گروه تاریخ و گردشگری شهرآرانیوز | همزمان با تشکیل جلسه رسیدگی به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت، سازمان مجاهدین خلق ایران ۲۸ خرداد اعلامیهای منتشر کرد که محتوای آن بهصراحت جنگ مسلحانه علیه کشور و مقامات بلندپایه آن بود. بنیصدر در ۳۱ خرداد در پی رأی نمایندگان مجلس از ریاستجمهوری برکنار و با حکم امامخمینی (ره) عزل شد. همزمان با این اتفاقات، سازمان مجاهدین خلق تحرکات رسمی خود را آغاز کرد و ضربات گسترده و ناجوانمردانهای بر پیکر نظام نوپا و مردم علاقهمند به آن وارد کرد.
سازمان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و از آن هنگام که متوجه شد مقبولیتی در بین آحاد جامعه ندارد، سناریویی ترسیم کرد تا بتواند هرطور شده به آمال و آرزوهای خود دست یابد. این برنامه هدفمند و چندمرحلهای ۱۳ روز پس از پیروزی انقلاب آغاز شد و منافقین ضمن هشدار به حمله و تخریب دفترهای تشکیلاتی خود، آتش زیر خاکستر را کمکم شعلهور کردند: «دیروز به مراکز جنبش ملی مجاهدین در کاشان و یزد و تربتحیدریه حمله کردند... بدیهی است این حملات در تهران کاسه صبر هر انقلابیای را لبریز خواهد کرد، بنابراین از پیش بهصراحت اعلام میکنم که در صورت هرگونه حملهای از این مسئولیت هیچ برخورد و حادثهای متوجه مجاهدین خلق ایران که مجبور به دفاع از خود و مراکزشان هستند، نخواهد بود.»
رسم و مسلک این گروهک اینگونه بود که یا باید در امور کشور دخالت کنند یا آن را برهم زنند. حال، به روشهای گوناگون میشد به این مهم دست یافت. انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از جمله رویدادهایی بود که برای ایجاد نهادهای قانونی در ایران و سروساماندادن به خواستههای مردم تشکیل شد و هر ۱۰ عضو آن با رأی مردم برگزیده میشدند. رجوی با کسب ۳۰۰ هزار رأی یازدهم شد و به آن مجلس راه نیافت؛ بنابراین رهبری تشکیلات ضمن مخالفت با قانون اساسی جمهوری اسلامی، رأیدادن به آن را منوط به اصلاحاتی در آن دانست و از حمایت از آن خودداری ورزید.
اولین انتخابات ریاستجمهوری ایران درحالی آغاز شد که مسعود رجوی نامزد سازمان بود و گردهماییهای متعددی را با همراهی موسی خیابانی برپا میکرد. عمده این گردهماییها نیز به زدوخورد و بحث منجر میشد که عموما موافقان و مخالفان سازمان بدون درگیرشدن نیروی نظامی دولتی، باهم برخورد میکردند. اما رهبری سازمان علاقه داشت شرایط را بهگونهای پیش ببرد که انگار این نظام است که مخالف آنان است.
امامخمینی (ره) با هوشمندی و درک دسیسههای احتمالی این گروهک و باتوجهبه اینکه سازمان قانون اساسی جدید را نپذیرفته بود، از ادامه حضور رجوی ممانعت کرد تا طرح سازمان هم شکست بخورد. آخرین حربه سازمان برای دامنزدن به نفاق و تنفر هوادارانش از حکومت جدید، تبلیغات پرسروصدای آنان در پی کشتهشدن یکی از هواداران سازمان در جنوب شهر تهران در جریان تبلیغات ریاستجمهوری بود. در واقع، سازمان میپنداشت که باید توان حداکثریای برای ایجاد دودستگی و خشم نسبت به جمهوری اسلامی، در دل هواداران خود به وجود آورد که اگر در آینده نزدیک تنش رسمیای بین آنان رخ داد، هیچ هواداری بهسمت حمایت از نظام جدید نرود.
موج شکستهای سیاسی سازمان بیشتر و بیشتر میشد که شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی و سخنرانی صریح امامخمینی (ره) در تیر ۱۳۵۹ حیثیتی برای منافقین در سطح ملی باقی نگذاشت و بنا بر این شد که نشریه مجاهد و بسیاری از دفاتر حزبی و تشکیلاتی آنان موقت تعطیل شود. اما این آرامش قبل از توفان، در واقع برنامهریزی علیه نظام بود. سازمان با زیرنظرداشتن حزب جمهوری اسلامی و بررسی شرایط و اقدامات بنیصدر، آگاهانه در پی فرصتی بود تا مجدد به میدان بیاید. همزمان با آغاز جنگ و چندماه پس از تثبیت آن، نشریه مجاهد مجدد چاپ شد و منافقین کمکم به صحنه بازگشتند، اما اینبار برای خلق آتشی بزرگتر و پلیدتر.
سازمان ضمن بازگشت بیسروصدا به جامعه سیاسی ایران، اینبار توجه و توان خود را متوجه بنیصدر کرد. اولین رئیسجمهور اسلامی ایران، اینک درگیر جنگ با عراق و مشکلات درون کشور بود و از سوی دیگر سودای مخالفت با امام و نظام را داشت و برای رسیدن به آن، ابزار تهاجمی لازم داشت.
سخنرانی ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران، نخستین اتحاد عملیاتی و مسلحانه بنیصدر و شرکای جدید او بود. این سخنرانی که بهمناسبت بزرگداشت دکتر محمد مصدق انجام میشد، صحنه آشوب و درگیری موافقان و مخالفان شد و اینجا بود که با تصمیم رهبری سازمان، طرفداران منافقین با نیروهای مردمی درگیر شدند و یکی از جدیترین زدوخوردهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در گرفت.
آغاز سال ۱۳۶۰ روزهای ملتهبی بود و سازمان آموزشهای فشرده عقیدتی و نظامی برای کادرهای خود در نظر گرفته بود. آنان سادهلوحانه و متکبرانه بهدنبال زیرفشار قراردادن امامخمینی (ره) بودند تا بتوانند مشروعیت بهدست آورند و اگر چنین نشود، مبارزه مسلحانه خود را توجیه کنند.
امامخمینی (ره) در پاسخ درخواست سازمان مبنی بر ملاقات آنان با ایشان، ضمن رد درخواست بیان کردند اگر نیت و اهداف صحیحی داشتید، خودم به دیدارتان میآمدم. همین نکته امام کافی بود تا سازمان بهسمتی برود که مدتها در انتظارش بود؛ آشوب و شورش گسترده مسلحانه.
در فاصله ۲۰ اردیبهشت تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، فضای جامعه بسیار سنگین بود و درگیریهای خیابانی گستردهای برقرار بود. تا اینکه سازمان در روز ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ با تکیه بر آنچه «هواداران بیشمار که آمادگی ورود به فاز نظامی را دارند» میدانست، تغییر رویکرد از مبارزه بهاصطلاح مسالمتآمیز را اعلام کرد. درنهایت عصر روز شنبه ۳۰ خرداد، هواداران بنیصدر و سمپاتهای سازمان مجاهدین خلق که از سوی دیگر مخالفان متضاد نظام مانند گروه پیکار، جبهه ملی، حزب رنجبران و... حمایت میشدند، حول مبارزه با آنچه ارتجاع میخواندند به عرصه مبارزه مسلحانه قدم گذاشتند. از این پس، سراسر دهه ۶۰ به عرصهای برای ترورها و خونریزیهای منافقین تبدیل شد.
سازمان مجاهدین خلق با انتشار اعلامیهای، مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرد:
بسمالله الواحد القهار
مردم قهرمان ایران
مردم مبارز تهران
مزدوران ارتجاع سهشنبهشب ۲۶ خرداد جاری، با حمایت دستههای متعدد اوباش مسلح و چماقدار، به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی یورش برده و پس از ضربوشتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند.
همچنین در همین ایام شاهد دستگیریهای غیرقانونی اعضای دفتر ریاستجمهوری هستیم که بعضا حتی خبر و اسامی افراد دستگیرشده نیز اعلام نمیشود. کما اینکه نقشههای وسیعی برای دستگیری همه شخصیتهای ترقیخواه و ضدانحصارطلب کشور در دست آمادگی است. سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضدانقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه میکند تا از این پس -به یاری خدا- در قبال حفظ جان اعضای خود بهویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب میشوند، قاطعترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.
بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هرآنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعان انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کردهاند نقشه بهپایاننرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را در قلعوقمع مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث بر آنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباسی دقیقا شایسته سختترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمنا سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ میدارد که در هر موردی هم که کیفر فیالمجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسر نباشد، بهزودی و بهطور مضاعف، آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند؛ و ماالنصرالامن عندالله.
طبق دستورالعمل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) اعضا و هواداران سازمان مجهز به چاقو، تیغ موکتبری، پنجه بوکس، کوکتل مولوتوف، اسپری حاوی اسید و اسلحه گرم (برای سرتیمها و کادرهای اصلی) در بعدازظهر ۳۰ خرداد ۶۰، همزمان با بررسی عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور بنیصدر در مجلس، به خیابانهای مرکزی تهران ریختند تا علیه نظام انقلابی ایران قیام کنند. طبق خط مرکزیت سازمان، قرار بود این تظاهرات مسلحانه، موتور محرکه یک قیام مردمی گسترده شود که درنهایت نظام را سرنگون میکرد.
تجمع تظاهرات منافقین در خیابان طالقانی، خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان شهید قرنی، خیابان ولیعصر و پل کالج بود. طبق آمارها، دستکم ۲۵ نفر از مردم غیرمسلح بهدست منافقین شهید و حدود ۲۰۰۰ نفر هم زخمی شدند. دهها دستگاه اتوبوس و مینیبوس و خودروهای دولتی و شخصی بهدست منافقین به آتش کشیده شد و خسارات سنگینی به اموال عمومی وارد شد.
به گزارش روزنامه کیهان (۳۱ خرداد ۶۰): «خیابانهای محل درگیری در تهران وضعیت غریبی پیدا کرده بود. چهرههای ملتهب، مغازههای تعطیلشده، اتوبوسهای بهآتش کشیدهشده و دود لاستیکهای سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان (و اغلب همان میلیشیای معروف) همراه با جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان، افرادی را که از جهت هیئت ظاهری به حزباللهیها شبیه بودند، کتک زده و از آنها میخواستند که بهنفع بنیصدر و سازمان شعار دهند، چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم میریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکتبری صورت و بدن آنها را زخمی میکردند.» بااینحال، سازمان آنگونه که باید در تظاهرات خود موفق نبود و بیشتر شهر را تخریب کرد و مردم عادی را کشت و مجروح کرد.
امامخمینی (ره) نظر به دسیسه منافقین، وقتشناسی کرد و روز یکم تیر اعلامیه صریحی خطاب به شورشیان صادر کرد:
«به این جوانهای گولخوردهای که از چند نفر گرگ گول خوردهاند، نصیحت میکنم... توجه داشته باشید این امری که ۲ روز پیش [۳۰ خرداد]اتفاق افتاد، این را مطالعه کنید، ببینید چه بود؟... شما که بازی خوردید و سران جنایتکار منافقین شما را بازی دادند و خودشان در پناهگاهها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله اسفناک را بهدست شما به بار آوردند... اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب ۲۰ سال و اخیرا دوسه سال، خون خودش را داده و دست آمریکا و بلوک او را و شوروی و بلوک او را از این کشور کوتاه کرده است... کرارا من [به بنیصدر]گفتم که بیا و از این گروهکهای فاسد، از این منافقین، تبری کن، حیثیت خودت را از دست نده، برو در ملأ عام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی میکشند... من خیر این گروهها را میخواهم، اگر این گروهکها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامی قیام نکنند و آنهایی که قیام کردند توجه کنند و برگردند به دامن اسلام... جوانها و دخترها و پسرهای عزیز ما گول اینها را نخورند. از دامن اینها فرار کنند و به آغوش اسلام برگردند... آن آقا [بنیصدر]که من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها [منافقین]از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم که توبه کند... برای همه کس هر کار بکند، باز جای توبه هست، در توبه باز است، رحمت خدا واسع است.»
۳۱ خرداد ۱۳۶۰، ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری عزل شد و تا ۷ مرداد همان سال مخفیانه زیست. پس از آن با همراهی رجوی توانست مخفیانه از ایران بگریزد. رجوی نیز ادامه جنایات خود را در ایران به موسی خیابانی سپرد و خود را آماده فعالیتهای مخربتری کرد. سازمان مجاهدین خلق فقط یک هفته پس از این اعلامیه، ۲ ترور انجام دادند؛ ۶ تیرماه، مسجد ابوذر، آیتاللّه خامنهای، امام جمعه تهران، و ۷ تیرماه، آیتاللّه بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی ایران. سازمان تا ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که موسی خیابانی و تشکیلات عملیاتی منافقین ضربه خورد، ترورهای گسترده مقامات و همچنین مردم عادی کوچه و بازار را انجام دادند تا نشان دهند خودخواهی سیاسی و عقدههای قدرت در آنان تمامنشدنی است.