طالبها در تازهترين مرحله عمليات خودشان، سه منطقه را مدنظر قرار دادهاند؛
منطقه اول مرزهاي شمال كشور با آسياي مركزي از جمله ولايت بدخشان كه با تاجيكستان و ازبكستان هممرز است.
منطقه دوم منطقه مركزي هزارهجات است كه آنجا شيعيان زندگي ميكنند.
و قسمت سوم مرز افغانستان با شرق ايران است.
به نظر ميرسد كه اين حركت افغانستان تصادفي نيست و بلكه برنامهريزي دقيقي براي آن انجام شده است. امروز نه تنها طالبان موفق شدهاند گذرگاه مركزي اسلام قطعه را تصرف كنند، بلكه در طول هفتههاي گذشته در مرزهاي ايران در خراسان جنوبي و سيستان و بلوچستان هم پيشرفت قابل ملاحظهاي داشتهاند و عملا بخش زيادي از خط مرزي را كنترل ميكنند.
اصل قضيه اين است كه طالبان ميخواهد حداكثر فشار را روي دولت مركزي بگذارند تا بدون اينكه مجبور باشند از طريق تهاجم نظامي كابل را تصرف كنند، دولت افغانستان را وادار به تسليم كنند، چراكه قطعا كشيده شدن جنگ به كابل مخاطرات زيادي براي طالبان در پي خواهد داشت، در نتيجه آنها تلاش ميكنند كه دولت مركزي را تحت محاصره قرار دهند.
پيشروي در هرات و تصرف گذرگاه مرزي اسلامقلعه، تلاش براي قطع كردن شاهرگ تجاري ايران و افغانستان است و احتمالا هدفشان اين است كه نهايتا ايران را وادار كنند كه اگر قصد ادامه تجارت با افغانستان دارد، اين كار را از طريق طالبان انجام دهد و معامله با دولت مركزي افغانستان را كنار بگذارد.
البته قطعا چنين تصميمگيرياي براي ايران سخت و شايد ناممكن خواهد بود. طالبان علاوه بر اينكه با تصرف مناطق مرزي، دولت را تحت محاصره قرار ميدهد و ارتباط زميني آن با جهان خارج را قطع ميكند، از سوي ديگر تلاش ميكند تا يك منبع مالي تازه براي خود از طريق گمركات و تعرفههاي گمركي ايجاد كند.
اما تصور نميكنم كه آنها مازاد بر اين تلاش كنند كه بر حوزه امنيتي يا تماميت ارضي ايران اثرگذاري داشته باشند، چراكه چنين رويكردي نه تنها منفعتي براي آنها ندارد بلكه كارشان را براي رسيدن به هدف سرنگوني دولت مركزي كابل سختتر ميكند. واقعيت ميداني امروز اين است كه ايران در مناطق مرزي خود با افغانستان، ديگر با دولت طرف نيست بلكه با طالبان طرف است و بايد با اين واقعيت طوري كنار بيايد.
اقوام غيرپشتون و بخشي از ليبرال دموكراتهايي كه در كابل حاكم هستند، نميتوانند حاكميت مجدد طالبان را بپذيرند و طبيعتا تلاش ميكنند كه مردم را مسلح كنند و در برابر طالبان به مقاومت وادارند. اما مشكل اينجاست كه نظام حاكم كنوني بر افغانستان تا جايي درگيري فساد و اختلافنظر داخلي است كه عملا مردم نااميد شدهاند و اين سوال برايشان وجود دارد كه براي چه چيزي ميخواهند بجنگند و از چه چيزي ميخواهند دفاع كنند؟
به نظر ميرسد كه مجاهدان و رهبران محلي مانند اسماعيل خان، ژنرال دوستم و عطا محمد نور كه با منشا قومي تلاش ميكنند مردم را براي رويارويي با طالبان بسيج كنند، سخت باشد. اما اگر طالبان نهايتا هرگونه راهحل سياسي را ناديده بگيرد و به كابل حمله كرده و كابل را تصرف كند، در آن صورت همه نيروهايي كه امروز در كابل حاكم هستند و خيلي از اين گروهها مجاهد به شمال منتقل خواهند شد و آنجا مقاومت سختي را سازماندهي خواهند كرد.
در چنين شرايطي مردم از آنها حمايت خواهند كرد و ممكن است يك جنگ داخلي طولاني مدتي را شاهد باشند و نتوانند پيروزي قطعي را به راحتي به دست بياورند. در دوره پيش از اشغال نظامي افغانستان توسط امريكا نزديك به ۱۰درصد از خاك افغانستان در منطقه دره پنجشير در شمال افغانستان تحت حاكميت دولت به رسميت شناخته شده بينالمللي مرحوم برهانالدين رباني قرار داشت. اما اين در صورتي است كه طالبان به راهحل نظامي ادامه بدهد و هيچ راهكار سياسي را نپذيرد. به نظر ميرسد كه طالبان در حال چانهزني براي تشكيل دولت جديد و پذيرفتن يك راهكار سياسي است.
آنها پيشنهاد دولت غني براي تشكيل يك دولت موقت با ۶۰درصد عضويت طالبان و ۴۰درصد بقيه گروهها را نپذيرفتند، اما نهايتا دنبال اين خواهند بود كه ۸۰-۹۰ درصد از قدرت را بخواهند. در مورد وعدههايي كه طالبان به كشورهاي همسايه افغانستان داده، مبني بر كنترل مرزها و ريشهكن كردن گروههاي تروريستي مانند داعش و امثالهم، من باور ندارم كه اساسا چنين حرفهايي عملي باشد.
رابطه طالبان با داعش و القاعده مبهم است، اما قطع نيست، به علاوه اينكه خيلي از گروههايي كه مستقيما با طالبان همكاري ميكنند، عملا ممكن است كه بيرق داعش نداشته باشند، اما متحد داعش هستند. در همين روزهاي گذشته گروههايي كه از طرف طالبان در بدخشان پيشروي ميكردند و مناطق مرزي تاجيكستان را تصرف كردند، درواقع خودشان از نيروهاي ازبك بودند، نه از قوم پشتون. گزارشهاي مردمي و محلي نشان ميدهد كه نيروهايي كه از طرف طالبان اين عمليات را انجام دادهاند به زبان ازبكي صحبت ميكردند.
ريشههاي چنين نيروهايي معمولا روشن است، غالب اين ازبكهايي كه با طالبان همكاري ميكنند از نهضت تحرير ازبكستان هستند كه سابقه طولاني همكاري با داعش در سوريه دارند. اين حرفي كه طالبان ميزند كه به داعش و القاعده اجازه فعاليت نميدهيم، خيلي با واقعيت همخواني ندارد. به لحاظ ايدئولوژيكي هم طالبان و هم گروههاي داعش و القاعده ديگر خلافتگراهايي هستند كه يك نظام راديكال سلفي اهل سنت ميخواهند. امروز بنا به مصلحت ممكن است طالبان چيزهايي بگويند، اما در آينده هيچ بعيد نيست كه دوباره اتحاد ميان اين گروهها برقرار شود.
علاوه بر همه اينها اساسا معلوم نيست كه چه توافقهاي پشت پرده ميان طالبان و امريكاييها وجود دارد. زلمي خليلزاد و ملابرادر چه چيزهايي را امضا كردهاند؟ آيا محرمانه امريكا قرار نيست از طالبان استفاده كند تا نيروهاي راديكال منطقه را براي تحت فشار قرار دادن و تضعيف كردن رقباي منطقهاي امريكا از جمله چين، روسيه و ايران بسيج كند؟ بعيد ميدانم طالبان هرگز خودشان را وارد درگيري جدي با گروههاي ايدئولوژيكي كه متحد طبيعيشان محسوب ميشود بكنند و وعدههايي كه در مورد ريشهكني داعش و همكاري امنيتي با چين ميدهند، به نظرم، واقعي نيست.
منبع: روزنامه اعتماد