گروه تاریخ و گردشگری شهرآرانیوز | انقلاب مشروطه در ایران با فرازونشیبهای فراوانی همراه بوده است و در بیشتر اوقات منحرف میشده است. این انحرافات بهویژه در زمان حکومت پهلوی با تصمیمات مستبدانه و خفقانآور رژیم، به اوج خود میرسید و امیدهای مردم برای تغییر روزبهروز کمتر میشد و همین عاملی شد تا مردم بیشتر به تغییر و سرنگونی رژیم بیندیشند. در این مسیر، آخرین اقدام شاه مبنی بر ایجاد نظامی تکحزبی، فرصتی تاریخی برای مردم فراهم آورد تا ثابت کنند این رژیم با منافع مردم بیگانه است. حوادث دهه ۵۰ در ایران که با رشد قیمت نفت و افزایش ثروت رژیم همراه بود، باعث شکلگیری نوعی از تکبر و خودبزرگبینی در شاه شد؛ تا آن اندازه که فرمان راهاندازی یک حزب را صادر کرد.
در آخرین ساعات عصر یکشنبه یازدهم اسفند ۱۳۵۳، شاه در حضور جمعی از دستاندرکاران درجه اول کشور اعلام کرد که دیگر نظام چندحزبی موجود را برنمیتابد و ادامه حیات آن را در راستای اهداف و طرحهای بلندپروازانه خود سودمند نمیداند و بدون اینکه مستمعان را مدت زیادی منتظر نگه دارد، از ضرورت تأسیس حزبی واحد و فراگیر سخن به میان آورد تا سیاستهای آینده کشور را بر اساس دادههای راهبردی آن تنظیم و اجرا کند.
تا پیش از این فرمان، احزاب رسمی ایران عبارت بودند از: حزب ایراننوین، حزب مردم، پانایرانیست و حزب ایرانیان. این احزاب موظف شدند در این حزب فراگیر عضو شوند و دیگر بنایی بر حزب اقلیت و اکثریت وجود نداشت.
محمدرضاشاه باتوجهبه افزایش ثروت کشور از طریق گرانشدن نفت، خود را در آستانه برآوردهشدن آرزوهایش میدید. قراردادهای نظامی بزرگ با غرب بهویژه آمریکا او را مسلحتر کرده بود و عنوان ژاندارم منطقه و نقش وی در معادلات بینالمللی و ولخرجیهای بیحسابوکتاب سبب شد فکر کند دیگر به اهرمهای مشروعیت نیازی ندارد و میتواند هرگونه مایل باشد حکمرانی کند. در واقع، توهم رسیدن ایران به دروازههای تمدن بزرگ، هر لحظه بیشتر در وجود او رشد میکرد و همهچیز باید در خدمت او میبود، حتی احزاب و انتخاب و انتخابات.
تا پیش از اجراشدن ایده یادشده، شاه همواره یادآور میشد بهدنبال نظام تکحزبی نیست. او در مصاحبهای گفته بود: «اگر من دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، سعی میکردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) میبینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم.»، اما با بهدستآوردن منابع مالی گسترده و تعامل بیشتر با رژیم ایالات متحده، کمکم هویت خود را آشکار کرد و شرایط تکحزبیشدن را خواستار شد.
تصمیمی که او در سال ۱۳۵۳ اجرا کرد، تعجب نزدیکترین کارگزارش را برانگیخت. اسداللّه علم در یادداشتهای سال ۱۳۵۳ خود بارها او را از راهاندازی نظام تکحزبی بر حذر میدارد. اما از آنجا که شاه تصمیمش را گرفته بود، علم بیش از این نتوانست مقاومت کند و او نیز از همراهان مهم وی در راهاندازی حزب رستاخیز میشود. شاه در مصاحبهای با توجیه اقدام خود مبنی بر نظام تکحزبی میگوید:
«کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به ۳ اصلی که من گفتم نباشد، ۲ راه برایش وجود دارد: یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی بهاصطلاح خودمان «تودهای» است. یعنی باز بهاصطلاح خودمان و با قدرت اثبات بیوطن است. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش برود، چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. کسی که تودهای و بیوطن هم نباشد، ولی به این جریان هم عقیدهای نداشته باشد، آزاد است، به شرطی که -علنا و رسما و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم، ولی ضدوطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.»
شاه آنقدر متکبر شده بود که رسانههای جهانی که میگفتند این کار مغایر دمکراسی است. او با حالت پرخاش گفت: «آزادی اندیشه! آزادی اندیشه! دمکراسی، دمکراسی! با ۵ سال اعتصاب و راهپیماییهای خیابانی پشت سر هم! دمکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم.»
در بین مخالفان رژیم پهلوی، هیچکس بهجز امامخمینی (ره) که آن زمان در نجف در تبعید بود، واکنش نشان ندادند. امام ضمن مخالفت صریح با این حزب، آن را خلاف مصالح اسلام دانستند و در پیامی گفتند: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است. درباره این حزب بهاصطلاح رستاخیز ملی ایران باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی، مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد.»
بااینحال، حزب کار خود را آغاز کرد و در همان ابتدا بهاجبار نزدیک به ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار عضو گرفت. این اعضا عموما کارکنان دولت و مقامات بلندپایه کشور بودند که پیش از این در احزاب پیشین عضویت داشتند. این اعضا در سال ۱۳۵۴ به ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر رسیده بود. اما نکته مهم آنجاست که اینها فقط دفتر عضویت را امضا کرده بودند و خبری از فعالیت برای حزب نبود.
ساختار حزب تشکیلاتی شبیه به تمرینات گروهی یک تیم ورزشی بود تا ساختار حزبی. بدین شکل که ۲ دسته پیشرو یا ترقیخواه و سازنده در این حزب شکل گرفت. دسته اول را جمشید آموزگار هدایت میکرد که آن زمان وزیر کابینه امیرعباس هویدا بود و دیگری را هوشنگ نهاوندی مدیریت میکرد. بررسی وضعیت ایران و نقد و بررسی اقدامات حزب، از جمله کارهای آنان بود که البته مفاد آن پس از تأیید شاه منتشر میشد. در واقع و بنا به تعبیر نهاوندی، این یک «اپوزسیون اعلیحضرتی» بود و هرگونه کنش و واکنش مبتنی بر نظرهای شاه شکل میگرفت و حزب اختیار خاصی نداشت.
محمدرضا پهلوی در نامهای بهتاریخ ۵ خرداد ۱۳۵۴ به امیرعباس هویدا، دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران، خط مشی و اصول اساسی حزب را مشخص کرده است: «پیرو بیاناتی که در جلسه یکم آذرماه یک هزار و سیصد و پنجاه و دو شمسی درباره تعیین تکلیف آینده مملکت و همچنین وظایف احزاب ایراد کردیم، اکنون که حزب رستاخیز ملت ایران تشکیل شده است، نظر خود را درباره وظایف این حزب ابراز و ابلاغ مینماییم که انتظار ما از حزب رستاخیز ملت ایران این است که مردم را ارشاد کند که مسئولیتها و وظایف ملی خود را در قبال نظام شاهنشاهی -قانون اساسی- انقلاب شاه و ملت به بهترین وجهی بهعهده بگیرند و انجام دهند.»
حزب همانگونه که گفته شد بر ۳ پایه اصلی نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفید) بنا شد و بهطبع چنین حزبی باید براساس منافع شاه راه خود را ادامه میداد. شاه در نخستین گام، امیرعباس هویدا را که در تملقگویی و چاپلوسی بیهمتا بود، به سمت دبیرکلی حزب فراگیر رستاخیز منصوب کرد. امیرعباس هویدا نیز بلافاصله پس از انتخاب به سمت دبیرکلی حزب رستاخیز، در تلگرافی به استانداریها و فرمانداریها، دستور دایرکردن دفترهایی برای تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز را صادر کرد.
رژیم شاهنشاهی در قدم بعدی همه کارمندان دولت را به عضویت در حزب مجبور کرد و برای تبلیغات بیشتر درباره شناساندن حزب به مردم، ۵ روزنامه رستاخیز یومیه، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز را بهعنوان ارگانهای خبری حزب تأسیس کرد.
فرمایشیبودن عملکرد حزب در خاطرات پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن، هم منعکس شده است: «امروز با سرگرد بهرامی ناهار خوردیم. او گفت: در کنگره اخیر حزب رستاخیز نمایندگانی از سراسر کشور در تهران گرد آمدند و به همه آنها نیز اطمینان داده شد که با برخورداری از آزادی کامل میتوانند فرد دیگری را بهجای جمشید آموزگار، بهعنوان دبیرکل حزب انتخاب کنند. ولی هنوز ۳ روز به پایان کنگره و انجام انتخابات برای گزینش دبیرکلی باقی نمانده بود که شاهنشاه طی نطقی اعلام کرد: ۲ مقام دبیرکلی حزب رستاخیز و نخستوزیری از هم قابل تفکیک نیست؛ و حالا شما بیاعتنایی و سرخوردگی ۱۵۰۰ نفر را مجسم کنید که پس از ۳ روز بحث و تبادل نظر برای انتخاب دبیرکل جدید چگونه کوشش خود را بهکلی بیفایده دیدهاند و موظف به اجرای تصمیمی شدهاند که اصلا در آغاز آن دخالتی نداشتهاند.»
ارقام بالا و هزینههای سرسامآور حزب، فقط ۲ سال پس را افتتاح در نوع خود درخور توجه است. با نگاهی به بودجه حزب رستاخیز در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در مییابیم که این بودجه از تفاوتی ۲ میلیارد و ۳۲ میلیون ریالی برخوردار است.
درحالیکه کل بودجه حزب در سال ۱۳۵۶ معادل ۳۶۴۵۴۵۴ ریال است، در سال ۱۳۵۷ به میزان ۲۰۳۶۰۰۰۰۰۰ ریال افزایش یافته است. این افزایش درحالی است که بودجه اختصاصیافته به خدمات عمومی از ۳۵۷۸۹۰ ریال در سال به ۲۵۷۷۴۹ ریال در سال ۵۷ کاهش یافته است. همچنین در شرایطی که برنامه برای مکانیزهکردن از ۴۰۰۰۰ ریال در سال ۵۶ به صفر در سال ۵۷ کاهش یافته بود، برنامه سازمانهای حزبی از ۱۶۱۷۱۶ ریال در سال ۵۶ به ۱۲۳۹۷۰۰۰۰ ریال افزایش یافته بود. در سایر موارد نیز بودجه بیشتر به مسائلی مانند تکمیل و تجهیز ساختمانها و ادارات حزب تخصیص یافته بود.
بهعنوان نمونه بودجه برنامه تکمیل و تجهیز ساختمانهای حزب از ۸۰۰۰۰۰ ریال در سال ۵۶ به ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ ریال در سال ۵۷ افزایش یافته بود که حکایت از ۱۲۵ برابر شدن آن داشت. این ارقام در اسناد حزب موجود است.
حزب رستاخیز به یکی از عوامل تسریعکننده سقوط نظام شاهنشاهی نیز بدل شد. در واقع عملکرد و موضعگیریهای شاه و رهبران حزب، اکثریت خاموش، ولی معترض مردم را نیز به حرکت واداشت. زیرا از یک سو روابط تعریفنشده حزب با شخص شاه، دولت و مجلسین و از سوی دیگر نبود نظمی انسجامیافته میان بخشهای مختلف حزب موجب تضعیف قدرت و یکپارچگی آن شد و این امر مخالفان رژیم را در شرایط مطلوبتری قرار داد.
اعضای حزب رستاخیز افراد بیاختیاری شدند که تحت اوامر ملوکانه شاهنشاه آریامهر قرار داشتند. این امر از یک سو وابستگی حزب به شاه را دامن میزد و از سوی دیگر به رشد و افزایش نفوذ افراد بلهقربانگو و فاسد در ساختار حزب میانجامید. این امر موجب میشد که با وجود وجود تشکیلات عریض و طویل، حزب از مدیریت ناسالمی بهرهمند شود که همه توان خود را برای افزایش نفوذ و نزدیکی به شاه صرف کند. درحالیکه از یک سو مسائل فوق گریبانگیر حزب شده بود، در سوی دیگر آتش مخالفت گستردهتر میشد و همه اقشار جامعه را در بر میگرفت؛ زیرا مردم و مخالفان مشاهده میکردند که شاه با تأسیس حزب رستاخیز درصدد ادامه رویههای سابق برآمده است. ازاینرو نهتنها تغییری در اوضاع کشور ایجاد نخواهد شد، بلکه عمل شاه در تأسیس حزب رستاخیز از سوی مخالفان بهمثابه مبارزهطلبی شاه نیز تلقی شد. زیرا ضمن آنکه به گسترش بیش از پیش نقش شاه در کشور کمک میکرد، مردم را نیز از ایفای نقش فعال در عرصه سیاسی کشور محروم میساخت.
مخالفت امامخمینی (ره) موج گستردهای را در میان علما و مراجع حوزههای علمیه برانگیخت. بهطوریکه حوزه علمیه قم در اعتراض به این حزب تعطیل شد و عملیات تعقیب و آزار علما و روحانیون بهدست حکومت شاه تشدید شد. در نتیجه چنین اقداماتی از سوی امامخمینی (ره) و روحانیت، مردم مذهبی ایران نیز که اسلام را سرلوحه زندگی خود قرار داده بودند، باتوجهبه پیام امامخمینی (ره) مبنی بر تحریم عضویت و شرکت در حزب رستاخیز، وقعی به کنگرهها، همایشها و اقدامات سیاسیاجتماعی حزب ننهادند. اما بی توجهی به حزب، فقط به مردم عادی و مخالفان رژیم پهلوی ختم نمیشد، بلکه بسیاری از صاحبمنصبان، مقامات عالی رژیم و نزدیکان شخص شاه نیز حزب را هرگز جدی نمیگرفتند و با دیده تردید به آن مینگریستند. یکی از این افراد بانفوذ، اسداللّه علم است که در خاطرات خود در روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۴، به شرح نخستین کنگره حزب رستاخیز پرداخته است: «بهدستور شاه در نخستین کنگره حزب جدید بهنام رستاخیز حضور یافتم. در حدود ۴۰۰ نماینده از سراسر کشور شرکت کرده و آماده بحث درباره اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم خوب کارگردانی شده بود، اما توخالی بود؛ بهکلی توخالی و ساختگی.»
بههررو آغاز و فرجام حزب رستاخیز ملت ایران بیانگر این نکته ظریف است که رستاخیز بزرگ ملت ایران را نه حزب رستاخیز و محمدرضا پهلوی، بلکه انقلاب اسلامی با رهبری امامخمینی (ره) رقم زد. زیرا برخلاف تمام تلاشهایی که رژیم پهلوی برای ایجاد هژمونی ایدئولوژیک انجام داد، موفق به نتیجهگیری درست نشد. چون ایدئولوژی رژیم پهلوی درست برخلاف اعتقادات مردم ایران بود و همین امر علت ناتوانی شاه در کسب وجهه عمومی نیز به حساب میآید.
شاه بر سر عقیده خود مبنی بر چندحزبیبودن کشور نماند و آنگونه که مظفر شاهدی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ» میگوید: «شاه این عقیده خود را درباره لزوم حمایت و پشتیبانی از نظام دوحزبی حاکم بر کشور در سراسر دهه ۱۳۴۰ بارها تکرار کرد و هر از چند گاهی به دستاندرکاران فعالیت حزبی و نمایندگان مجلس شورای ملی دستور میداد قاعده بازی سیاسی را مراعات کنند و در حفظ نظام دوحزبی حاکم بر کشور بکوشند.» شاه در نیمه آبان ۵۱ (کمی بیش از ۲ سال قبل از بنیانگذاری حزب رستاخیز) در یک سخنرانی تأکید کرده بود: «از لحاظ سیاسی مملکت یکحزبی نیست؛ یعنی دیکتاتوری یکحزبی نیست و نخواهد بود.» بااینحال او در اواخر زمستان ۵۳ نظر خود را تغییر داد و اقدام به تأسیس و حمایت از نظام تکحزبی کرد.
ایالات متحده آمریکا که همیشه مدافع رژیم پهلوی و شاه بود، در گزارش کوتاهی که وزارت خارجهاش منتشر کرد، درباره فرجام حزب رستاخیز میگوید: «نگاهی به گذشته نشان میدهد که شکست در سروصورتدادن به حزب رستاخیز، بزرگترین شکست شاه به شمار میرود.»