سرخط خبرها

هنر در حرم باید ماندگار باشد

  • کد خبر: ۷۵۴۳
  • ۰۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۱:۲۱
هنر در حرم باید ماندگار باشد
ساعتی پای صحبت خالق آثار هنری آستان قدس

نجمه موسوی کاهانی - چند سال قبل وقتی در گنجینه قرآن حرم قدم می‌زدم و مدهوش گچ‌کاری‌های آن بودم، فکر نمی‌کردم که روزی با خالق این هنر دیدار کنم.
با دیدن گچ‌کاری‌های خیره‌کننده‌ای که در سقف گنجینه وجود داشت این سؤال در ذهنم پررنگ‌تر می‌شد که چرا هیچ اثری از نام و شناسنامه پدیدآورنده این شاهکار در اینجا وجود ندارد.
اما بالأخره موفق شدم استاد هنرمند این آثار را ملاقات کنم. دیدار با استادکار مهربان و خوش‌ذوقی که با لبخند گرمش پذیرای ما در منزل شخصی خود بود.
استاد ابولقاسم کمالی‌زاده متولد ۱۳۲۱ که از قدیمی‌های محله پاچنار است و از در و دیوار خانه‌اش هنر می‌بارد.

از شاگردی تا استادی
استادکار قدیمی که نشانه‌های صبر و شکیبایی‌اش در آثار بی‌نظیر او پیداست با متانت و آرامش این‌طور خود را معرفی می‌کند: شاگرد بنّا بودم، جایی را کاهگل کرده بودند رنگ هم زده بودند تا لوله‌کشی کنند و بعد گچ‌کار بیاید و گچ‌کاری کند. معمار آمد و گفت که «یک مرد اصفهانی چاق به اینجا می‌آید به او بگو که معمار زود برمی گردد.» من هم گفتم: «چشم» بعد آقایی با لهجه اصفهانی آمد و گفت: «معمار کجاست» من هم گفتم: «الان می‌آید» وقتی معمار برگشت متوجه شدم که این مرد گچ‌کار است و قرار است کار گچ‌کاری بنا را انجام دهد. از فردای آن روز گچ‌کار اصفهانی که اوستا حسین بود، شروع به کار کرد. شاگرد می‌خواست و من را هم دم دست او گذاشتند تا برایش گچ بسازم. گچ‌کاری که تمام شد نوبت به گچ‌بری رسید. من هم که شده بودم شاگرد گچ‌کار در مراحل گچ‌بری هم کمک دست او بودم. کار که تمام شد برای کار بعدی من را همراه خودش برد و تمام بهار و تابستان و زمستان در هر کاری که به وی سپرده می‌شد من را هم به عنوان شاگرد می‌برد. نیمه‌های فصل زمستان اوضاع کار کساد شد و به اصفهان رفت، اما  وسایلش را در خانه ما گذاشت. من هم دوباره شاگرد بنا شدم، اما دوباره عید برگشت و من هم دوباره به کار گچ‌کاری مشغول شدم. این بود که گچ‌کار شدم.

استادکار‌ها کار را یاد نمی‌دادند
 اولین خاطرات گچ‌کاری من مربوط به اواخر دهه۳۰ است. آن‌زمان خانه ما در کوچه حسین‌باشی بود. در آن‌روز‌ها رسم نبود کسی از گچ‌بر‌ها کار یاد بگیرد. گچ‌کار خیلی خوبی مثل حاج سیدعلی میرباقری که از گچ‌کار‌های بنام اصفهان بود وقتی از دنیا رفت یک نفر هم از او کار یاد نگرفته بود. آن‌زمان، اوستاکار خودش پای کار می‌ایستاد تا کارگر گچ را الک کند پس از آن به کارگر می‌گفت که برود و خودش گچ را می‌ساخت، زیرا دوست نداشت کسی دور و برش باشد و کار را یاد بگیرد. کمتر از تعداد انگشتان دست افرادی وجود داشتند که از گچ‌بر‌ها کار یاد گرفته بودند. من سه سال برای اصفهانی‌ها شاگردی کردم و وقتی که دستم راه افتاد دیگر من را برای شاگردی نبردند تا یک وقت راه و چاه کار را یاد نگیرم.
یک‌سال زمستان به همراه گروه به اصفهان رفتم. چون سرشان شلوغ شده بود ناچار بودند که من را هم سرکار بگذارند. بعد از آن به مشهد برگشتم، به آستان قدس آمدم تا در اینجا کار کنم. آینه‌های پیش روی حضرت، گچ‌بری‌هایی دارد که تعمیراتی لازم داشت و بخش‌هایی هم نیاز داشت تا بنیادی کار شود وقتی که اوستا حسین از اصفهان آمد آن‌ها را هم به حرم بردم تا به کمک من بیایند و کار‌های روی آیینه تمام شود. بعد از آن هم ۱۸اردیبهشت ۴۴
گنجینه فرش را با اوستاحسین شروع کردیم که یکی از بهترین آثار من است.

استاد گچ‌بر‌های قدیم
استاد ابوالقاسم در ادامه از نانجیبی بعضی گچ‌کار‌های قدیمی آن‌زمان‌ها که گچ‌کاری انحصاری بود و مشهد گچ‌بُر خوب نداشت هم تعریف کرده و می‌گوید: برای ساختن بیمارستان امام رضا (ع) از تهران گچ‌بری آورده بودند که به حسن سیاه مشهور بود. بعد از اینکه کارش در بیمارستان امام رضا (ع) تمام شد کار‌های شخصی مردم را قبول می‌کرد، اما با بدقولی‌هایی که کرد نام و آوازه گچ‌کار‌ها را حسابی خراب کرد. در هر کار و شغلی آدم نجیب هم هست، آدم نانجیب هم پیدا می‌شود، اما استادکار‌ها باید بدانند که مهم انجام درست کار است. الان هم اختلاف بین مهندس و کارگر وجود دارد، اما باید با هم کنار بیایند تا کار پیش برود. مهندس‌ها دوست ندارند کسی در کارشان دخالت کند. گاهی اوقات گچ‌برها هم بدجنسی می‌کنند و مهندس‌ها را اذیت می‌کنند و گچ خوب برای آن‌ها درست نمی‌کنند. مهندس‌ها هم که کار گچ انجام نداده‌اند، تشخیص نمی‌دهند و با گچ‌مرده کار می‌کنند.
 استاد ابوالقاسم سپس باحوصله مراحل ساخت انواع گچ را تشریح کرد و فرق گچ زنده و مرده را توضیح داده و بیان می‌کند: بیش از ۱۰۰مدل می‌توان گچ را درست کرد. اینکه چطور با گچ ۳۰درصد کار شود تخصص می‌خواهد.

نقشه آثارم متعلق به خودم است
یک وقت‌هایی کار‌هایی را انجام دادیم که در زمان خودش خیلی کیف داده و حال ما را خوب کرده است. نقش کار‌های من مال خودم بوده و هیچ دو نقشه‌ای شبیه هم کار نشده است. بعضی گچ‌کار‌ها خوب نقشه می‌کشند، اما نمی‌توانند آن را در هنگام کار اجرا کنند بعضی از آن‌ها گچ‌کار خیلی خوبی هستند، اما نقشه را باید از جای دیگر تهیه کنند. من به لطف خدا  در هر دو مختص هستم. البته چیزی که باعث شده به خودم ببالم این است که هیچ وقت نگفتم کاری شدنی نیست و نمی‌توانم انجام دهم هر وقت کاری را شروع کرده‌ام تا انتها رفته و تمام کرده‌ام. به یاد دارم۶۰سال قبل که خیلی سن و سال کمی داشتم مهندس سهرابی، صاحب وقت کارخانه سیمان مشهد که کارخانه موزاییک‌سازی هم داشت مثل گلدان‌هایی که شهرداری دور میدان‌ها گذاشته از من خواست. خانه آن‌ها در کوچه چهارباغ بود. حوض بزرگ بیضی‌شکلی در وسط حیاط ساخته و چند تا از همین گلدان‌ها را هم دور آن ساختم. به آن کارم خیلی افتخار می‌کردم. خانه خراب شده است، اما باز هم از آن یاد می‌کنم. از قدیمی‌های آستانه ترازکردن را یاد گرفته بودم در آن زمان ابزار تراز امروزی وجود نداشت. به همین دلیل حیاط را تمیز کردم و چند آجر گذاشتم و از آجر‌های مختلف ریسمان‌های مختلف را از چپ و راست بستم تا بتوانم کف را تراز کنم. یک نرده پله هم در خانه شیرازی‌های تراشکار ساخته بودم. خانه آن‌ها در کوچه سجادی بود. یک‌سری کارهایم را خیلی دوست داشتم، زیرا در آن‌ها  از خلاقیت خودم استفاده کردم. محرابی که در شیراز ساختم از آن‌کار‌هایی است که می‌توانند فیلم آن را بگیرند و ساعت‌ها نگاه کنند، کیف کنند. منزل خودم هم کار دست خودم است، اما از آنجایی که کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد، نتوانستم برای گچ‌بری‌های خانه وقت زیادی بگذارم. البته حاشیه آن حاشیه گران‌قیمتی است و کار فاخری محسوب می‌شود.

تفاوت سبک اصفهانی و خراسانی
استاد کمالی‌زاده در ادامه توضیحاتی درباره تفاوت دو سبک خراسانی و اصفهانی در گچ‌بری داده و می‌گوید: کار اصفهانی ظاهر جذب‌کننده‌تری دارد، زیرا رنگ‌های زیادی دارد و شلوغ کار می‌شود. اما کار‌های خراسانی ساده و در عین سادگی بسیار شیک و زیباست. در کار‌های اصفهانی کار‌های کُشته‌بری توسعه بیشتری دارد در حالی که در گچ‌بری خراسانی همه چیز با هم کار می‌شود. کار اصفهان شلوغ بوده و بسیار غلط‌انداز است، اما به نظر من کار باید کنار هم و به صورت مجموعه انجام شود و هر کدام به اندازه کافی باشد. مثلاً در گچ‌بری خراسانی تنگ‌بری بسیار زیاد است که متأسفانه اکنون، چون کار تخصص استادکار است و استاد کار بسیار ماهری می‌خواهد تقریباً حذف شده است.

دوران تولیت‌های مختلف
این استاد برجسته هنر گچ‌بری و دارنده نشان درجه یک هنری کشور، در ادامه به بیان خاطراتی از ادوار حضور خود در آستان قدس رضوی پرداخته و در ابتدای کار نحوه ایجاد باغ ملک‌آباد را تشریح می‌کند: سال‌های دهه ۳۰ و ابتدای دهه ۴۰ باغ ملک‌آباد به بزرگی الان نبود. فقط یک باغ کوچک در قلعه ملک‌آباد قرار داشت که یک قبرستان و  حدود ۳۵خانه داشت. باغ کوچکی هم مربوط به قلعه وجود داشت و ساختمان‌هایی در حال تعمیر که کار آن‌ها را انجام می‌دادیم. خدابیامرز دکتر سید فخرالدین شادمان که در آن‌زمان نایب‌التولیه بود اولین فردی بود که از شهر به آنجا آمد و در ساختمان دو طبقه‌ای که تعمیر کرده بودیم زندگی کرد. پس از آن سیدجلال‌الدین تهرانی به آنجا آمد و نهال‌هایی را بیرون باغ کاشت و پس از آن هم امیرعزیزی آن کار را ادامه داد تا باغ ملک‌آباد الان ایجاد شد.  
او سپس گریزی به خاطرات کار کردن در گنجینه آستان قدس زده و بیان می‌کند: در زمانی که سپهبد امیرعزیزی نایب‌التولیه بود چوب بست کار ما در گنجینه آستان قدس نردبانی پله پهن داشت. او هم که به کار گچ‌بری علاقه‌مند بود روی چوب بست می‌آمد. در آن‌زمان چای‌خوردن در محل کار برای کارگران آستان قدس ممنوع بود. ما مخفیانه هم از قهوه‌خانه چای می‌آوردیم سطل‌ها را سه طبقه درست می‌کردیم و روی چای‌ها می‌گذاشتیم تا دیده نشود. اگر می‌دیدند جریمه می‌کردند. یک روز که نشسته بودیم چای بخوریم تیمسار سر رسید. ما از جای خود بلند شدیم. او گفت: «بنشینید راحت باشید. چایتان را بخورید من کاری به شما ندارم. برای من هم چای می‌آورند.» بعد دیدیم که در یک سینی فاخر و با قوری زیبا برای او هم چای آوردند. جایی نداشتیم که بنشیند من هم خیلی سریع نیمکتی برای او درست کردم و رویش پارچه انداختم. بعد از آن، این نیمکت تبدیل به پاتوقی نایب التولیه وقت شد. از پله‌های نردبان به‌راحتی بالا می‌آمد و شب‌ها را آنجا می‌گذراند. از آن به بعد چای خوردن هم آزاد شد.


کار ماندگار در دوران عزیزی
استاد کمالی‌زاده ادامه می‌دهد: در زمان سپهبد عزیزی آنجا تبدیل به پاتوق شده بود. بزرگان جمع می‌شدند و صحبت می‌کردند. من هم دوست داشتم حرف‌ها را گوش کنم. من در دوران کاری خود تغییر و جابه‌جایی ۸ نفر از نایب‌التولیه‌های آستان قدس را دیده‌ام که در میان آن‌ها سه نفر از منظر من بهتر از دیگران بودند. یکی از آن‌ها سیدجلال تهرانی بود و دیگری امیر عزیزی بود و سومی دکتر شادمان! این سه نفر آدم حسابی بودند، ولی بقیه به نظر من کار خاصی نکردند. مثلاً حسن زاهدی خودش می‌دانست که به او می‌گویند حسن گدا، اما برایش حرف مردم مهم نبود. امیر عزیزی ساعت اداری که تمام می‌شد راننده آستانه را مرخص می‌کرد و با خودروی فولکس شخصی خودش به حرم می‌آمد. رسم بر این بود که نایب‌التولیه‌ها با ماشین اداره داخل حرم بیایند، اما امیرعزیزی شب‌ها از ماشین اداره استفاده نمی‌کرد و بیرون حرم پیاده می‌شد. سلامی به حضرت می‌داد و وارد می‌شد، برای خارج شدن هم دوباره سلامی به حضرت می‌داد و بیرون از حرم سوار ماشین می‌شد. شب‌کاری را امیر عزیزی راه انداخت خودش هم خیلی از شب‌ها قدم می‌زد و کار ما را نگاه می‌کرد. در ابتدای کار ما به صد نفر هم نمی‌رسیدیم، اما با ورود امیرعزیزی هزار نفر مشغول کار بودند. زمان او همه ساخت و ساز‌ها سریع انجام می‌شد، چون هر نوع مصالحی که می‌خواستیم در اختیار ما قرار می‌دادند در آن‌زمان‌ها ما با استاد خوش‌دست کار می‌کردیم. او به جای قیر از سرب مذاب برای کار‌های حرم استفاده می‌کرد تا ماندگاری آن‌ها به قرن‌ها برسد. استاد همیشه می‌گفت «اگر طلا ارزش داشت و برای کار به درد می‌خورد در و دیوار حرم را از طلا کار می‌کردیم، ولی ارزش این کار‌های با سرب ماندگار شده از طلا و نقره هم بیشتر است.» او  همیشه می‌گفت: «باید این کار‌ها را به قدری ظریف و پرکار انجام دهیم که ارزش آن از طلا هم بیشتر باشد.»

دوره ولیان
این هنرمند گچ‌کار باسابقه درباره دوران نایب‌التولیه‌ای ولیان هم می‌گوید: وقتی ولیان و باتمانقلیچ روی کار می‌آمدند کار طلا که نمی‌شود هیچ، خاکستر هم ممکن بود بشود. ولیان برای آستان قدس کار به درد بخور انجام نداد. وقتی که کار می‌کردیم هر روز صبح روی چوب‌بست می‌آمد و از این سر تا آن سر قدم می‌زد. هر روز به او سلام می‌کردیم، اما جواب نمی‌داد. یک روز دیگر سلام نکردم، آمد و رفت و دید سلام نمی‌کنم. زیر چانه‌ام را گرفت و چند بار بلند گفت: «علیک سلام علیک سلام» به او گفتم «پریروز سلام کردم حالا جواب می‌دهی!» به یاد دارم یک روز می‌گفتند که شهردار غضب کرده است، چرا که چند بار گفته بود خیابان خواجه‌ربیع را آسفالت کنند و این کار انجام نشده بود. یک روز خط و نشان کشیده بود که باید آسفالت شود و شهردار وقت هم روی خاک‌ها قیر ریخته بود و آسفالت سطحی کرده بود. ولیان هم گفته بود «همین را می‌خواستم که فقط تمام شود» کار‌هایی که ولیان انجام می‌داد همه رو خاکی بود. فقط کار‌هایی انجام می‌داد که ظاهری باشد.
او ادامه می‌دهد: نقل است آقای شهرستانی خدابیامرز به همراه چند نفر دیگر پیش او رفته و اصرار کردند که بازار رضا را در این خیابان نسازند. گفتند که خیابان شیخ طوسی شاهرگ شهر است، ما به این خیابان احتیاج داریم. این شاهرگ را قطع نکن. شهرستانی به او گفت: «بیا و  در بازارچه حاج آقاجان -که در آن زمان تقریباً خرابه بود-  ۳بازار دیگر درست کن هم این محل را از خرابی نجات داده‌ای و بازار به دردبخوری را درست کرده‌ای و هم خیابان شیخ طوسی را خراب نکن.» ولیان، اما لجبازی کرد و در همان لحظه دستور ساخت بازار رضا را در آن خیابان صادر کرد. ولیان بسیار هم بی‌ادب بود. در آن زمان کاغذ‌هایی که روی آن‌ها نقشه می‌کشیدیم کاغذ سیمانی بود که فقط به درد خودمان می‌خورد. یک روز در سالن تشریفات حرم نشسته و مشغول کشیدن نقشه بودم. کاغذ‌ها جلویمان بود. ولیان از راه رسید و با لگد به کاغذ‌ها زد و با عصبانیت پرسید: «چه کار می‌کنید» گفتم که داریم نقشه می‌کشیم. نگاهی انداخت و گفت: «نقشه‌ات رو بکش» زیر کاغذ‌ها دوباره لگدی زد و از آنجا رفت. هیچ بهره‌ای از ادب و تربیت نبرده بود. شب که شد هنگامی که بلند شدم نماز بخوانم به برادرم گفتم «تا من برگردم این کاغذ‌ها را صاف کن.» از آنجا که بلند شدم دیدم دوباره آمد و پرسید: «کشیدی نقشه‌ات را» من هم گفتم «بله کشیدم» نگاهی به نقشه انداخت، ولی چون از آن سر در نمی‌آورد احساس کرد که به درد نمی‌خورد! شب تا صبح روی نقشه کار کردیم و کلی زمان گذاشتیم. صبح که آمد وقتی نگاه کرد، احساس کرد که نقشه کمی جلوه پیدا کرده است. به نقشه نگاه کرد و رفت، چون دیگر حرفی برای
گفتن نداشت.

فرانسوی‌ها کار را یاد می‌گرفتند
استاد کمالی‌زاده می‌افزاید: آن‌موقع هم‌زمان با فعالیت فرانسوی‌ها در باغ ملک‌آباد بود. فرانسوی‌ها با گچ‌های پیش‌ساخته کار می‌کردند. یک شب، یکی از این فرانسوی‌ها به محل کار ما آمد و نقشه‌های ما را نگاه کرد. متوجه شدم ولیان به او می‌گوید: استادشان همین است، مهندس فرانسوی گفت: از کجا کار را یاد گرفته‌اید؟ در آن زمان یک شاگرد خیلی کوچک داشتم، به او اشاره کردم و گفتم: از همین سن که بودم کار کردم و شاگردی کردم تا یاد گرفتم. بعد پرسید: نقشه‌ها را از کجا تهیه می‌کنی؟ قبل از اینکه من پاسخ بدهم ولیان گفت: خودش می‌کشد من خودم دیده‌ام!   فردای آن شب ۸نفر از فرانسوی‌ها دوباره به آنجا آمدند. من که کار آن‌ها را ندیده بودم، آمدند و سؤالاتی کردند و رفتند. می‌خواستند فوت و فن کار را یاد بگیرند. بعد‌ها که کار آن‌ها را دیدم متوجه شدم که اصل کار را بلد نیستند و با گچ‌بری‌های پیش‌ساخته کار می‌کنند.

کار بعد از انقلاب
استاد کمالی‌زاده سپس به فعالیت‌های خود در دوران بعد از انقلاب می‌پردازد و می‌گوید: بعد از انقلاب موزه ملک را در تهران کار کردم. پس از آن به دلایلی آستان قدس اعلام کرد که دیگر نیازی به خدمات ما ندارد. سال ۶۷ برای کار شخصی روزی ۲۰۰ تومان کارمزد می‌دادند، ولی در آستان قدس روزی ۶۵تومان و البته بیان می‌کردند این مزد برای شما زیاد است. نه بیمه داشتیم و نه حقوق بازنشستگی. من همان زمان بیرون هم کار می‌کردم. در سال‌های گذشته درجه هنری به من داده‌اند که دکترای افتخاری است، اما هیچ وقت از آن استفاده نکردم.
وی ادامه می‌دهد: از سال ۸۴ از طرف بنیاد مسکن برای توسعه حرم شاهچراغ، مدرسه علوی قم، مدرسه علمیه امام حسن مجتبی (ع)، حرم حضرت معصومه (س) در قم دعوت به همکاری شدم و هر کاری که زیر نظر بنیاد مسکن است مانند تعمیر بقعه‌های خراب شده در بم را انجام داده‌ام. از نظر خودم بهترین کار من گنجینه قرآن آستان قدس است که کاری بسیار ماندگار است. گنجینه فرش هم کاری بی‌نظیر است. کار‌های بسیار خوب هم در خانه‌های شخصی انجام داده‌ام. ۱۲سال برای خانه شاپوری کار کردیم، لابی هتل قصر طلایی هم کار من است. در خانه‌های مردم کار‌های بسیار خوبی انجام داده‌ایم، ولی خانه است و همه آن را نمی‌بینند. توسعه حرم شاهچراغ و چند کار خیلی خوب هم در بم دارم. آلبوم عکس‌هایم نشان می‌دهد که چه کار‌هایی انجام داده‌ام.

گله بی‌مهری‌ها
استاد کمالی‌زاده که خاطره‌های فراوانی در سینه دارد و بالحن شیرینش هر چه می‌گوید باز هم خاطره‌ای شنیدنی به دنبالش می‌آید فقط یک حسرت بر دل دارد. او که بیش از ۳۰۰ نفر از شاگردانش استادکاران بزرگ هستند و نامشان در میراث فرهنگی ثبت شده است، می‌گوید: تنها غصه‌ای که می‌خورم این است که دلم می‌خواست به تعداد بیشتری کار را یاد بدهم. متأسفانه فضای کار به گونه‌ای شده است که دیگر ارزش کار خوب و ماندگار را درک نمی‌کنند و همه به دنبال پیمانکار‌های مزایده‌ای هستند که کار را با پایین‌ترین قیمت به آن‌ها تحویل دهد. همین امر باعث شده که کار باکیفیت و ماندگار را سال‌های سال در شهرمان نبینیم. مثلا یکی از نکات مهم در گچ‌کاری رنگ خوب روی آن است. وقتی اثر فاخر گچ‌کاری توسط افراد ناوارد رنگ شود طرح و ظرافت آن در رنگ گم می‌شود و متأسفانه بسیاری از آثار خوب موجود در آستان قدس دچار همین آسیب
شده است.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->