غزاله حسینپور| «یکباره درد، مثل عطری کهنه، از سرش پرید، ... دانست وقتش فراز آمد»؛ این واژهها و عبارات با این ساخت و حسآمیزی در داستان بلند «خیرالنساء»، نوشته مرحوم قاسم هاشمینژاد، آمده است. آنچه در نوشتههای داستانیای از این دست نمودار است، رویکردی است که تنه به شعر و شاعرانگی میزند. در این قبیل نوشتهها نگارش مرسوم و متعارف داستان به کنار میرود و آرایههای ادبی و نگاه شاعرانه چیرگی خود را به رخ میکشد. شادروان بیژن نجدی در بخشی از داستان «سهشنبه خیس» نوشته است: «باران با صدای پارچه روی چتر میبارید. پاییز، خودش را به آبی میزد.» داستانهای شاعرانه هواخواه بسیار دارد و البته مخالفانش هم کم نیستند. این آثار ویژگیها و بایدها و نبایدهایی هم دارند که در گزارش پیشرو آن را در گفتگو با ۳ داستاننویس بررسیدهایم.
داستان شاعرانه هم نخست باید «داستان» باشد
احمد ابوالفتحی وجه تمایز داستان شاعرانه با دیگر انواع داستان را پررنگتر بودن صور خیال -که عناصر برسازنده شعر هستند- در آن میداند: ذهنیت شاعرانه ذهنیتی است که صور خیال در آن غنی است. تشبیه، مجاز، کنایه و استعاره که عناصر چهارگانه صورخیال را شکل میدهند در داستان شاعرانه، نسبت به دیگرگونههای داستان به شکل غنیتری بروز پیدا میکنند.
نویسنده رمان «سال سی» درعینحال یادآور میشود که این نوع از داستان نیز مانند دیگرگونهها به سازههایی مانند شخصیتپردازی، صحنهپردازی، لحنپردازی و... -که شکلدهنده ساختار داستان هستند- توجه دارد. او همچنین میگوید: در داستان شاعرانه منطق روایت خود را وابسته به جهان بیرون نمیداند و از منطق ذهنیای پیروی میکند که نویسنده در چهارچوب روایت خود آن را شکل میدهد و انسجام میبخشد.
ابوالفتحی درباره سرچمشههای داستان شاعرانه در ایران توضیح میدهد: در ادبیات فارسی از همان شکلهای اولیه داستان میتوانیم توجه به شاعرانگی در روایت را مشاهده کنیم. در داستانهای جمالزاده به این دلیل که روایتهای او ساختار عینگرا و مبتنی بر بازنمایی جهان واقع دارند این توجه کمتر است، اما در بسیاری از داستانهای صادق هدایت و بهطور ویژه و مشخص در داستان بلند «بوفکور» میتوان نمودهای جهان متخیل برساخته نویسنده و همچنین توجه ویژه به صور خیال را مشاهده کرد. پس از آن نیز هرچه توجه نویسندگان ایرانی به صورتهای مدرن روایت بیشتر شد و هرچه ذهنگرایی در نوشتار قدرت بیشتری گرفت، توجه به ساختهای شاعرانه روایت نیز بیشتر شد.
نویسنده مجموعه داستان «پلها» شاعرانهنویسی در داستان را امری مشکل میداند: گاه میبینیم برخی نثرهایی که فقط عناصر شاعرانه را در خود بروز دادهاند، بدون اینکه ساخت روایی منسجمی داشته باشند، به عنوان داستان شاعرانه ارائه میشوند، درصورتیکه مسئله اصلی این است که در آغاز امر، داستان باید داستان باشد، یعنی ماجرایی را برای ما روایت کند و ابتدا و انتهایی داشته باشد. بحث دیگر این است که بهره بردن از زبان شاعرانه در داستان، به معنای خلق داستان شاعرانه نیست. منطق خودویژه داستان شاعرانه در روایت باید شکل گرفته باشد و از اساس داستان تبدیل به یک استعاره بزرگ شده باشد تا بتوانیم آن را داستان شاعرانه ارزشمند بدانیم.
نجدی، شاخصترین نویسنده ایرانی داستان شاعرانه
علی موسیزاده ریشههای داستان شاعرانه را در برخی مکاتب میداند: مثلا رمانتیکها معتقد بودند اصالت با عواطف و احساسات انسان است و بازگشتی غریزی به طبیعت پیدا کردند. شاعرانگی و گرایش به عواطف درست همانجا شروع میشود که ما به طبیعت خودمان برگردیم. داستان مدرن نیز اصالت را به درونیات انسان میدهد. از طرفی در این رویکرد ساختار داستان به سمتی رفته است که شکل کلاسیک خود را ندارد و طرح داستان بیشتر به شعر نزدیک شده است و آرایههای ادبی و تشبیهات و استعارهها وارد آن شدهاند.
این مدرس داستاننویسی به توضیحات خود اضافه میکند که بهره بردن از موقعیتهای غیرواقعی یا زاویه دید دومشخص میتواند به اثر قابلیت شاعرانگی بدهد -مانند داستان کوتاه «به یاد آر» از خوآن رولفو که اگرچه موضوعش کشت و کشتار است، زاویه دید دومشخص به آن طنین شاعرانه بخشیده است-، اما رویهمرفته نمیتوان ویژگیهای مشخصی برای داستان شاعرانه تعریف کرد: میتوان گفت داستان شاعرانه، اثری است که همه خیالانگیز بودن و عاطفی بودن و عناصر آن به سمت شاعرانگی حرکت کرده باشد. ولی از طرفی میبینیم که داستانی بدون اینکه محتوای شاعرانه داشته باشد، گزارههای شاعرانه دارد یا برعکس، یک داستان خیلی ساده نوشته میشود، اما چون محتوای خیالانگیز دارد حس و عاطفه را طوری تحریک میکند که ما آن را بهعنوان داستانی شاعرانه بپذیریم. نکته مهم این است که داستان هرچه به سمت شعر هم میل پیدا کند، همچنان عنصر روایت در آن پررنگ و اساسی به حساب میآید و فقط پرداخت آن شاعرانه میشود.
موسیزاده در بیان مصداقی ایرانی برای نویسندگیِ شاعرانه از شادروان بیژن نجدی یاد میکند و میگوید: او شاخصترین نویسنده ایرانی در این زمینه است که هیچکس نتوانسته است از او تقلید کند. داستانهای نجدی گزارههای عجیبی دارد، مثلا مینویسد: «هوا از صدای آهن جر خورد»، این عبارت کاملا شاعرانه است. او تا جایی پیش میرود که گزاره و محتوا خود تبدیل به شاعرانگی میشوند.
برخی نوقلمها به شکلی مبتذل از زبان شعر الهام میگیرند
«بهتر است به جای داستان شاعرانه از زبان و نثر شاعرانه حرف بزنیم. ویژگی شاعرانه که به آن برمیخوریم مربوط به زبان و نثر داستان است.» تورج صیادپور به این دیدگاهش میافزاید: معمولا نثرهایی که در گذشته وجود داشته، آهنگین و مسجع بوده است. این امر یک برتری حسی را نسبت به سخنان عادی القا میکرده است. اصولا استفاده از عناصر هنری در نثر، به ثبت عبارت در ذهن کمک میکرده است و انتقال مفهوم را که معمولا خشک بوده، آسانتر میکرده است. از ادبیات گذشته میتوان به سمک عیار و یا گلستان سعدی اشاره کرد که نثری فاخر و نزدیک به شعر دارد.
امروز نیز گاهی نیاز است تا از زبان شعر در ادبیات داستانی استفاده کنیم و نوعی تفاخر به نثر ببخشیم، اما آنچه دراینباره بایسته است پیروی زبان از ذهن نویسنده و داستانی است که او میخواهد بگوید؛ مؤلف کتاب «واقعیت داستانی» بسیاری از داستانهای شهریار مندنیپور و بیژن نجدی را شاهد این گفته خود میآورد. او هشدار میدهد: خیلی وقتها نویسندگان جوان و کسانی که تحت تأثیر شعر، به داستان روی آوردهاند فکر میکنند در ابتدای کار باید از تلمیحات و استعارههای عاشقانهای که از شدت استعمال به ابتذال کشیده شده است، استفاده کنند.
صیادپور با وجود این تأکید میکند که نفس شاعرانه نوشتن چیز بدی نیست: امروزه دیده میشود که از دارا بودن زبان شاعرانه به عنوان یک ویژگی ناپسند یا موضوعی پیشپاافتاده برای داستان نام میبرند، درحالیکه خیلی از بهترین داستانهای ایران به این زبان نوشته شده است. اگر به آثار بیژن نجدی که رئالتر از کارهای مندنیپور است، نگاه کنیم، میبینیم از عبارات و تصاویر شاعرانهای مانند «پرده آبستن باد بود» استفاده کرده است. حتی هوشنگ گلشیری با آن زبان استوارش، در برخی آثار رگهها و نمونههایی از شاعرانگی را وارد نثر میکند. در ادبیات جهان، گابریل گارسیا مارکز میگوید به یاری کوهی از واژهنامهها مینویسد. به نظر من این زبان در جای خود بسیار خوب است و اتفاقا نوع نگاه شاعرانه سخت نوشته میشود و استفاده از زبان شاعرانه خوب و محکم کار هر کسی نیست.
اما بایدها و نبایدهای داستان شاعرانه چیست؟ او میگوید: در این سبک نوشتار، نویسنده باید بتواند جور دیگری به بیرون نگاه کند و تسلط بالایی به ادبیات داشته باشد، باید ادبیات کهن و شعر و انواع ادبی را خوب بشناسد و، چون ادبیات ما اندوخته شعری غنیای دارد، هر اثری که به سمت شعر پیش برود در ذهن خواننده ماندگار و تأثیرگذار خواهد بود. از طرفی اگر داستانی را که احتیاجی به این زبان ندارد، به زبان شاعرانه بنویسیم، آن را خراب خواهیم کرد.