نماد فرهنگ ماست
هر کدام از وسایل چیده شده در کارگاه جذابیت خاصی دارد. در میان نقاشیها و سازهای کار دست استاد باقری، یک ساز قدیمی روی دیوار توجهم را به خود جلب میکند. باقری که متوجه این مکث میشود توضیح میدهد: «نام این ساز قیجک است. یک ساز محلی سیستان که در ارکستر ملی هم استفاده میشود.» بعد شروع میکند به توضیح دادن درباره انواع سازها: «در دنیا سازها به سه دسته تقسیم میشوند؛ دسته اول سازهای کلاسیک جهانی هستند که در تمام دنیا شکل مشابهی دارند. یک سری سازها ملی هستند؛ یعنی نماد موسیقی یک ملت هستند. مثل سه تار که در همه جای کشور همین است، فقط با روش چند استاد تدریس میشود. یا مثلا کمانچه ساز آرشهای ملی است و تنبک و دف سازهای کوبهای ملی ما هستند. دسته سوم سازهایی هستند که مربوط به خردهفرهنگهای ما میشوند. این خردهفرهنگها سازهای محلی، گویش، پوشش، غذا و موسیقی خاص خود را دارند.
در این نوع موسیقی تفاوت بسیار زیاد است. مثلا با اینکه دوتار مربوط به خراسان بزرگ است، اما دوتار در شمال خراسان با دوتار جنوب خراسان متفاوت است. من فکر میکنم بیتوجهی به موسیقی یعنی از بین بردن فرهنگ غنی ایرانی.»
یک اشتباه کوچک، کلی زحمت دوباره
استاد باقری درباره انواع چوب کاربردی در ساخت سازهای ایرانی میگوید: «به طور کلی چوبها سه دسته میشوند که فقط یک دسته آنها انتقالدهندههای خوبی برای صدا هستند. چوب قالب برای ساخت ساز در ایران، چوب توت و گردوست. چوب درختهای آزاد و سدر هم رساناهای خوبی هستند. کاج هم درخت خوبی است، اما نه این کاجی که در ایران وجود دارد.»
برای اینکه بهتر متوجه این تفاوت بشوم چند مدل از چوبهای برشخورده را به من نشان میدهد. تفاوت رنگ و جنس و وزن حتی برای من که سررشتهای در نجاری ندارم ملموس است. اما باز تأکید میکند که شناخت چوب و کار با آن حاصل سالها تلاش و تجربه است. دسته سهتاری را نشان میدهد و میگوید: «اگر با دقت نگاه کنید این دسته کمی تاب دارد، یعنی قوس برداشته و دیگر در ساخت سهتار کاربردی ندارد. ابتدای امر چوب به نظر خوب میآمد، اما بعد از اینکه آن را تراش دادیم و آماده کردیم ایراد آن مشخص شد. از این دست مشکلات هم در کار ما پیش میآید. مثلا تکههای استخوان یا صدف که با این زحمت فراوان طی روزهای طولانی تراش میخورد با یک اشتباه کوچک خراب شده و تمام مراحل کار از سر گرفته میشود.»
هنرمند باید در خدمت هنر باشد
بعد از توضیح درباره چوب که به نظر من جذابترین بخش مصاحبه است، استاد باقری کمی از بیمهریها به ساز گله میکند. از روزهایی میگوید که هیچ خبری از موسیقی اصیل نبود و بازار تار و سهتار بسیار زار بود. بعد ادامه میدهد: «در برههای از زمان، ساز خیلی کم شد، اما خدا را شکر حدود ۱۵ سالی است که بازار موسیقی سنتی رونق گرفته است و به فرهنگ غنی ایران توجه بیشتری میشود.»
برای باقری فقط ساز مهم است و نه اسم و رسم خودش در ثبت آن. به همین دلیل راهروهای طولانی اداره ثبت اختراع را نپیموده و تمرکزش را بر روی کار هنری گذاشته است. او حتی بر روی ابداعات خودش هم تعصبی ندارد و مهمتر از هر چیزی برایش، رو به رشد بودن سهتار است. او که معتقد است هنرمند باید در خدمت هنر باشد میگوید: «یکی دیگر از ابداعات من خرک دوتکه بود. زیر آن یک چوب نرم گذاشتم که نشست خوبی داشته باشد و در قسمت بالا چوب سفت که باعث میشود انتقال اصوات و ارتعاش سیم بهتر انجام شود. بعد که متوجه شدم چوب «رزوود» همین کارایی را دارد دیگر تعصبی به خرج ندادم و از این چوب استفاده کردم.»
ساز مینا
قیمتگذاری برای صنایع دستی از کارهای تخصصی است که فقط اهل فن از پس آن برمیآیند. زیرا ارزش کارهای دستی به زمان و ظرافت و دقت به کار رفته در آن برمیگردد که تشخیص آن کار هرکسی نیست. باقری نفیسترین سهتار دست سازش را نشان میدهد و میگوید: «ساخت این سهتار پنج ماه زمان برده و تزیینات فراوان دارد. هر قطعه پر از برشهای ظریف میلیمتری است و هفت یاقوت در آن به کار رفته است. در ساخت این ساز چوب توت پرمگسی، پارپل، گردو، آبنوس، افرای پوست ببری، رزوود و متریالهای تزیینی استخوان شتر، صدف و یاقوت سرخ به کار رفته است. یکی از نکاتی که به آن توجه کردم این است که حجم کاسه زیاد است و گرد. هرچه کاسه بزرگتر باشد حجم صدا بیشتر است و در این ساز دهنه کاسه سه تار ۱۷ سانتی متر است. نکته مهم دیگر این است که با این همه تزیینات فقط ۴۷۰ گرم وزن دارد. همه سازهای من شناسنامه دارند. اسم این ساز را بر اساس تفألی که به حضرت حافظ زدم انتخاب کردم. حافظ درباره این ساز گفت «قل قل چنگ در این گنبد مینا میکرد.» نام آن را مینا گذاشتم و جالب است بدانید اگر داخل این ساز را نگاه کنیم گنبدی پرستاره را میبینیم.»
معرق جزئی از ساخت ساز است
یک کارگاه ساز تمام ابزارهای نجاری را دارد با این تفاوت که از هر کدام آنها چندین مدل و اندازه وجود دارد. حتی بسیاری از این ابزار به دلیل تخصصی بودن توسط خود باقری ساخته شدهاند و انحناهای لازم در آنها به کار رفته است تا کاربری بهتری داشته باشند. گمان نکنید که در این کارگاه حجم زیاد ابزار شما را میبلعد، بلکه هر وسیلهای جای خاص خود را دارد و مانند فیلمهای سینمایی با نظم و ترتیب خاصی چیده شدهاست. او که تأکید دارد سازنده تار باید معرقکار بسیار ماهری باشد میگوید: «کار کردن انواع فلز، سنگ قیمتی، استخوان و صدف تخصص ویژهای میخواهد. بعضیها بر این باورند استفاده از این متریال باعث خراب شدن صدای سهتار میشود در حالیکه این تصور اشتباه است. اگر سازنده ساز بداند این وسایل تزیینی را کجا و چگونه کار کند صدا اصلا خراب نخواهد شد. یکی دیگر از ابداعات من سیستم کوک ثانویه است. در این نوع ساز، سهتار بهجای یک شیطانک، دو شیطانک دارد و در عین ساده بودن بسیار کاربردی است. به این ترتیب بدون اینکه وزن ساز زیاد شود کوک کردن آن آسانتر میشود.»
ساخت و تعمیر ساز در میراث فرهنگی
باقری در سال ۸۴ کارگاه میراث فرهنگی را در خانه ملک راهاندازی کرده و بیش از ۷ سال در آنجا مشغول تدریس، ساخت ساز و مرمت سازهای قدیمی بوده است. در آن سالها ۲۷ کار برای میراث فرهنگی ساخته که بیشتر آنها به کشورهای دیگر هدیه شده است و فقط چهارتای آنها در سازمان میراث فرهنگی باقی مانده است. مانند سهتاری زیبا و بینظیر با نام متبرک رضا (ع) که از ۹۰۰ قطعه چوب درست شده است. استاندار خراسان رضوی آن را به کشور تاتارستان تقدیم کرده و اکنون در موزه این کشور قرار دارد.
خانواده هنردوست
باقری با دیپلم اقتصاد، کاردانی مدیریت و کارشناسی مدیریت بازرگانی همچنان از راه هنر زندگی را میگذراند. سال ۸۴ ازدواج کرده و حاصل زندگی مشترکش دو فرزند است. باران ۱۲ ساله و برهان ۶ ساله هم مانند پدر به هنر علاقه دارند و بسیاری از اوقات خود را در کارگاه میگذرانند. باران سه تار کار میکند و مانند پدرش نقاشی را دوست دارد. برهان هم مانند کودکیهای علیرضا دست ورزی خوبی دارد. باقری معتقد است که برای ورود به دنیای هنر هیچ اجباری نباید در کار باشد. بچهها هر زمان که دوست داشتند کار هنری انجام میدهند و اگر علاقهای نداشتند اصرار و اجباری در کار نیست.